English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
illegally U برخلاف قانون و مقررات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
poached U برخلاف مقررات شکار صید کردن
poaches U برخلاف مقررات شکار صید کردن
poach U برخلاف مقررات شکار صید کردن
out of order <idiom> U برخلاف قانون ،نامناسب
unconstitutional U بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
athwart U برخلاف
to the contrary U برخلاف ان
unlike U برخلاف
with U برخلاف
against one's will U برخلاف میل
counterwork U برخلاف کارکردن
contrary to my expectation U برخلاف انتظارمن
contrany to my expectation U برخلاف انتظارمن
against his grain U برخلاف تمایل او
averse U برخلاف میل
to my great surprise U برخلاف انتظار من
the styeam U برخلاف جریان اب
shoe is on the other foot <idiom> U برخلاف حقیقت
contra indicate U اشاره برخلاف داشتن
up-river برخلاف روند جریان آب
unparliamentary U برخلاف اصول پارلمانی
to do v to one's principles U برخلاف اصول خودرفتارکردن
in the teeth of the wind U برخلاف جهت باد
in the wind's eye U برخلاف جهت باد
active U دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
anticlastic U [ظاهری با دو قوس که دو منحنی برخلاف هم هستند.]
heteroclite U کسیکه کارهایش برخلاف قاعده همگانیست
flareback U اشتعال برخلاف مسیر عادی شعله
it is u.for him to tell a lie دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
crossed controls U بکارگیری سطوح کنترل برخلاف حالت عادی درمانورهای ویژه
canon U قانون کلی قانون شرع
say's law U قانون سی . براساس این قانون
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
canons U قانون کلی قانون شرع
precepts U مقررات
regulations U مقررات
arrangements U مقررات
arrangement U مقررات
measure U مقررات
provisions U مقررات
disposition U مقررات
requirement U مقررات
precept U مقررات
regulation U مقررات
by law U طبق مقررات
army regulation U مقررات ارتشی
ordinance U مقررات محلی
laws of the game U مقررات مسابقه
mounting instruction U مقررات نصب
holding U نقض مقررات
military doctorine U مقررات نظامی
The regulations in force . U مقررات جاری
operating instruction U مقررات کار
control measures U مقررات کنترلی
government regulation U مقررات دولتی
instruction for assembly U مقررات نصب
by rule U طبق مقررات
standard specification U مقررات استاندارد
trancscendent U ماورای مقررات
ordinances U مقررات محلی
disciplinary regulation U مقررات انضباطی
infraction U نقض مقررات
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
lodge-books U کتاب مقررات معماری
instituting U اصل قانونی مقررات
tariff regulations U مقررات تعرفه بندی
officialism U رسمیت مقررات اداری
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
institutes U اصل قانونی مقررات
illicit U نا مشروع مخالف مقررات
instituted U اصل قانونی مقررات
institute U اصل قانونی مقررات
red tape U مقررات دست و پاگیر
manual U مقررات کتاب راهنما
assembly instrudactions U مقررات یا دستورات نصب
ruled based deduction U استنباط بر مبنای مقررات
sanctioned laws U قوانین یا مقررات مصوبه
To be observant of the regulations . U ملاحظه مقررات را کردن
discipline and adjustment board U هیئت تدوین مقررات انضباطی
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
formally U مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
inland rules U مقررات حرکت در ابهای داخلی
where there is a valid reason U در موارد طبق مقررات اثبات شده
where justified U در موارد طبق مقررات اثبات شده
road discipline U مقررات عبور و مرور روی جاده
regulatory signs U علایم نشان دهنده مقررات جاده ها
in duly substantiated cases U در موارد طبق مقررات اثبات شده
meter rule U مقررات مربوط به ساختن قایقهای بادی
regulation U نظامنامه مقررات و نظامات نظام تنظیم
highway dispatch U مقررات و قوانین عبور ومرور در شاهراهها
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
There is an outcry against these regulations. U همه از این مقررات فریادشان بلند است
The regulations are stI'll in force ( effect ) . U این مقررات هنوز بقوت خود با قی است
inspector U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
deviations U از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
prodify U تغییر دادن در تولیداتومبیلهای مسابقه طبق مقررات
expedite rule U مقررات سرعت بخشیدن به بازی پینگ پنگ
curfews U مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
curfew U مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
inspectors U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
unmilitary U بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
deviation U از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
last chance rule U مقررات مربوط به اجتناب ازتصادم با قایقهای دیگر
marquis queensberry rules U مجموعه قوانین و مقررات بوکس که در سال 6781میلادی وضع شد
table of precedence U صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
the law does not apply to him U او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
systems U مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system U مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
observer U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
the long arm of the law U دست قانون [دست قدرتمند قانون]
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
customs of the services U مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
fouls U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
arms control measures U مقررات کنترل جنگ افزار اقدامات کنترلی جنگ افزار
acted U قانون
nisi U قانون
act U قانون
hess's law U قانون هس
lex U قانون
code U قانون
law of constant heat sumation U قانون هس
regulation U قانون
statute U قانون
regardless of the law U به قانون
legislation U قانون
kanoon U قانون
enacment U قانون
statutes U قانون
rule U قانون
canon U قانون
law U قانون
canons U قانون
edicts U قانون
edict U قانون
legal U قانون
laws U قانون
labour code U قانون کار
law merchant U قانون تجارت
jurisprudent U قانون دان
claimant [arbitration proceedings] U مدعی [قانون]
law of advantage U قانون امتیاز
law of analogy U قانون تمثیل
law fallen into desuetude U قانون متروک
juristic U قانون دان
law breaker U قانون شکن
labour law U قانون کار
lambert law U قانون لامبرت
complainant [British E] U شاکی [قانون]
laplace's law U قانون لاپلاس
labour act U قانون کار
law abidingness U پیروی قانون
pursuer [Scottish English] U مدعی [قانون]
law of causation U قانون علیت
law of complimentarity U قانون مکملیت
law of induced current U قانون لنتس
law of nations U قانون ملل
law of primacy U قانون تقدم
petitioner [divorce proceedings] U شاکی [قانون]
law of progression U قانون پیشروی
law of readiness U قانون امادگی
claimant [arbitration proceedings] U شاکی [قانون]
law of recency U قانون تاخر
law of reflection U قانون بازتاب
law of clouser U قانون بستار
law of gravitation U قانون گرانش
complainant [British E] U مدعی [قانون]
plaintiff U مدعی [قانون]
law of contiguity U قانون مجاورت
law of contract U قانون قرارداد
law of demand U قانون تقاضا
law of effect U قانون اثر
law of election U قانون انتخابات
law of frequency U قانون بسامد
reflection law U قانون بازتاب
islamic law U قانون شرع
to take effect U قانون شدن
game law U قانون شکار
gas laws U قانون گاز
gay lussac's law U قانون گیلوساک
governing law U قانون حاکم
to come into operation U قانون شدن
graham's law U قانون گراهام
gresham's law U قانون گرشام
greshams law U قانون گرشام
to inure U قانون شدن
faraday's law U قانون فارادی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com