English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
in on <idiom> U برای کای باهم جمع شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
dead U دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
consortia U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortium U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortiums U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
compatibility U توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
diptych U دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
pace lap U دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
tristimulus values U مقادیر نسبی یه رنگ اصلی که برای ایجاد رنگهای دیگر باهم ترکیب می شوند
Other Matches
to set by the ears U باهم بدکردن باهم مخالف کردن
to set at loggerheads U باهم بد کردن باهم مخالف کردن
concurrently U باهم
inchorus U باهم
concerted U باهم
simultaneously U باهم
one with a U باهم
simoltaneously U باهم
simoltaneous U باهم
at once U باهم
together U باهم
jointly U باهم
conjointly U باهم
vis-a-vis U باهم
vis a vis U باهم
tutti U باهم
collocation U باهم گذاری
coexists U باهم زیستن
coexisted U باهم زیستن
collaborated U باهم کارکردن
coincide U باهم رویدادن
to act jointly U باهم کارکردن
coincided U باهم رویدادن
coincides U باهم رویدادن
coinciding U باهم رویدادن
interwove U باهم امیختن
collaborates U باهم کارکردن
coexist U باهم زیستن
collaborate U باهم کارکردن
to be together U باهم بودن
contemporaneously U بطورمعاصر باهم
interweave U باهم امیختن
all at once U همه باهم
coexisting U باهم زیستن
kissing kind U باهم دوست
coadunate U باهم روییده
one anda U همه باهم
simultaneous with each other U باهم رخ دهنده
cooperate U باهم کارکردن
We went together . U باهم رفتیم
collaborating U باهم کارکردن
concomitancy U باهم بودن
combine U باهم پیوستن
combining U باهم پیوستن
to keep company U باهم بودن
at loggerheads <idiom> U باهم جنگیدن
to grow together U باهم پیوستن
to whip in U باهم نگاهداشتن
to huddle together U باهم غنودن
cowork U باهم کارکردن
interweaving U باهم امیختن
interweaves U باهم امیختن
to work together U باهم کارکردن
cohabitation U زندگی باهم
combines U باهم پیوستن
promiscuous bathing U ابتنی زن و مرد باهم
interwed U باهم پیوند کردن
cohabited U باهم زندگی کردن
cohabit U باهم زندگی کردن
cohabits U باهم زندگی کردن
intercommon U باهم شرکت کردن
impacted U باهم جوش خورده
correlation U بستگی دوچیز باهم
impacted U باهم جمع شده
cross fertilize U باهم پیوند زدن
coextend U باهم تمدیدیاتوسعه یافتن
interchange U باهم عوض کردن
coexistent U باهم زیست کننده
sums U باهم جمع کردن
sum U باهم جمع کردن
interchanged U باهم عوض کردن
cohabiting U باهم زندگی کردن
interchanges U باهم عوض کردن
coapt U باهم متناسب شدن
We bear no relationship to each other . U باهم نسبتی نداریم
interchanging U باهم عوض کردن
com U پیشوند بمعانی با و باهم
coact U باهم نمایش دادن
splice U باهم متصل کردن
co- U پیشوندیست بمعنی با و باهم
Co U پیشوندیست بمعنی با و باهم
they had words U باهم نزاع کردند
trigon U اجتماع سه ستاره باهم
to bill and coo U باهم غنج زدن
to hang together U باهم مربوط بودن
grade U جورکردن باهم امیختن
to set at variance U با هم بد کردن باهم مخالف ت
to grow into one U باهم یکی شدن
symmetrize U باهم قرینه کردن
to grow together U باهم یکی شدن
comparing U برابرکردن باهم سنجیدن
confuses U باهم اشتباه کردن
compare U برابرکردن باهم سنجیدن
compares U برابرکردن باهم سنجیدن
confuse U باهم اشتباه کردن
grades U جورکردن باهم امیختن
compared U برابرکردن باهم سنجیدن
chums U باهم زندگی کردن
spliced U باهم متصل کردن
to be together with somebody U با کسی باهم بودن
coapt U باهم جور امدن
chum U باهم زندگی کردن
splices U باهم متصل کردن
splicing U باهم متصل کردن
to hang together U باهم پیوسته یامتحدبودن
to be good pax U باهم دوست بودن
to keep company U باهم امیزش کردن
to keep friends U باهم دوست ماندن
out of tune <idiom> U باهم خوب وسازش نداشتن
to cotton together U باهم ساختن یارفاقت کردن
They are hardly comparable . U منا سبتی باهم ندارند
to cotton with each other U باهم ساختن یارفاقت کردن
confluent U باهم جاری شونده متلاقی
simultaneous U باهم واقع شونده همزمان
We entered the room together . U باهم وارد اطاق شدیم
con U مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
they were made one U یعنی باهم عروسی کردند
conning U مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
cons U مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
to go to gether U بهم خوردن باهم جوربودن
conned U مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
The husband and wife dont get on together. U زن وشوهر باهم نمی سازند
add U جمع زدن باهم پیوستن
pools U شریک شدن باهم اتحادکردن
pooled U شریک شدن باهم اتحادکردن
col U پیشوند بمعانی باو باهم
pool U شریک شدن باهم اتحادکردن
we are kin U ما با هم وابسته ایم ما باهم منسوبیم
adding U جمع زدن باهم پیوستن
to spar at each other U باهم مشت بازی کردن
adds U جمع زدن باهم پیوستن
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
life is not all rose culour U در زندگی نوش ونیش باهم است
cross fire U تداخل دومکالمه تلفنی یا تلگرافی باهم
quirister U دسته سرودخوانان کلیسا باهم خواندن
They fight like cat and dog . U باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
to come to an explanation U درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
interfertile U اماده زاد و ولد دوتایی باهم
disunite U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
photo electric U وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
homogeneous U مقاربت کننده باهم جنس خود
solunar U حاصله در اثر خورشید و ماه باهم
disuniting U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
mutton chop U دنده و نیمی از مهره که باهم سرخ کنند
I often confuse the twin brothers . U من این دوقلوها رااغلب باهم عوضی می گیرم
concatenate U دستوری که دو داده یا متغیر را باهم ترکیب میکند
They are poles apart. U یک دنیا باهم فرق دارند ( بسیار متفاوتند )
autogenesis U ترکیب یا امیختگی سلولهای همانند یا هم نوع باهم
hash U گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
to date U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
1 and 2 are poles apart. <idiom> U ۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند [بسیار متفاوت هستند] .
omnim gatherum U امیختگی چندین چیز باهم توده امیخته جنگ
coextensive U باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
to go out U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
homogamous U تولید نسل کننده بوسیله مقارت باهم جنس خود
homogamic U تولید نسل کننده بوسیله مقارت باهم جنس خود
tragi comedy U نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
polymerize U باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن
happy family U دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
interplead U پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
throw the baby out with the bathwater <idiom> U (تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
scarf weld U جایی که دو میل اهن را نیم ونیم کرده باهم جوش داده باشند
drawbore U کنگرههای موجود بین کام وزبانه که باهم جفت شده ومحکم میشود
to interlock levers U اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
concatenate U بیشتر ازیک فایل یامجموعهای ازداده ها که باهم ترکیب می شوند تا مجموعهای را تشکیل دهند
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code U زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible U دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
logograph U چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
logogram U چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
microsoft U بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
synchronizes U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
symbiosis U همزیستی وتجانس دوموجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم
synchronising U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
drive U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategy U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
infra red link U روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
exclusive U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که همه ورودی ها در یک سطح باشند ونادرست است اگر باهم فرق کنند
dump U رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
psychomancy U رابطه با روح رابطه ارواح باهم
recall U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalled U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
c U استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
Ackerman's function U تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
recalls U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narrative U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
narratives U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
iil U دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
teacloth U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
teacloths U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
permanent U آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com