English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pay through the nose <idiom> U برای چیزی پول زیادی خرج کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
put on one's thinking cap <idiom> U زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
degausser U وسیلهای برای پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
excesses U مقدار زیادی از چیزی
excess U مقدار زیادی از چیزی
compact U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacted U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacts U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacting U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
Her teacher's presence caused her considerable discomfort. U بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد.
to make a r for something U برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
spoon-feed <idiom> U ساده کردن چیزی برای کسی
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
within reach of gunshot U کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to refuse somebody admittance to something U پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to negotiate for something U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to atone for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
make room for someone or something <idiom> U برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to make amends for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
impetrate U برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to save up for something U برای چیزی صرفه جویی کردن
to call somebody to [for] something U از کسی برای چیزی درخواست کردن
to save for something U پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to seek a remedy for something U چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
represent U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to open something to [the] traffic U چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
represented U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
automatic U توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی
multifunction U صفحه مدار جانبی که خصوصیات زیادی برای هنگنام سازی کامپیوتر دارد
automatics U توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی
to always find something to gripe about U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
permutation U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around <idiom> U ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
cash in <idiom> U تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
extend U در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
extends U در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
extending U در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
demagnetize U پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن
Tahmasb U شاه تهماسب [پسر شاه اسماعیل موسس سلسله صفوی خدمات زیادی برای حفظ و اعتلا هنر فرشبافی ایران به جای گذاشت.]
go out of one's way <idiom> U تلاش زیادی کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
thrashing U 1-فعالیتهای زیادی دیسک . 2-مشخصات یا خطای برنامهای در حافظه مجازی . که باعث اتلاف وقت CPV برای جابجایی صفحات بین حافظه پشتیبان میشود
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
splurge on something <idiom> U پول زیادی خرج کردن
To cover (traverse)long distances. U مسافت زیادی راطی کردن
to pad a sentence U جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
to raise big problems for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
zeros U کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zeroes U کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zero U کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
This is plain highway robbery . U این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
to grieve over anything U برای چیزی
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
touch U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
request U تقاضا برای چیزی
inclinable to something U مساعد برای چیزی
look to <idiom> U آمادگی برای چیزی
to grumble at any thing U برای چیزی غرغرکردن
requests U تقاضا برای چیزی
requested U تقاضا برای چیزی
requesting U تقاضا برای چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
asks U برای چیزی بی تاب شدن
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
asked U برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
approval U توافق برای استفاده از چیزی
in defence of somebody [something] U برای دفاع از کسی [چیزی]
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
demand U تقاضا برای انجام چیزی
to give reasons for a thing U دلیل برای چیزی اوردن
demands U تقاضا برای انجام چیزی
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
security blanket <idiom> U استفاده از چیزی برای راحتی
ask U برای چیزی بی تاب شدن
steeper U فرف برای خیساندن چیزی
asking U برای چیزی بی تاب شدن
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
to get something to somebody U برای کسی چیزی را آوردن
application [for something] U درخواست نامه [برای چیزی]
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
consigns U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to make a study of something U برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
demands U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
demand U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
stepper U چیزی که برای پله بکار می رود
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
consign U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
anthropomorphism U تصور شخصیت انسانی برای چیزی
lanyard U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyards U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
To set a limit to everything. U برای هر چیزی حدی قائل شدن
demanded U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to be the obvious thing [for somebody or something] U آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
make something out <idiom> U ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
to commandeer something U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
To lick ones lips . U شکم خود را برای چیزی صابون زدن
measure U عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
wringer U ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to push for an answer [in reference to something] U برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
bring up <idiom> U معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
Do you have nothing to declare? U آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
applies U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applying U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
amulet U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
to not give a smeg about something [British E] U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
amulets U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
to not give a shit about something U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
not to have a prayer of achieving something U کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
Would you like something to drink? <idiom> U آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟ [غذا و آشپزخانه]
rain check <idiom> U بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
moulage U انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
to offshore something U چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد]
(in) care of someone <idiom> U فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
On the recent developments he had nothing to say. U در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to not give a damn about something [somebody] U برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
balance U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
dipstick U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
peg U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
dipsticks U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
to suggest it is appropriate to do so [matter] U پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
degauss U پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار مغناطیسی یا نوک خواندن / نوشتن
labeling U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
label U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
cut corners <idiom> U [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
labels U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labelled U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
pipelines U زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes U کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipeline U زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
liberal education U اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com