English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
intolerantly U بدون تحمل متعصبانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
narrow mindedly U با فکر محدود متعصبانه
rabidly U از روی هاری یا دیوانگی متعصبانه
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
good humor U تحمل
tolerances U تحمل
tolerance U تحمل
endurance U تحمل
passiveness U تحمل
toleration U تحمل
longanimity U تحمل
enduringness U تحمل
to bear out U تحمل کردن
experiences U تحمل کردن
defrayal U تحمل هزینه
stand U تحمل کردن
intolerable U تحمل ناپذیر
vasbyt U تحمل کردن
undergone U تحمل کردن
expected time U زمان تحمل
bearable U تحمل پذیر
weather U تحمل یابرگزارکردن
sufferable U تحمل پذیر
endurable U تحمل پذیر
weathered U تحمل یابرگزارکردن
dure U تحمل کردن
dree U تحمل کردن
weathers U تحمل یابرگزارکردن
forbearance U تحمل امساک
experience U تحمل کردن
intolerance U عدم تحمل
tolerable U قابل تحمل
tolerable U تحمل پذیر
unbearably U تحمل ناپذیر
unbearable U تحمل ناپذیر
tolls U تحمل خسارت
abhide U تحمل کردن
abiding U تحمل کننده
sustainable U قابل تحمل
toll U تحمل خسارت
support U تحمل کردن
suffer U تحمل کردن
put up with U تحمل کردن
bearing capacity U فرفیت تحمل
experiencing U تحمل کردن
bide U تحمل کردن
supportable U قابل تحمل
thole U تحمل کردن
to give support to U تحمل کردن
beyond bearing U غیرقابل تحمل
beyond bearing U تحمل ناپذیر
forbore U تحمل کرد
bearing capacity U گنجایش تحمل
bearing capacity U قدرت تحمل
tolerator U تحمل کننده
tolling U تحمل خسارت
insupportable U تحمل ناپذیر
impassibility U تحمل ناپذیری
keep up U تحمل کردن
suffered U تحمل کردن
tolerating U تحمل کردن
tolerates U تحمل کردن
good humouredly U با صبر و تحمل
tolerated U تحمل کردن
suffers U تحمل کردن
intolerability U تحمل ناپذیری
intolerableness U تحمل نا پذیری
intolerancy U عدم تحمل
tolerate U تحمل کردن
endure U تحمل کردن
lie down under U تحمل کردن
withstands U تحمل کردن
withstood U تحمل کردن
sit down under U تحمل کردن
withstanding U تحمل کردن
impossible [colloquial] <adj.> U تحمل ناپذیر
withstand U تحمل کردن
endures U تحمل کردن
endured U تحمل کردن
take it <idiom> U تحمل مشکلات
frustration tolerance U تحمل ناکامی
sustain U تحمل کردن
undergo U تحمل کردن
sustained U تحمل کردن
undergoes U تحمل کردن
insufferable U تحمل ناپذیر
sustains U تحمل کردن
fault tolerance U تحمل نقص
undergoing U تحمل کردن
outstand U بیشتر تحمل کردن
tolerances U حدود قابل تحمل
taxpaying capacity U تحمل کل بار مالیات
to live through something U چیزی را تحمل کردن
borne U تحمل کرده یاشده
unsustainable <adj.> U غیر قابل تحمل
insupportably U بطور تحمل ناپذیر
tolerably U بطور قابل تحمل
intolerably U بطور تحمل ناپذیر
insufferably U بطور تحمل ناپذیر
fault tolerance U قدرت تحمل نقص
intolerable U غیر قابل تحمل
tolerance U حدود قابل تحمل
bearingly U از روی تحمل و بردباری
stomaching U اشتها تحمل کردن
stomachs U اشتها تحمل کردن
gameness U طاقت تحمل مصائب
stomach U اشتها تحمل کردن
stomached U اشتها تحمل کردن
stress tolerance U تحمل فشار روانی
breaking load U حداکثر تحمل بار
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
tie U عضو تحمل کننده کشش
smooth something over <idiom> U بهتریا قابل تحمل تر شدن
comporting U جور بودن تحمل کردن
bearing U قسمت تحمل کننده بار
comported U جور بودن تحمل کردن
stick U پیچ درکار تحمل کردن
at the top of one's bent U تا انجا که می توان تحمل کرد
comport U جور بودن تحمل کردن
ties U عضو تحمل کننده کشش
to sustain a loss U ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to champ the bit U چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comports U جور بودن تحمل کردن
insufferable U تن در ندادنی غیر قابل تحمل
tail boom U پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
i am out of p with it U دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
bear U تاب اوردن تحمل کردن
forborne U دست برداشتن تحمل کردن
bears U تاب اوردن تحمل کردن
bete noire U ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
unbearably U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
unbearable U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
overweight U تحمل وزن اضافه از طرف اسب
tolerance U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
tolerances U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
on line fault tolerant system U سیستم تحمل خرابی درون خطی
broad shoulders U نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
scaleweight U وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
transients U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
transient U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
The nerves can only take so much . U اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to see what [mettle] he is made of <idiom> U تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
penance U تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
eurytopic U دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
to gild the pill U چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
nobody can take work [abuse] indefinitely. U هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
puncheon U ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
brace U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
braced U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
dual U در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
recoilless U جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate U بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
incidence of taxation U تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
force U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
brooking U تحمل کردن سازش کردن
brooked U تحمل کردن سازش کردن
brook U تحمل کردن سازش کردن
bears U تقبل کردن تحمل کردن
brooks U تحمل کردن سازش کردن
bear U تقبل کردن تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
ex- U بدون
but U بدون
without U بدون
bottomless U بدون ته
undoubted U بدون شک
doubtlessly U بدون شک
i'll warrant U بدون شک
obtrusively U بدون حق
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com