Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
set the pace
<idiom>
U
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
schedules
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
electronic cottage
U
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
put the cart before the horse
<idiom>
U
انجام کارها بدون نظم
activities
U
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
activity
U
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
generals
U
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
general
U
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
agenda
U
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas
U
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
jobs
U
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
job
U
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
dispatching priority
U
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
commonest
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
common
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commoners
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
run scared
<idiom>
U
تلاش برای رقابت سیاسی
dry run
U
اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
hierarchical communications system
U
روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
pert
U
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
mission , oriented
U
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
labor of love
<idiom>
U
انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
competitory
U
رقابت کننده- رقابت امیز
practical extraction and report language
U
برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
cellars
U
محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
cellar
U
محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
for doing it
U
برای انجام ان
notification
U
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
embedded code
U
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
sit tight
<idiom>
U
صبور برای انجام کاری
mission essential
U
ضروری برای انجام ماموریت
undertakes
U
توافق برای انجام کاری
undertake
U
توافق برای انجام کاری
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
potential
<adj.>
U
[توانایی برای انجام کاری]
undertaken
U
توافق برای انجام کاری
do one's thing
<idiom>
U
انجام کار پر لذت برای شخص
operates
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
invoked
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invokes
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
prone
U
سرازیر مستعد برای انجام کار
operate
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
invoke
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
bars
U
توقف کسی برای انجام کاری
to invite somebody to do something
U
کسی را برای انجام کاری فراخواندن
invoking
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
bar
U
توقف کسی برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
help
U
روش آسانتر برای انجام کاری
helped
U
روش آسانتر برای انجام کاری
helps
U
روش آسانتر برای انجام کاری
technique
U
روش با مهارت برای انجام کاری
up to one's ears in work
<idiom>
U
کارهای زیاد برای انجام داشتن
turn out
<idiom>
U
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
to have done
U
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
techniques
U
روش با مهارت برای انجام کاری
decision
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
farm out
<idiom>
U
شخص دیگری برای انجام کار
keep after
<idiom>
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
process
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
covenantor
U
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
adds
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
add
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
macro
U
تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
overslaugh
U
بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
processes
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
twist one's arm
<idiom>
U
مجبور کردن شخص برای انجام کاری
get one's own way
<idiom>
U
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
pooled
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
arithmetic
U
توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
pools
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
pool
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
aircraft mission equipment
U
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft role equipment
U
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to pause
U
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
beside one's self
<idiom>
U
خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
server
U
کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
freedoms
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
computing
U
میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
make it up to someone
<idiom>
U
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
metacompilation
U
کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
validation
U
بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
loose ends
<idiom>
U
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
freedom
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
egg (someone) on
<idiom>
U
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
causing
U
ایجادکردن
cause
U
ایجادکردن
causes
U
ایجادکردن
hatches
U
ایجادکردن
products
U
ایجادکردن
product
U
ایجادکردن
coneive
U
ایجادکردن
hatched
U
ایجادکردن
hatch
U
ایجادکردن
verification fire
U
تیرازمایشی تیراندازی که برای تشخیص خطای توپ انجام میشود
for peanuts
[and for chicken feed]
<idiom>
U
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
chord keying
U
عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
concerted action
U
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
for next to nothing
<idiom>
U
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
office
U
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
to sign up for something
U
نام خود را درفهرست نوشتن
[برای انجام کاری اشتراکی]
offices
U
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
manning the rail
U
گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
salivates
U
بزاق ایجادکردن
salivated
U
بزاق ایجادکردن
salivate
U
بزاق ایجادکردن
vines
U
تاکستان ایجادکردن
sod
U
چمن ایجادکردن
sods
U
چمن ایجادکردن
salivating
U
بزاق ایجادکردن
notches
U
شکاف ایجادکردن
notch
U
شکاف ایجادکردن
vine
U
تاکستان ایجادکردن
funk
U
دود ایجادکردن
yaght club
U
باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
electronic
U
توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
size
U
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
U
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
keystroke
U
شمارش انتخابهای کلید انجام شده برای محاسبه هزینه تایپ
sizes
U
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
consortiums
U
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortium
U
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
crunched
U
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
crunch
U
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
sergeanty
U
انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
elapsed time
U
زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
crunches
U
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
consortia
U
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
touts
U
صدای نکره ایجادکردن
touting
U
صدای نکره ایجادکردن
touted
U
صدای نکره ایجادکردن
procreative
U
وابسته به ایجادکردن یا زادن
tout
U
صدای نکره ایجادکردن
two man rule
U
قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
introducing
U
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cut corners
<idiom>
U
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
introduce
U
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cell
U
ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
introduces
U
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cells
U
ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
introduced
U
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
vesicular
U
حفره ایجادکردن ابدانک دارکردن
thudding
U
صدای خفه واهسته ایجادکردن
thudded
U
صدای خفه واهسته ایجادکردن
rustles
U
صدای برگ خشک ایجادکردن
rustled
U
صدای برگ خشک ایجادکردن
rustling
U
صدای برگ خشک ایجادکردن
thuds
U
صدای خفه واهسته ایجادکردن
rustle
U
صدای برگ خشک ایجادکردن
thud
U
صدای خفه واهسته ایجادکردن
austempering
U
تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
print
U
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
printed
U
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
prints
U
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
board of conciliation
U
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
devices
U
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
counter revolution
U
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
gallium arsenide
U
ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
device
U
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
tout temps prist
U
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
jcl
U
دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
programs
U
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
languages
U
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
program
U
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
instructions
U
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com