Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to do v to one's principles
U
برخلاف اصول خودرفتارکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unparliamentary
U
برخلاف اصول پارلمانی
sanitize
U
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian
U
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
to the contrary
U
برخلاف ان
unlike
U
برخلاف
with
U
برخلاف
athwart
U
برخلاف
counterwork
U
برخلاف کارکردن
averse
U
برخلاف میل
contrany to my expectation
U
برخلاف انتظارمن
against his grain
U
برخلاف تمایل او
against one's will
U
برخلاف میل
to my great surprise
U
برخلاف انتظار من
the styeam
U
برخلاف جریان اب
shoe is on the other foot
<idiom>
U
برخلاف حقیقت
contrary to my expectation
U
برخلاف انتظارمن
out of order
<idiom>
U
برخلاف قانون ،نامناسب
in the teeth of the wind
U
برخلاف جهت باد
up-river
برخلاف روند جریان آب
illegally
U
برخلاف قانون و مقررات
in the wind's eye
U
برخلاف جهت باد
contra indicate
U
اشاره برخلاف داشتن
active
U
دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
anticlastic
U
[ظاهری با دو قوس که دو منحنی برخلاف هم هستند.]
heteroclite
U
کسیکه کارهایش برخلاف قاعده همگانیست
poached
U
برخلاف مقررات شکار صید کردن
poach
U
برخلاف مقررات شکار صید کردن
flareback
U
اشتعال برخلاف مسیر عادی شعله
poaches
U
برخلاف مقررات شکار صید کردن
unconstitutional
U
بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
it is u.for him to tell a lie
دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
crossed controls
U
بکارگیری سطوح کنترل برخلاف حالت عادی درمانورهای ویژه
principles
U
اصول
root
U
اصول
roots
U
اصول
teaching
U
اصول
technic
U
اصول
nitty-gritty
U
اصول
ism
U
: اصول
tenet
U
اصول
doctrine
U
اصول
ism
U
اصول
doctrines
U
اصول
teachings
U
اصول
economic principles
U
اصول اقتصادی
rational principle
U
اصول عقلیه
abolitionist
U
اصول بردگی
doctrine
U
اصول حکمت
principles of religion
U
اصول مذهب
doctrines
U
اصول حکمت
politics
U
اصول سیاسی
methodology
U
علم اصول
methodologies
U
علم اصول
nazism
U
اصول نازی
accounting principles
U
اصول حسابداری
kinesiology
U
اصول مکانیزم
constitutionalism
U
اصول مشروطیت
monopolism
U
اصول انحصار
chung shin
U
اصول تکواندو
technics
U
اصول فنی
copernician system
U
اصول کپرنیک
banking principles
U
اصول بانکداری
mormonism
U
اصول mormon ها
mutualism
U
اصول همکاری
creationism
U
اصول افرینش
prineipal parts
U
اصول فعل
roots and branches
U
اصول وفروع
monopolosm
U
اصول انحصار
denial measures
U
اصول ممانعت
relativity principles
U
اصول نسبیت
naziism
U
اصول نازی
theory
U
اصول نظری
neodoxy
U
اصول نوین
technological
U
اصول فنی
grimaced
U
ادا و اصول
functional
U
اصول مبادی
grimaces
U
ادا و اصول
grimacing
U
ادا و اصول
system
U
روش اصول
system
U
اصول وجود
tenets
U
اصول مسلم
dogmas
U
اصول عقاید
dogma
U
اصول عقاید
systems
U
روش اصول
tenet
U
اصول مرام
systems
U
اصول وجود
technologically
U
اصول فنی
principles of economics
U
اصول اقتصاد
principles of economy
U
اصول اقتصاد
general principles
U
اصول کلی
theories
U
اصول نظری
modernism
U
اصول امروزی
communism
U
اصول اشتراکی
grimace
U
ادا و اصول
principles of economics
U
اصول علم اقتصاد
fourteen points
U
اصول چهارده گانه
manichaeanism
U
اصول فلسفه مانی
economization
U
رعایت اصول اقتصادی
monarchism
U
اصول سلطنت مستقل
democratism
U
اصول حکومت ملی
counter current principle
U
اصول جریان متقابل
pauli
U
اصول مذهبی پولس
psychologism
U
پیروی از اصول روانی
principle of criminal procedure
U
اصول محاکمات جزائی
principle of civil litigation
U
اصول محاکمات مدنی
hedonics
U
اصول خوشی ولذت
planning principles
U
اصول برنامه ریزی
ex post facto
U
شامل اصول گذشته
principles of islamic economics
U
اصول اقتصاد اسلامی
mutualist
U
طرفدار اصول همدستی
household art
U
اصول خانه داری
hierarchism
U
اصول سلسله مراتب
sail close to the wind
U
اندکی از اصول تجاوزکردن
Euclid's Elements
U
اصول اقلیدس
[ریاضی]
Euclid's Elements
U
اصول اقلیدس
[ریاضی]
individualism
U
اصول استقلال فردی
moralist
U
معتقد به اصول اخلاق
moralists
U
معتقد به اصول اخلاق
mouth
U
ادا و اصول در اوردن
mouthed
U
ادا و اصول در اوردن
mouthing
U
ادا و اصول در اوردن
liberalism
U
اصول ازادی خواهی
probity
U
پیروی دقیق از اصول
principled
U
دارای اصول وعقاید
ethics
U
اصول اخلاقی اخلاقیات
unnaturally
U
بر خلاف اصول طبیعت
Protestantism
U
اصول ایین پروتستانت
fascism
U
اصول عقاید فاشیست
modernism
U
اصول تجدد نوگرایی
mouths
U
ادا و اصول در اوردن
revivalism
U
اصول بیداری مذهبی
musically
U
مطابق اصول موسیقی
asceticism
U
اصول ریاضت و مرتاضی
anomie
U
بی توجهی به اصول دین
anomy
U
بی توجهی به اصول دین
anticonstitutional
U
مخالف اصول مشروطیت
unnatural
U
بر خلاف اصول طبیعت
telephone switching technique
U
اصول اتصالات تلفنی
civil procedure
U
اصول محاکمات حقوقی
code of procedure
U
قانون اصول محاکمات
gradualism
U
رعایت اصول تدریج
naturalistic
U
موافق با اصول طبیعی
image shearing principle
U
اصول برش تصویر
Catholicism
U
اصول مذهب کاتولیکی
scientifically
U
موافق اصول علمی
to pull a wry face
U
اداو اصول دراوردن
rationale
U
توضیح اصول عقاید
technically
U
مطابق اصول فنی
moral philosophy
U
اصول اخلاق ایین رفتار
syndicalism
U
پیروی از اصول اتحادیه صنفی
unmorality
U
عدم مراعات اصول اخلاقی
moralism
U
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
rascalism
U
اصول بی شرفی وحقه بازی
sansculottism
U
پیروی از اصول انقلاب افراطی
the low of criminal procedure
U
قانون اصول محاکمات جزایی
sanitation
U
مراعات اصول بهداشت بهسازی
revivalist movement
U
جنبش اصول بیداری مذهبی
they are t of their doctrines
U
موافب اصول خودمی باشند
they are t of their doctrines
U
اصول خودرامحکم نگاه می دارند
hockey
U
چوگان بازی با اصول فوتبال
encyclopaedism
U
اصول نویسندگان دایره المعارف
evolutionism
U
اصول ترقی و تکامل تدریجی
vigilantism
U
پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
feudalist
U
طرفدار اصول ملوک الطوایف
democratically
U
بر طبق اصول حکومت ملی
independency
U
اصول استقلال کلیساهای محلی
inartistic
U
فاقد اصول هنری بی هنر
spiritualist
U
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
accidence
U
حادثه اصول صرف و نحو
anglicanism
U
اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
modernists
U
هوا خواه اصول امروزی
kinesiological principle
U
اصول حرکت شناختی بدن
collectivist
U
هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
collectivism
U
اجرای اصول اشتراکی درزندگی
principled
U
اصولی پای بند اصول
literacy
U
فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
technique
U
اصول مهارت روش فنی
techniques
U
اصول مهارت روش فنی
illiberal
U
متعصب مخالف اصول ازادی
modernist
U
هوا خواه اصول امروزی
spiritualists
U
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
to preach moral principles
U
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
toryism
U
اصول وعقاید حزب محافظه کار
individualism
U
اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
feudalism
U
سیستم اقطاعداری اصول ملوک الطوایفی
accounting
U
اصول حسابداری برسی اصل و فرع
one of the
[basic]
fundamental tenets of democracy
U
یکی از اصول پایه
[اساسی]
دموکراسی
trade unionism
U
پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
ground
U
بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
convictism
U
اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
insurrectionism
U
اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
legitimist
U
هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
idols of the theatre
U
اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
prettyism
U
اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
presbyteral
U
طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
physico theology
U
حکمت الهی موافق اصول طبیعی
fusionist
U
هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
essenism
U
اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
truck system
U
اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
feudality
U
تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com