English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
leads U سوق دادن بران داشتن
lead U سوق دادن بران داشتن
reanimate U ترغیب کردن
urge U ترغیب کردن
elate U ترغیب کردن
embolden U ترغیب کردن
encourage U ترغیب کردن
hearten U ترغیب کردن
influenced U ترغیب کردن
influences U ترغیب کردن
persuade U ترغیب کردن
persuade U ترغیب کردن
argue U ترغیب کردن
persuades U ترغیب کردن
countenance [encourage] U ترغیب کردن
encouraged U ترغیب کردن
encourage U ترغیب کردن
urges U ترغیب کردن
harp U ترغیب کردن
persuading U ترغیب کردن
urging U ترغیب کردن
encourages U ترغیب کردن
influencing U ترغیب کردن
coax U ترغیب کردن
urged U ترغیب کردن
influence U ترغیب کردن
exhorted U تشویق و ترغیب کردن
exhort U تشویق و ترغیب کردن
exhorts U تشویق و ترغیب کردن
exhorting U تشویق و ترغیب کردن
encourages U ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
encouraged U ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
encourage U ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
puts U ترغیب کردن متصف کردن
lead on U ترغیب کردن مشتبه کردن
put U ترغیب کردن متصف کردن
putting U ترغیب کردن متصف کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
bendon U بران
trenchant U بران
added to that U اضافه بران
there is no limit to it U حدی بران متصور نیست
goes U روی دادن بران بودن
go U روی دادن بران بودن
the price was not reasonable U بهای گزافی بران گذاشته بودند
the principality of wales U استان WALES که اسما بران حکومت دارد
labarum U پرچم قستنطین که نشان نصارا بران بود
the principality U استان WALES که اسما بران حکومت دارد
spin wall U دیوار درون بنا که بران بارگذاری میشود
plane table U سه پایه نقشه برداری که الیداد بران سوار میشود
potter wheel U صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
inestimably U پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
gong U زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
gongs U زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
gibus U کلاه نرمی که دراپرابرسرمیگذارندبرای اینکه هرچه بران مشت بزنند
structuring U نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
structure U نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
structures U نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
to take the p of any one U بدانگونه مشت بران کسی زدن که سخت دردگین شودیافالج گرد د
abet U ترغیب
abetting U ترغیب
abetted U ترغیب
prod U ترغیب
abets U ترغیب
persuasion U ترغیب
prodded U ترغیب
prodding U ترغیب
encouragement U ترغیب
prods U ترغیب
persuasions U ترغیب
suasion U ترغیب
persuasible U ترغیب شدنی
persuasibility U ترغیب پذیری
worked up U ترغیب شده
impersuasible U غیر قابل ترغیب
imperuadable U غیر قابل ترغیب
catalytic U ترغیب کننده دشمن به درگیری
The party was latched on to him. He was saddled with the party. U میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
sudarium U دستمال دور سر مسیح دستمالی که نقش صورت مسیح بران باشد
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
impound U ضبط کردن نگه داشتن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
embosom U بغل کردن عزیز داشتن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
shoots U درد کردن سوزش داشتن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
rage U غضب کردن شدت داشتن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
rages U غضب کردن شدت داشتن
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
raged U غضب کردن شدت داشتن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
withold U دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
envisage U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
aimed U قصد داشتن هدف گیری کردن
aims U قصد داشتن هدف گیری کردن
avouch U مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
plays U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
aim U قصد داشتن هدف گیری کردن
simulate U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
tingle U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
played U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
tingling U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
simulates U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
play U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
turn (someone) off <idiom> U ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
tingled U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
simulating U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
tingles U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com