Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inaugurate
U
براه انداختن
inaugurated
U
براه انداختن
inaugurates
U
براه انداختن
inaugurating
U
براه انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to fang a pump
U
براه انداختن تلمبه بوسیله ریختن اندکی اب درتوی ان
drown out
<idiom>
U
سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
Other Matches
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
docile
U
سر براه
he went his way
U
براه خودرفت
waiting
U
چشم براه
launghing
U
براه اندازی
destined
U
عازم براه
to keep any one waiting
U
کسیرا چشم براه
to kick ones heels
U
چشم براه ایستادن
to look out
U
چشم براه بودن
he went his way
U
رفت براه خود
march order
U
حاضر براه کردن
toddling
U
کودک تازه براه افتاده
toddles
U
کودک تازه براه افتاده
toddle
U
کودک تازه براه افتاده
toddled
U
کودک تازه براه افتاده
toddler
U
کودک تازه براه افتاده
toddlers
U
کودک تازه براه افتاده
to kick one's heels
U
چشم براه ایستادن منتظرایستادن
His invevtion made a noise in the world.
U
اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
wait
U
چشم براه بودن منتظر شدن
waited
U
چشم براه بودن منتظر شدن
waits
U
چشم براه بودن منتظر شدن
branches
U
جوانه زدن براه جدیدی رفتن
branch
U
جوانه زدن براه جدیدی رفتن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
U
پایین انداختن انداختن
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
omit
U
انداختن
fells
U
انداختن
omits
U
انداختن
omitted
U
انداختن
rut
U
خط انداختن
spilling
U
انداختن
hurls
U
انداختن
omitting
U
انداختن
to let drop
U
انداختن
felling
U
انداختن
ruts
U
خط انداختن
felled
U
انداختن
slings
U
انداختن
slinging
U
انداختن
blob
U
لک انداختن
blobs
U
لک انداختن
spill
U
انداختن
spilled
U
انداختن
sling
U
انداختن
spills
U
انداختن
hitching
U
انداختن
hitched
U
انداختن
fell
U
انداختن
pilling
U
تل انداختن
hurled
U
انداختن
hurl
U
انداختن
flings
U
انداختن
hitch
U
انداختن
flinging
U
انداختن
fling
U
انداختن
run home
U
جا انداختن
to fire off a postcard
U
انداختن
deleting
U
انداختن
deletes
U
انداختن
deleted
U
انداختن
delete
U
انداختن
overthrows
U
بر انداختن
overthrown
U
بر انداختن
overthrowing
U
بر انداختن
overthrow
U
بر انداختن
overthrew
U
بر انداختن
benite
U
به شب انداختن
to draw lots
U
انداختن
deracination
U
بر انداختن
let fall
U
انداختن
souse
U
انداختن
leave out
U
انداختن
lay away
U
انداختن
lash vt
U
انداختن
spilled or spilt
U
انداختن
jaculate
U
انداختن
retroject
U
پس انداختن
floriate
U
گل انداختن در
emplace
U
جا انداختن
bottoms
U
ته انداختن
bottom
U
ته انداختن
thrust
U
انداختن
throws
U
انداختن
throwing
U
انداختن
throw
U
انداختن
to skips over
U
انداختن
relegating
U
انداختن
relegates
U
انداختن
relegated
U
انداختن
relegate
U
انداختن
brush finish
U
خط انداختن
thrusting
U
انداختن
thrusts
U
انداختن
to put back
U
پس انداختن
to hew down
U
انداختن
to lay by the heels
U
بر انداختن
to leave out
U
انداختن
to let fall
U
انداختن
hews
U
انداختن
hewing
U
انداختن
hewed
U
انداختن
hew
U
انداختن
to pick off
U
تک تک انداختن
to play a searchlight
U
انداختن
hewn
U
انداختن
stagger
U
از پا انداختن
prostrate
U
از پا انداختن
line
U
خط انداختن در
lines
U
خط انداختن در
launched
U
به اب انداختن
launch
U
به اب انداختن
launches
U
به اب انداختن
launching
U
به اب انداختن
string
U
زه انداختن به
hitches
U
انداختن
demoralizing
U
ازروحیه انداختن
demoralizes
U
ازروحیه انداختن
demoralized
U
ازروحیه انداختن
demoralize
U
ازروحیه انداختن
inveigle
U
بدام انداختن
demoralising
U
ازروحیه انداختن
dismounts
U
ازفرماندهی انداختن
to throw in the towel
U
لنگ انداختن
aborted
U
بچه انداختن
abort
U
بچه انداختن
to throw off
U
دور انداختن
to throw out
U
بیرون انداختن
dismounting
U
ازفرماندهی انداختن
dismount
U
ازفرماندهی انداختن
demoralises
U
ازروحیه انداختن
demoralised
U
ازروحیه انداختن
embroiled
U
به نزاع انداختن
embroiling
U
به نزاع انداختن
embroils
U
به نزاع انداختن
sire
U
نیا پس انداختن
sired
U
نیا پس انداختن
sires
U
نیا پس انداختن
siring
U
نیا پس انداختن
hinder
U
بتاخیر انداختن
hindered
U
بتاخیر انداختن
hindering
U
بتاخیر انداختن
hinders
U
بتاخیر انداختن
interject
U
درمیان انداختن
interjected
U
درمیان انداختن
interjecting
U
درمیان انداختن
interjects
U
درمیان انداختن
embroil
U
به نزاع انداختن
inveigled
U
بدام انداختن
contort
U
از شکل انداختن
contorted
U
از شکل انداختن
contorting
U
از شکل انداختن
contorts
U
از شکل انداختن
to set in motion
U
راه انداختن
to set going
U
بحرکت انداختن
primes
U
راه انداختن
primed
U
راه انداختن
to set by the ears
U
بهم انداختن
to set back
U
عقب انداختن
to set at variance
U
بهم انداختن
to set at loggerheads
U
بهم انداختن
to set agoing
U
بحرکت انداختن
to set afoot
U
بجریان انداختن
to put off
U
عقب انداختن
beggar
U
بگدایی انداختن
to put in motion
U
راه انداختن
to set on foot
U
راه انداختن
to set thinking
U
بخیال انداختن
inveigles
U
بدام انداختن
inveigling
U
بدام انداختن
nauseate
U
از رغبت انداختن
nauseated
U
از رغبت انداختن
nauseates
U
از رغبت انداختن
to take the photograph of
U
عکس انداختن از
excrete
U
بیرون انداختن
excreted
U
بیرون انداختن
excretes
U
بیرون انداختن
excreting
U
بیرون انداختن
to take fun at
U
دست انداختن
to suck dry
U
خشک انداختن
to spat at
U
تف بکسی انداختن
driers
U
خشک انداختن
dries
U
خشک انداختن
dry
U
خشک انداختن
dryers
U
خشک انداختن
prime
U
راه انداختن
immobilizes
U
از رواج انداختن
triggered
U
راه انداختن
triggers
U
راه انداختن
miscast
U
بناحق انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com