English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6323 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to scramble for a living U برای معاش یازندگی تلاش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
well-to-do <idiom> U پول کافی برای امرار معاش کردن
potboil U برای امرار معاش نویسندگی یاکارهای هنری مبتذل کردن
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
to live extempore U دست بدهن بودن یازندگی کردن
living wage U مزدکافی برای امرار معاش
writes U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
amateurism U اشتغال هنر بخاطرذوق نه برای امرار معاش
foraged U تلاش وجستجو برای علیق
Thank you for your efforts. U با تشکر برای تلاش شما.
foraging U تلاش وجستجو برای علیق
forage U تلاش وجستجو برای علیق
forages U تلاش وجستجو برای علیق
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
try for point U تلاش برای کسب امتیاز
Whistle past the graveyard <idiom> U تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
passage money U معاش کردن
the fountain of life U چشمه حیوان یازندگی
power 0 U تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
earns U کسب معاش کردن
to scramble for a living U تقلای معاش کردن
earned U کسب معاش کردن
earn U کسب معاش کردن
biochip U تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
to make the pot boi; U معاش خود را پیدا کردن
Don't let making a living prevent you from making a life. U اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
essenism U اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
to set a person on his feet U معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
to lay about U تلاش کردن
scrounging U تلاش کردن
scrounged U تلاش کردن
to cast about U تلاش کردن
scrounge U تلاش کردن
scrounges U تلاش کردن
make a push U تلاش کردن
go out of one's way <idiom> U تلاش زیادی کردن
endeavor U تلاش کردن کوشیدن
endevour U تلاش کردن کوشیدن
roll up one's sleeves <idiom> U سخت تلاش کردن
put someone's best foot forward <idiom> U بیشتر تلاش کردن
put up a good fight <idiom> U سخت تلاش کردن
go for broke <idiom> U به سختی تلاش کردن
to make a real effort U تلاش جدی کردن
compete U تلاش و جدیت کردن
competes U تلاش و جدیت کردن
bend over backwards to do something <idiom> U سخت تلاش کردن
competed U تلاش و جدیت کردن
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
to torpedo U تارومار کردن [مانند تلاش کسی]
To make desperate efforts. U این دروآن در زدن ( تلاش کردن )
follow up <idiom> U بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
muss U درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
To go flat out . To make astupendous effort. U غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
to score with a girl <idiom> U موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
struggling U تلاش کردن مبارزه کردن
struggle U تلاش کردن مبارزه کردن
struggles U تلاش کردن مبارزه کردن
struggled U تلاش کردن مبارزه کردن
ration allowance U حق معاش
living U معاش
basic allowance for subsistence U حق معاش
sustenance U معاش
subsistence allowance U معاش
livelihoods U معاش
subsistence U معاش حق معاش
livelihood U معاش
thriftless U بی عقل معاش
fend U تکفل معاش
bread and butter U وسیله معاش
subsistence U معاش خرجی
allowances U جیره حق معاش
thrift U عقل معاش
livelihoods U وسیله معاش
livelihood U وسیله معاش
family allowance U مدد معاش
allowance U جیره حق معاش
thriftessness U نداشتن عقل معاش
canny U دارای عقل معاش
canniest U دارای عقل معاش
meal ticket U وسیلهی امرار معاش
subsistent U مدد معاش بگیر
meal tickets U وسیلهی امرار معاش
cannier U دارای عقل معاش
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
blue bark U تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
basic allowance U سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
She is thrifty . U عقل معاش دارد (مقتصد است )
ways and means U طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
liberal education U اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics U اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
search U تلاش
searchingly U تلاش
searched U تلاش
quest U تلاش
searches U تلاش
stresses U تلاش
stress U تلاش
stressing U تلاش
scrounging U تلاش
synergic U هم تلاش
set out <idiom> U تلاش
endeavor U تلاش
competency U تلاش
scrounges U تلاش
scrounged U تلاش
efforts U تلاش
endevour U تلاش
scrounge U تلاش
effort U تلاش
quests U تلاش
detonation charge U خرج تلاش
wild-goose chases U تلاش بیهوده
effort syndrome U نشانگان تلاش
filler U خرج تلاش
fillers U خرج تلاش
shearing force U تلاش برشی
main effort U تلاش اصلی
full bore U حداکثر تلاش
wild goose chase U تلاش بیهوده
level of effort U میزان تلاش
unity of effort U وحدت تلاش
burster U خرج تلاش
wild-goose chase U تلاش بیهوده
normal force U تلاش عمودی
bursting charge U خرج تلاش
design stress resultant U تلاش محاسباتی
ikon U نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
main effort U تلاش اصلی نیروها
burster course U مسیرانفجار خرج تلاش
main attack U تلاش اصلی نیروها
admissible stress U تلاش قابل قبول
level of effort U تلاش رزمی یکان
prowled U پرسه زدن تلاش
burster tube U لوله خرج تلاش
prowls U پرسه زدن تلاش
prowl U پرسه زدن تلاش
inert filling U خرج تلاش بی اثر
prowling U پرسه زدن تلاش
knock oneself out <idiom> U باعث تلاش فراوان
last-ditch U وابسته به آخرین تلاش
all out U با تمام قدرت و تلاش
competence U روح تلاش جدیت
times U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
go long U تلاش درپاس طولانی بجلو
to turn upside down U هر تلاش امکان پذیری را کرن
powered U حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers U حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering U حداکثر تلاش در کمترین زمان
power U حداکثر تلاش در کمترین زمان
scrambling U بزحمت جلو رفتن تلاش
scramble U بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambles U بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambled U بزحمت جلو رفتن تلاش
work someone's finger to the bone <idiom> U تمام تلاش را به کار بستند
to send round the hat U برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
stretch runner U تلاش زیاد اسب در اخرین مرحله
inert mine U مین بی اثر وبدون خرج تلاش
use up every ounce of energy U نهایت تلاش خود را به کار بستن
to put one's best foot formost <idiom> حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
aviation pay U معاش هوایی سختی خدمت هوایی
However hard he tried ... U با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard . U اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
You wI'll fail unless you work harder . U موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
leaders U بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leader U بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
delete U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
vetoed U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
flechette U پیکان شراپنل ساچمه ها یا پیکانهای مخلوط با خرج تلاش که پره دار هستند
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1strong
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com