Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sancify
U
برای امرمقدسی تخصیص دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
designing
U
تخصیص دادن
design
U
تخصیص دادن
allots
U
تخصیص دادن
denominate
U
تخصیص دادن به
allocating
U
تخصیص دادن
bequeath
U
تخصیص دادن به
to earmark something for something
U
تخصیص دادن
allotting
U
تخصیص دادن
allotted
U
تخصیص دادن
allot
U
تخصیص دادن
bequeaths
U
تخصیص دادن به
bequeathed
U
تخصیص دادن به
designs
U
تخصیص دادن
bequeathing
U
تخصیص دادن به
allocate
U
تخصیص دادن
allocates
U
تخصیص دادن
allocate
U
تخصیص دادن
allot
U
تخصیص دادن
aside
U
تخصیص دادن
assign
U
تخصیص دادن
asides
U
تخصیص دادن
assignment of space
U
تخصیص جا برای انبار کردن اماد
gives
U
رساندن تخصیص دادن
designating
U
تخصیص دادن برگزیدن
giving
U
رساندن تخصیص دادن
designate
U
تخصیص دادن برگزیدن
give
U
رساندن تخصیص دادن
designates
U
تخصیص دادن برگزیدن
assigns
U
نسبت دادن تخصیص دادن
assigned
U
نسبت دادن تخصیص دادن
assigning
U
نسبت دادن تخصیص دادن
assign
U
نسبت دادن تخصیص دادن
set aside
U
باطل کردن تخصیص دادن
consecrate
U
ویژه کردن تخصیص دادن
sanctifying
U
تصدیق کردن تخصیص دادن
sanctifies
U
تصدیق کردن تخصیص دادن
sanctify
U
تصدیق کردن تخصیص دادن
consecrating
U
ویژه کردن تخصیص دادن
consecrates
U
ویژه کردن تخصیص دادن
apportioning
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioned
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportions
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportion
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
socializes
U
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialising
U
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialize
U
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialises
U
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socializing
U
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialised
U
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialized
U
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
dynamic storage allocation
U
تخصیص انباره پویا تخصیص حافظه پویا
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitations
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
c
U
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
uberstreichen
U
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
realized
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
lawn sprinkler
U
برای چمن اب دادن
microsoft
U
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
allocation
U
تخصیص
allotments
U
تخصیص
appropriation
U
تخصیص
designation
U
تخصیص
admeasurement
U
تخصیص
admensuration
U
تخصیص
dedications
U
تخصیص
dedication
U
تخصیص
devotion
U
تخصیص
attribution
U
تخصیص
designations
U
تخصیص
allotment
U
تخصیص
allocations
U
تخصیص
earmarks
U
تخصیص
consecration
U
تخصیص
recognition
U
تخصیص
earmark
U
تخصیص
times
U
وقت قرار دادن برای
phew
U
برای نشان دادن بیزاری
phew
U
برای نشان دادن بی تابی
time
U
وقت قرار دادن برای
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
timed
U
وقت قرار دادن برای
smoothing or smoothed varnish
U
لاک برای جلا دادن
readiness to report
U
امادگی برای پاسخ دادن
budgetary appropriations
U
تخصیص بودجه
allotments
U
تخصیص توزیع
assignment
U
تخصیص اسناد
cost allocation
U
تخصیص هزینه
appropriation
U
تخصیص وجه
dynamic allocation
U
تخصیص پویا
reallocation
U
تخصیص مجدد
allocator
U
تخصیص دهنده
allocation of resources
U
تخصیص منابع
assignments
U
تخصیص اسناد
assignability
U
تخصیص دادنی
allocation function
U
تابع تخصیص
storage allocation
U
تخصیص انباره
storage allocation
U
تخصیص حافظه
resource allocation
U
تخصیص منابع
static allocation
U
تخصیص ایستا
allotment
U
تخصیص توزیع
capital appropiation
U
تخصیص سرمایه
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
to bleed for one's country
U
برای میهن خود خون دادن
benchrest
U
سکو برای تکیه دادن تیرانداز
to have done
U
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
microcycle
U
برای دادن زمان اجرای دستورات
irresponsiveness
U
عدم امادگی برای پاسخ دادن
to empower somebody to do something
U
اختیار دادن به کسی برای کاری
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
garden engine
U
اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
put someone in the picture
<idiom>
U
شرایط را شرح دادن برای کسی
put to the question
U
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
efficient allocation of resources
U
تخصیص کارای منابع
assigned
<adj.>
<past-p.>
U
تخصیص داده شده
static storage allocation
U
تخصیص انباره ایستا
appropriation limitation
U
محدودیت تخصیص اعتبار
allotment
U
واگذارسهمیه تخصیص نیروها
misallocation of resources
U
تخصیص نادرست منابع
allocated
<adj.>
<past-p.>
U
تخصیص داده شده
specifiable
U
قابل تعیین یا تخصیص
optimum allocation of resources
U
تخصیص مطلوب منابع
attached
<adj.>
<past-p.>
U
تخصیص داده شده
allotments
U
واگذارسهمیه تخصیص نیروها
allocated
U
تخصیص داده شده
assignable
U
قابل تعیین و تخصیص
designatory
U
وابسته به تخصیص و تعیین
allotted
<adj.>
<past-p.>
U
تخصیص داده شده
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
burn in
U
حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
development aid volunteer
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
cross voting
U
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
repertoire
U
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
foliage plant
U
گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
development aid worker
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
aid worker
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
processes
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
bobbles
U
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
interrupting
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
Baa!
U
بع!
[صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
interrupts
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
turboshaft
U
توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
bobble
U
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
process
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
incorporation
U
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
check side
U
پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
waff
U
اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
interrupt
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
manpower loading chart
U
نمودار تخصیص نیروی انسانی
preassigned
U
قبلا تخصیص داده شده
file allocation table
U
جدول تخصیص جای فایل
customize
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
loose ends
<idiom>
U
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
customizes
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
attacked
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customising
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customises
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
development aid worker
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
attacks
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
development aid volunteer
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
to off an agreement
U
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
aid worker
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
to give somebody an ultimatum
U
به کسی آخرین مدت را دادن
[برای اجرای قراردادی]
customised
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customized
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
formed
U
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
attack
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
form
U
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
pack
U
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
packs
U
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
customizing
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com