Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
acetiam
U
برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
keystroke
U
برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
blue flag
U
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
quantum meruit
U
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
notification
U
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
utopianism
U
تهیه طرحهای غیر عملی برای اصلاحات
analogue
U
صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
analogues
U
صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
roadwork
U
تمرین عملی برای مسابقات مشت زنی و غیره
utopism
U
خیالبافی تهیه طرحهای غیر عملی برای اصلاحات
monadic operator
U
عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
concerted action
U
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
arrest of judgment
U
سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
kernels
U
توابع دستوری ابتدایی اصلی که پایهای برای هر عملی در سیستم کامپیوتری است
kernel
U
توابع دستوری ابتدایی اصلی که پایهای برای هر عملی در سیستم کامپیوتری است
misdirection
U
در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
instructions
U
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
instruction
U
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
paged
U
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages
U
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page
U
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
decision
U
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
key
O
کاغذی که روی کلیدهای صفحه کلید چسبیده میشود تا تابع خاص آنها را برای عملی بیان کنند
decisions
U
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
go to sleep
U
اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
terrorism
U
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
loops
U
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
loop
U
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
looped
U
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
summing up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
completed
U
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completing
U
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
complete
U
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completes
U
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
cogently
U
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
keyword
U
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
recognition
U
و تبدیل به حالتی که بتواند وارد کامپیوتر شود
I dont feel well. I feel under the weather.
U
حالش طوری نیست که بتواند کار کند
to get in somebody's way
U
مانع کردن کسی
[چیزی]
که بتواند کارش را انجام دهد
fast talker
<idiom>
U
گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
bears
U
تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
bear
U
تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
executable form
U
برنامهای که به کد ماشین ترجمه یا کمپایل شده باشد تا پردازنده بتواند اجرا کند
passwords
U
کلمه یا مجموعه حروف که کاربر را معرفی میکند تا بتواند به سیستم دستیابی داشته باشد
password
U
کلمه یا مجموعه حروف که کاربر را معرفی میکند تا بتواند به سیستم دستیابی داشته باشد
tilt and swivel
U
که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد
cache
U
بخشی از حافظه سریع که داده هایی را ذخیره میکند که کامپیوتر بتواند به سرعت به آن دستیابی داشته باشد
caches
U
بخشی از حافظه سریع که داده هایی را ذخیره میکند که کامپیوتر بتواند به سرعت به آن دستیابی داشته باشد
pingpong
U
جایگرینی دو یا چند دستگاه ذخیره بنحوی که که پردازش بتواند روی یک مجموعه فایل انتهایی صورت گیرد
cache memory
U
بخشی از حافظه سریع که داده هایی را ذخیره میکند که کامپیوتر بتواند به سرعت به آن دستیابی داشته باشد
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
more power to your elbow
U
خدابشما توفیق بدهد
bencher
U
قاضی
pretorian
U
قاضی
recusatio judicis
U
رد قاضی
kadi or kadee
U
قاضی
magistracy
U
قاضی
pretor
U
قاضی
cadi
U
قاضی
judges
U
قاضی
judged
U
قاضی
judge
U
قاضی
judging
U
قاضی
electronic
U
سیستم ذخیره سازی پیام ارسالی توسط پست الکترونیکی تا وقتی که فرد مورد نظر بتواند آن را بخواند
whichever is the sooner
U
هر کدام که زودتر رخ بدهد
[قانون]
turncoat
U
کسی که تغییر مسلک بدهد
He was pressed for pressed for ad answer .
U
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
God bless you!
U
خدا برکتت
[تان]
بدهد!
turncoats
U
کسی که تغییر مسلک بدهد
more power to your elbow
U
خدازور بازو بشما بدهد
arbiters
U
قاضی داور
holy joe
U
قاضی عسکر
arbiter
U
قاضی داور
interrogators
U
قاضی تحقیق
chaplains
U
قاضی عسگر
padre
U
قاضی عسکر
Chief Justice
U
قاضی اعظم
Chief Justices
U
قاضی اعظم
Chief Justices
U
قاضی القضات
Chief Justice
U
قاضی القضات
chaplain
U
قاضی عسگر
Justice of the Peace
U
قاضی صلحیه
judging
U
قاضی دادرس
examinating magistrate
U
قاضی تحقیق
before the jvdges
U
در حضور قاضی
stylist
U
قاضی سلیقه
judicial interrogator
U
قاضی تحقیق
stylists
U
قاضی سلیقه
arbitrators
U
قاضی تحکیم
judged
U
قاضی دادرس
judges
U
قاضی دادرس
examing magistrate
U
قاضی تحقیق
Justices of the Peace
U
قاضی صلحیه
judge
U
قاضی دادرس
judge advocate
U
قاضی عسکر
interrogator
U
قاضی تحقیق
the chief justice
U
قاضی القضات
padres
U
قاضی عسکر
personal knowledge of the judge
U
علم قاضی
provost marshal
U
قاضی نظامی
arbitrator
U
قاضی تحکیم
cedillas
U
نام نشانی که زیرزمیگذارندتاصدای سین بدهد
cedilla
U
نام نشانی که زیرزمیگذارندتاصدای سین بدهد
county magestrate
U
قاضی دادگاه استان
samson
U
قاضی قدیم اسرائیل
king's counsel
U
قاضی دادگاه پادشاه
coram judice
U
در حضور قاضی اصاع
magistrates
U
قاضی دادگاه جنحه
magistrate
U
قاضی دادگاه جنحه
to reckon with out one's host
U
تنها به قاضی رفتن
Soc
U
اصل استقلال قاضی
ferromagnetic material
U
هر مادهای که بار مغناطیسی را نگه می دارد بتواند مغناطیسی شود
circuit
U
حوزه قضایی یک قاضی دور
praetor
U
قاضی یاافسر مادون کنسول
to bring somebody before the judge
U
کسی را در حضور قاضی آوردن
circuits
U
حوزه قضایی یک قاضی دور
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
puisne judge
U
قاضی پایین رتبه دادرس جز
floater
U
کسی که درچند محل بنحو غیرقانونی رای بدهد
reconstituent
U
دارو یا چیز دیگری که نیرووبافت تازه به بدن بدهد
He is trying to prove himself all the time.
U
او
[مرد]
همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
oblique section
U
مقطعی که بوسیله صفحه اریب جسم رابرش بدهد
chaplaincy
U
مقام یا محل کار قاضی عسگر
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
chaplaincies
U
مقام یا محل کار قاضی عسگر
to goose
[American E]
the engine
U
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
free-for-alls
U
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
to rev
[British E]
the engine
U
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
free-for-all
U
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
ecosystem
U
بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
ecosystems
U
بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
freedom of seas
U
ازادی رفت وامد کشتی ها در خارج ازابهای ساحلی کشور مجاوردر زمان صلح بدون اینکه کسی بتواند به نحوی از انحامعترض انها بشود
nemo potest esse simul actor et judex
U
هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
bench warrant
U
حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
sacked
U
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sack
U
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks
U
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
to bring somebody into line
U
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
academic freedom
آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
The judge will have the final say on the matter.
U
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
Excepting
[With the exception of]
two students, no one could answer the last question correctly.
U
به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
imperfect competition
U
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
attaint
U
محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
perverse verdict
U
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
case law
U
رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
acatalectic
U
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
caption
U
کامپیوتر یا وسیله الکترونیکی که به کاربر امکان میدهد به یک ترتیب ویدیویی نام یا عنوان بدهد
captions
U
کامپیوتر یا وسیله الکترونیکی که به کاربر امکان میدهد به یک ترتیب ویدیویی نام یا عنوان بدهد
justiciar
U
قاضی عالیرتبهء دادگاههای عالی قرون وسطایی انگلیس دادرس عالیرتبه
procedendo
U
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
analog
U
مداری که سیگنال را که مط ابق با اعداد دیجیتال ورودی است به عنوان خروجی صادر میکند تا بتواند ورودی دیجیتال را به آنالوگ تبدیل کند
most favored nation
U
کشورهایی را گویند که در صورتی که یکی از لنها امتیازی را به کشور دیگر بدهد سایرین نیزبخودی خود دارای ان امتیازبشوند
S HTTP
U
سیستمی که خط امنیتی بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده ایجاد تا به کاربران امکان پرداخت قیمت کالاها از طریق اینترنت بدهد
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
softer
U
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft
U
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
softest
U
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
Though the wolf may lose his teeth but never loses.
<proverb>
U
گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد .
output bound
U
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
input bound
U
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
asopportunity offers
U
هر وقت فرصتی پیدا شود هر وقت دست بدهد
initialize
U
تنظیم مقادیر یا پارامترها یا خط وط کنترلی به مقادیر اولیه اش تا امکان شروع مجدد برنامه یا فرآیند را بدهد
objective
U
عملی
de facto
U
عملی
down to earth
U
عملی
objectives
U
عملی
down-to-earth
U
عملی
practicals
U
عملی
practical
<adj.>
U
عملی
applied
U
عملی
pragmatic
U
عملی
pragmatics
U
عملی
empirical
U
عملی
makeable
<adj.>
U
عملی
operational
U
عملی
operative
U
عملی
applicative
U
عملی
handy
<adj.>
U
عملی
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
عملی
useful
<adj.>
U
عملی
purposive
<adj.>
U
عملی
purposeful
<adj.>
U
عملی
purpose-built
<adj.>
U
عملی
executable
<adj.>
U
عملی
functional
<adj.>
U
عملی
convenient
<adj.>
U
عملی
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
عملی
applicatory
<adj.>
U
عملی
achievable
<adj.>
U
عملی
performable
U
عملی
makable
<adj.>
U
عملی
workable
<adj.>
U
عملی
practicable
<adj.>
U
عملی
possible
[doable, feasible]
<adj.>
U
عملی
manageable
<adj.>
U
عملی
makable
[spv. makeable]
<adj.>
U
عملی
feasible
<adj.>
U
عملی
experimental
U
عملی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com