English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
i am awkwardly situated U بد جوری گرفتار شده ام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
he was in a sorry pickel U بد جوری گرفتار شده بود
Other Matches
benighted U گرفتار تاریکی شدن درکوهستان گرفتار در تاریکی
in what way <adv.> U چه جوری
accompt U جوری
to what extent <adv.> U چه جوری
how far <adv.> U چه جوری
i sort of feel sick U یک جوری میشوم
kind of funny U یک جوری بامزه
Like this . This way. U این جور ( جوری )
i was in an awkword p U بد جوری گیر کرده بودم
By hook or by crook. somehow. U هر جوری شده ( بهر طریق ممکن )
You can't get there other than by foot. U به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
fogbound U گرفتار مه
afoul U گرفتار
in for U گرفتار
woebegone U گرفتار غم
entangled U گرفتار
preoccupied U گرفتار
ill at ease U گرفتار
captive U گرفتار
captives U گرفتار
mousetrap U گرفتار کردن
incumber U گرفتار کردن
run into U گرفتار شدن
snard U گرفتار کردن
snarly U گرفتار دام
overladen U سخت گرفتار
mousetraps U گرفتار کردن
windbound U گرفتار باد
to lay hold on U گرفتار کردن
to be in love U گرفتار بودن
thirl U گرفتار کردن
stormbound U گرفتار توفان
hard pressed U سخت گرفتار
entangle U گرفتار کردن
overtaken U گرفتار کردن
overtake U گرفتار کردن
tangle U گرفتار کردن
tangles U گرفتار کردن
pensive U پکر گرفتار غم
embarrassed with debts U گرفتار قرض
involving U گرفتار کردن
overtakes U گرفتار کردن
hard-pressed U سخت گرفتار
enwrap U گرفتار کردن
involved U مبهم گرفتار
involve U گرفتار کردن
enswathe U گرفتار کردن
enamored U گرفتار عشق
involves U گرفتار کردن
snowed under U گرفتار درگیرکار پرمشغله
go through changes <idiom> U گرفتار تغییرات شدن
to flounder U گیر و گرفتار شدن
inviscate U در چسب گرفتار کردن
entoil U گرفتار مخمصه کردن
conscience-stricken U گرفتار عذاب وجدان
to let in for U گرفتار یا دچار کردن
i am in a sorry hopeless etc U بدجوری گرفتار شده ام
embroiled in war U دچار یا گرفتار جنگ
embrangle U گیر انداختن گرفتار کردن
immesh U در دام نهادن گرفتار کردن
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
I have all kinds of problems. U هزار جور گرفتار ؟ دارم
To be trapped. U دربند افتادن ( گرفتار شدن )
up the pole U گرفتار در تنگنا واقع شده
lure U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
luring U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
to implicate somebody in something U کسی را با چیزی [منفی] گرفتار کردن
to involve somebody in something [negative] U کسی را با چیزی [منفی] گرفتار کردن
gill net U گیر کرده ماهی را گرفتار میسازد
lured U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
lures U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
Blessings are not valued till they are gone. <proverb> U قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید.
go to sleep U اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
to run into a bad practice U گرفتار کار زشتی شدن بخوی بدی دچار شدن
to get caught up in something U در چیزی گیر کردن [افتادن] [گرفتار شدن] [اصطلاح روزمره] [اصطلاح مجازی]
binds U گرفتار واسیر کردن مقید کردن
bind U گرفتار واسیر کردن مقید کردن
implicated U گرفتار کردن مشمول کردن
implicate U گرفتار کردن مشمول کردن
implicating U گرفتار کردن مشمول کردن
implicates U گرفتار کردن مشمول کردن
to run in U گرفتار کردن انتخاب کردن
hallucinate U گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinated U گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinates U گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinating U گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com