English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to fang a pump U براه انداختن تلمبه بوسیله ریختن اندکی اب درتوی ان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inaugurated U براه انداختن
inaugurates U براه انداختن
inaugurating U براه انداختن
inaugurate U براه انداختن
drown out <idiom> U سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
to pump dry U با تلمبه خشک انداختن
lures U بوسیله تطمیع بدام انداختن
lured U بوسیله تطمیع بدام انداختن
lure U بوسیله تطمیع بدام انداختن
hit wicket U انداختن میله بوسیله خودتوپزن
luring U بوسیله تطمیع بدام انداختن
galanty show U نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
tromsillumination U معاینه اندامی بوسیله انداختن روشنایی زیاد بر روی ان
ben U درتوی
in U درتوی
in- U درتوی
ingrowth U رشد ازدرون چیزی که درتوی چیزدیگری روییده یا فرورفته باشد
extravasate U ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
back U پشت ریختن پشت انداختن
backs U پشت ریختن پشت انداختن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
docile U سر براه
launghing U براه اندازی
destined U عازم براه
waiting U چشم براه
he went his way U براه خودرفت
march order U حاضر براه کردن
he went his way U رفت براه خود
to look out U چشم براه بودن
to keep any one waiting U کسیرا چشم براه
to kick ones heels U چشم براه ایستادن
to kick one's heels U چشم براه ایستادن منتظرایستادن
toddles U کودک تازه براه افتاده
toddled U کودک تازه براه افتاده
toddlers U کودک تازه براه افتاده
toddling U کودک تازه براه افتاده
toddler U کودک تازه براه افتاده
toddle U کودک تازه براه افتاده
branches U جوانه زدن براه جدیدی رفتن
waits U چشم براه بودن منتظر شدن
branch U جوانه زدن براه جدیدی رفتن
waited U چشم براه بودن منتظر شدن
wait U چشم براه بودن منتظر شدن
His invevtion made a noise in the world. U اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
wait a bit U اندکی
wee U اندکی
some U اندکی
wees U اندکی
halfway U اندکی
partially U اندکی
slightly U اندکی
eftsoons U اندکی پس از ان
weeing U اندکی
awhile U اندکی
dab U اندکی
dabbed U اندکی
dabs U اندکی
fewest U اندکی از کمی از
few U اندکی از کمی از
fewer U اندکی از کمی از
loudish U اندکی بلند
dankish U اندکی نمسار
latish U اندکی دیر
just U اندکی پیش
peckish [British English] [colloquial] <adj.> U اندکی گرسنه
high U اندکی فاسد
highest U اندکی فاسد
highs U اندکی فاسد
somedeal U اندکی نسبتا
half mad U اندکی دیوانه
eftsoon U اندکی پس ازان
parboil U اندکی جوشاندن
parboiling U اندکی جوشاندن
half made U اندکی دیوانه
just before U اندکی پیش
dryish U اندکی خشک
choppy U اندکی متلاطم
parboils U اندکی جوشاندن
duskish U اندکی تاریک
dampish U اندکی نمسار
right before U اندکی پیش
parboiled U اندکی جوشاندن
wait a minute U اندکی صبر کنید
wait a second U اندکی صبر کنید
narrowish U اندکی تنگ یا باریک
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
lie off U اندکی دور از کشتی
dullish U اندکی تیره یاکمرنگ
ten kilometres and more U ده کیلومتر و اندکی بالا
to stay one's stomach U شکم خودرا اندکی سیرکردن
to take something off and pric U اندکی از بهای چیزی کاستن
frigid U دارای اندکی تمایل جنسی
put some milk to your tea U اندکی شیر بچایی خود بیفزایید
he is always a little peculiar U او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
to hark back U برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
pump U تلمبه
pumpman U تلمبه زن
antlia U تلمبه
antliae U تلمبه
pumper U تلمبه زن
gun U تلمبه
guns U تلمبه
pumps U تلمبه
water pump U تلمبه اب
pumped U تلمبه
grease guns U تلمبه ی گریسکاری
pulsometer U تلمبه بخار
guns U تلمبه دستی
displacement pump U تلمبه حجمی
pumping ststion U جایگاه تلمبه
pumping ststion U تلمبه خانه
grease gun U تلمبه ی گریسکاری
acid pump U تلمبه اسید
pumps U تلمبه زنی
lift pump U تلمبه کششی
pump cistern U مخزن تلمبه
gun U تلمبه دستی
force pump U تلمبه فشاری
fule pump U تلمبه سوخت
bicycle pump U تلمبه دوچرخه
suction pump U تلمبه مکشی
suction pump U تلمبه مکنده
pumping U تلمبه زنی
pump barrel U سیلندر تلمبه
pumps U صدای تلمبه
heat pump U تلمبه گرمایی
to pump up U تلمبه زدن
metal spray gun U تلمبه فلزپاش
pumping station U تلمبه خانه
pumped U صدای تلمبه
diffusion pump U تلمبه پخشی
pumped U تلمبه زنی
spary gun U تلمبه تزریق
pump house U تلمبه خانه
pump dale U لوله تلمبه
air pump U تلمبه هوا
petrol pump U تلمبه بنزین
pump U صدای تلمبه
spray gun U تلمبه سمپاش
garden engine U تلمبه اب پاش
pulsimeter U تلمبه بخار
pump U تلمبه زنی
helical pump U تلمبه حلزونی
gas pump U تلمبه بنزین
crabs U پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
crab U پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
blade U پره تلمبه تیغ
fire engines U تلمبه اتش خاموش کن
spray U دواپاشی تلمبه سم پاش
hand lever operated grease gun U تلمبه دستی گریس
suction U مکش سوپاپ تلمبه
pumped U با تلمبه خالی کردن
pumps U با تلمبه خالی کردن
sprayed U دواپاشی تلمبه سم پاش
spraying U دواپاشی تلمبه سم پاش
sprays U دواپاشی تلمبه سم پاش
fire engine U تلمبه اتش خاموش کن
rammed U تلمبه کلوخ کوب
one port radial pump U تلمبه شعاعی یک پرهای
ram U تلمبه کلوخ کوب
pumping station U ایستگاه تلمبه زنی
centrifugal pump U تلمبه مرکز گریز
caulking gun U تلمبه بتونه زنی
double suction pump U تلمبه با مکش دو طرفه
circular casing pump U تلمبه پا بده دایرهای
metal spray gun U تلمبه تزریق فلز
rams U تلمبه کلوخ کوب
radial flow pump U تلمبه با جریان شعاعی
pump U با تلمبه خالی کردن
sump pump U تلمبه لجن کشی
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
lift [of a pump] U مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] U مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump] U مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] U مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
pumps U باتلمبه بادکردن تلمبه زدن
pumped U باتلمبه بادکردن تلمبه زدن
bore hole pump U تلمبه توربینی چاه عمیق
pump U باتلمبه بادکردن تلمبه زدن
discharge rate [of a pump] U مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump] U مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
delivery [of a pump] U مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
delivery [of a pump] U مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to pump up a tire U تایری را با تلمبه باد کردن
capacity [of a pump] U مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
capacity [of a pump] U مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
delivery [of a pump] U مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
capacity [of a pump] U مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
stirrup pump U تلمبه قابل حمل اب پاشی برای اتش نشانی
hydraulic ram U تلمبه خودکاریکه در ان ستونی از اب فرو ریزد ونیروی ان ... دارد
limbers U ناودانهای طرفین ته کشتی که از انجا اب به منبع تلمبه میرسد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com