English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ageless U بدون عمر معینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
standardizing U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
adjutantship U معینی
adjutancy U معینی معاونت
stations U درپست معینی گذاردن
stationed U درپست معینی گذاردن
he is at a loose end U کار معینی ندارد
cost plus U بعلاوه سود معینی
inbound U محصور در حدود معینی
station U درپست معینی گذاردن
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
orbs U بدور مدار معینی گشتن
standardizing U مطابق درجه معینی دراوردن
standardize U مطابق درجه معینی دراوردن
modelled U مطابق مدل معینی در اوردن
standardising U مطابق درجه معینی دراوردن
modeled U مطابق مدل معینی در اوردن
model U مطابق مدل معینی در اوردن
standardizes U مطابق درجه معینی دراوردن
models U مطابق مدل معینی در اوردن
tonner U کامیون دارای فرفیت معینی
local option U اختیار تعیین محل معینی
orb U بدور مدار معینی گشتن
emplace U در محل معینی قرار دادن
standardises U مطابق درجه معینی دراوردن
head for U به سمت معینی در حرکت بودن
predecease U پیش ازواقعه معینی مردن
standardised U مطابق درجه معینی دراوردن
cover drive U ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
tonner U کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
protraction U نقشه کشی طبق مقیاس معینی
calibrate U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
term insurance U بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
calibrated U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrating U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrates U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
blood counts U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
section hand U کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
capias U حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
off break U کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
cover point U محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
blood count U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
the U حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
time zones U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
forty one billiard U بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
time zone U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
camporee U اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
precarious U عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
humidistat U اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
an impersonal verb U فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
packets U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobaric U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packet U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobar U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
clearing and switch buying U توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
minister resident U صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
floating fender U زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
hovering acts U قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
bond U سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
viewport U فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
helmzhold resonator U محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
do while U یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
grand larceny U سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
gyrodyne U رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
future perfect tense U زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
constrictor U گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
particularity U دارای خصوصیات معینی خصوصیات برجسته
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
wire matrix printer U یک چاپگر برخوردی که علائم ماتریس نقطهای را در هربار علامت با فشردن انتهای سیم معینی بر روی نوارمرکبی و کاغذ چاپ میکند چاپگر ماتریسی سیمی
accelerators U ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
accelerator ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
recoilless U جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate U بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
dosages U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosage U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
without U بدون
acheilos U بدون لب
acheilous U بدون لب
doubtlessly U بدون شک
but U بدون
bottomless U بدون ته
undoubted U بدون شک
undoubtedly U بدون شک
goalless U بدون گل
indubitable U بدون شک
to a certainty U بدون شک
wanting U بدون
obtrusively U بدون حق
unstressed U بدون مد
ex- U بدون
ex U بدون
not nearctic U بدون
i'll warrant U بدون شک
sans U بدون
and no mistake U بدون شک
warless U بدون جنگ
voteless U بدون رای
wayless U بدون جاده
dimensionless U بدون بعد
vibrationless U بدون لرزه
weanting U بدون بی منهای
with in compass U بدون مبالغه
disconnectedly U بدون ارتباط
discontinuously U بدون اتصال
ingenuously U بدون تزویر
inelastic U بدون کشش
indolently U بدون درد
exclusive of U بدون در نظرگرفتن
incommunicable U بدون رابطه
failure free U بدون خرابی
incognizant U بدون شناسایی
valveless U بدون سوپاپ
vacant succession U بدون جانشین
unvalued U بدون ارج
bachelor U بدون عیال
bachelors U بدون عیال
inaction U بدون فعالیت
unsigned U بدون امضاء
degas U بدون گازکردن
dealated U بدون بال
unpromising U بدون امید
unmennerly U بدون اداب
deice U بدون یخ کردن
inoperculate U بدون دریچه
humble U بدون ارتفاع
diamensionless U بدون بعد
humblest U بدون ارتفاع
unvocal U بدون موسیقی
untitled U بدون سراغاز
untitled U بدون عنوان
diamensionless U بدون اندازه
inofficial U بدون اجازه
unmannered U بدون اداب
flavorless U بدون مزه
zero elasticity U بدون کشش
fruitlessly U بدون نتیجه
backless U بدون پشت
backless U بدون پشتی
cold turkey U بدون آمادگی
faceless U بدون صورت
faceless U بدون ویژگی
faultless U بدون خطا
unexceptional U بدون استثنا
consistently U بدون تناقض
unmanned U بدون سرنشین
guilelessly U بدون تزویر
to be sure <idiom> U مطمئنا ،بدون شک
under one's own steam <idiom> U بدون کمک
wing it <idiom> U بدون آمادگی
in vain <idiom> U بدون تفثیروموفقیت
nothing if not <idiom> U مطمئنا،بدون شک
workless U بدون عمل
unequivocal U بدون ابهام
inapproachable U بدون دسترسی
free from backlash U بدون لقی
free from slip U بدون لغزش
immusical U بدون هماهنگی
immethodical U بدون اسلوب
free of tax U بدون مالیات
endless U بدون پایان
without justification U بدون مجوز
unattended U بدون متصدی
free play U بدون محدودیت
free trader U بدون گمرک
without recourse U بدون حق مراجعه
without recourse U بدون رجوع
holdless U بدون گیره
hands down U بدون احتیاط
unequivocally U بدون ابهام
constantly U بدون تغییر
intolerantly U بدون بردباری
acid free U بدون اسید
avirulent U بدون شدت
asymptomatic U بدون علامت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com