Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to hang on the rear
U
برای حمله دنبال کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disengaging
U
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
to square up
U
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
disengages
U
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
disengage
U
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
break out
U
نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
fail
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
to search
[for]
[someone]
U
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
to be after somebody
U
پی
[دنبال]
کسی رفتن
[برای کیفری مجازاتی]
coach dog
U
یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
attack on preparation
U
شمشیرباز اماده برای حمله
razzia
U
حمله برای غارت وبرده گیری
ambush
U
مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushes
U
مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushed
U
مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushing
U
مخفی گاه سربازان برای حمله
slotting
U
منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
slot
U
منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
slots
U
منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
blitzed
U
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitz
U
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzing
U
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
balestra
U
پرش کوتاه و سریع شمشیرباز بجلو برای حمله
blitzes
U
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
shoot the gap
U
حمله بین محافظان خط برای رسیدن به توپدار یا پاس دهنده
convention
U
استاندارها یا قوانین آشنا که برای ایجاد سازگاری نرم افزار یا سخت افزار باید دنبال شوند
conventions
U
استاندارها یا قوانین آشنا که برای ایجاد سازگاری نرم افزار یا سخت افزار باید دنبال شوند
tracks
U
دنبال کردن
coursed
U
:دنبال کردن
course
U
:دنبال کردن
traces
U
دنبال کردن
traced
U
دنبال کردن
chase
U
دنبال کردن
trace
U
دنبال کردن
chased
U
دنبال کردن
continue
U
دنبال کردن
dogs
U
دنبال کردن
pursue
U
دنبال کردن
pursued
U
دنبال کردن
dog
U
دنبال کردن
pursues
U
دنبال کردن
pursuing
U
دنبال کردن
courses
U
:دنبال کردن
dogging
U
دنبال کردن
to give chase
U
دنبال کردن
chases
U
دنبال کردن
tracked
U
دنبال کردن
reopening
U
دنبال کردن
reopened
U
دنبال کردن
give chase
U
دنبال کردن
reopens
U
دنبال کردن
reopen
U
دنبال کردن
chasing
U
دنبال کردن
continues
U
دنبال کردن
track
U
دنبال کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
dogging
U
مثل سگ دنبال کردن
To follow up (trace) a matter (case).
U
موضوعی را دنبال کردن
dogs
U
مثل سگ دنبال کردن
run close
U
سخت دنبال کردن
to pursue a plan
U
نقشهای را دنبال کردن
careerism
U
دنبال کردن شغل
hunt down
U
دنبال کردن و گرفتن
stick with
<idiom>
U
دنبال کردن کاری
To be on someone trail. To trace someone.
U
رد کسی را دنبال کردن
dog
U
مثل سگ دنبال کردن
scramble
U
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambling
U
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles
U
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled
U
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
tracked
U
دنبال کردن یک مسیر به درستی
track
U
دنبال کردن یک مسیر به درستی
to run any one hard
U
کسیرا سخت دنبال کردن
tracks
U
دنبال کردن یک مسیر به درستی
philander
U
زن بازی کردن دنبال زن افتادن
practise or tice
U
دنبال کردن مشق دادن
follow out
U
اخذ نتیجه دنبال کردن
glided
U
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide
U
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides
U
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
run down
U
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
rungs
U
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
to keep at some work
U
د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
run-down
U
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
reoccupy
U
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
hysterics
U
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
velimirovic attack
U
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
counter riposte
U
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
follow up
U
رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
canvasses
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
follow through
U
چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
canvassed
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
rompy
U
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompish
U
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
vortex breakdown/brust
U
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
deep stall
U
وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
follow
U
متابعت کردن دنبال کردن
chace
U
دنبال کردن شکار کردن
chasing
U
دنبال کردن شکار کردن
prosecute
U
دنبال کردن پیگرد کردن
followed
U
متابعت کردن دنبال کردن
prosecuted
U
دنبال کردن پیگرد کردن
chase
U
دنبال کردن شکار کردن
prosecutes
U
دنبال کردن پیگرد کردن
chased
U
دنبال کردن شکار کردن
follows
U
متابعت کردن دنبال کردن
chases
U
دنبال کردن شکار کردن
prosecuting
U
دنبال کردن پیگرد کردن
charactristics
U
مشخصات مقدماتی یا اصلی که عبارتند از ضریب براضریب پسا نسبت برا به پساموقعیت مرکز فشار و ضریب گشتاور برای هر زاویه حمله
rio treaty
U
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
ond shot
U
بیک حمله دریک حمله
hysterogenic
U
حمله تشنجی شبیه حمله
hysteroid
U
حمله تشنجی شبیه حمله
attack
U
حمله کردن
assailing
U
حمله کردن
attack
[on]
U
حمله کردن
[بر]
assailed
U
حمله کردن بر
to make a pounce
U
حمله کردن
attacked
U
حمله کردن
set
U
حمله کردن
assailing
U
حمله کردن بر
to fall on
U
حمله کردن
assailed
U
حمله کردن
beset
U
حمله کردن
setting up
U
حمله کردن
attacks
U
حمله کردن
assails
U
حمله کردن
assails
U
حمله کردن بر
to fallirrto a f.
U
حمله کردن
attacks
U
حمله کردن بر
sets
U
حمله کردن
make at
U
حمله کردن
to makea raid.on
U
حمله کردن بر
to sweep down on
U
حمله کردن بر
assail
U
حمله کردن
to be down up
U
حمله کردن بر
attack
U
حمله کردن بر
snap at
U
حمله کردن
assail
U
حمله کردن بر
attacked
U
حمله کردن بر
strikes
U
حمله کردن
launch an attack
U
حمله کردن
strike
U
حمله کردن
set about
U
حمله کردن به
besets
U
حمله کردن
thrust
U
حمله کردن
thrusting
U
حمله کردن
to set at
U
حمله کردن به
thrusts
U
حمله کردن
inveighs
U
با سخن حمله کردن
foray
U
چپاول کردن حمله
to assume the a
U
اول حمله کردن
launch
U
شروع کردن حمله
to take in rear
U
از پشت سر حمله کردن به
pebbles
U
باریگ حمله کردن
pebble
U
باریگ حمله کردن
to torpedo
U
با اژدر حمله کردن
launches
U
شروع کردن حمله
launching
U
شروع کردن حمله
popped
U
حمله کردن ترکاندن
pops
U
حمله کردن ترکاندن
pitch into
U
به خوراک حمله کردن
submarine
U
با زیردریایی حمله کردن
submarines
U
با زیردریایی حمله کردن
lay (light) into
<idiom>
U
حمله فیزیکی کردن
inveighing
U
با سخن حمله کردن
counterattack
U
حمله متقابل کردن
forays
U
چپاول کردن حمله
inveigh
U
با سخن حمله کردن
inveighed
U
با سخن حمله کردن
to be kept at bay
U
بی نتیجه حمله کردن
launched
U
شروع کردن حمله
pop
U
حمله کردن ترکاندن
rabble
U
بااراذل و اوباش حمله کردن به
parries
U
دفع کردن حمله حریف
A-bomb
U
با بمب اتمی حمله کردن
To attack someone from the back.
U
از پشت به کسی حمله کردن
maraud
U
بقصد غارت حمله کردن
wade into
<idiom>
U
ملحق شدن بر،حمله کردن
rushed
U
حمله کردن هجوم با عجله
parrying
U
دفع کردن حمله حریف
parry
U
دفع کردن حمله حریف
nuking
U
با سلاح اتمی حمله کردن
parried
U
دفع کردن حمله حریف
quarterbacks
U
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
set on
U
پیش رفتن حمله کردن
nukes
U
با سلاح اتمی حمله کردن
A-bombs
U
با بمب اتمی حمله کردن
nuke
U
با سلاح اتمی حمله کردن
to pitch into
U
زور اوردن به حمله کردن
to pelt some one with stones
U
باسنگ بکسی حمله کردن
to stab at any one
U
با خنجر به کسی حمله کردن
rush
U
حمله کردن هجوم با عجله
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com