English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 231 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inofficial U بدون اجازه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
protection U عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
drop U دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
dropped U دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
dropping U دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drops U دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
intruder U کسیکه سرزده یا بدون اجازه وارد شود
intruders U کسیکه سرزده یا بدون اجازه وارد شود
pirate U بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirated U بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirates U بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirating U بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
licence U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
communication U بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
protect U محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
protecting U محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
protects U محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
intrusion U دخول سرزده و بدون اجازه
intrusions U دخول سرزده و بدون اجازه
scavenging U جستجو و دستیابی به پایگاه داده بدون اجازه
absent without leave U نهستی بدون اجازه
awol U غایب بدون اجازه
extensibility U کیفیتی که اجازه میدهد بتن بدون ترک خوردن تغییر شکل کششی راتحمل کند
secure system U سیستمی که بدون اجازه قابل دستیابی نیست
trojan horse U برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) U بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
Over 1,000 pirate discs were seized during the raid. U بیش از ۱۰۰۰ سی دی بدون اجازه ناشر چاپ شده در حمله پلیس ضبط و توقیف شد.
to commandeer something U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
Other Matches
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
recoilless U جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate U بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
okay U اجازه
approval U اجازه
permits U اجازه
fiat U اجازه
licensing U اجازه
fiats U اجازه
permission U اجازه
authorisations U اجازه
unauthorized U بی اجازه
ratification U اجازه
licensure U اجازه
authorization U اجازه
license U اجازه
licence U اجازه
ok U اجازه
by permission of U با اجازه
permitting U اجازه
licences U اجازه
warrent U اجازه
liberty U اجازه
authority U اجازه
leave U اجازه
permit U اجازه
licenses U اجازه
liberties U اجازه
leaving U اجازه
allowance U اجازه دادن
to permit oneself U اجازه خواستن
transit bill U اجازه عبور
to obtain permission U اجازه گرفتن
to beg leave U اجازه رفتن
audience U اجازه حضور
release U اجازه صدور
conge U اجازه عبور
released U اجازه صدور
to admit of U اجازه دادن
to allow U اجازه دادن
by your leave U با اجازه شما
authorises U اجازه دادن
authorising U اجازه دادن
feu U اجازه همیشگی
flight clearance U اجازه پرواز
to ask permission U اجازه خواستن
releases U اجازه صدور
grant U اجازه دادن
may i take it please U اجازه می فرمایید
lincense or cence U اجازه دادن
passes U اجازه عبور
passed U اجازه عبور
pass U اجازه عبور
search warrants U اجازه تفتیش
search warrant U اجازه تفتیش
go through <idiom> U اجازه دادن
have it <idiom> U اجازه دادن
audiences U اجازه حضور
without a by your leave U بی اجازه بی خداحافظی
billets U اجازه نامه
granted U اجازه دادن
grants U اجازه دادن
warranties U تعهدنامه اجازه
warranty U تعهدنامه اجازه
searcher warrant U اجازه بازرسی
searcher warrant U اجازه تفتیش
billet U اجازه نامه
billeted U اجازه نامه
billeting U اجازه نامه
permitting U اجازه دادن
suffered U اجازه دادن
suffers U اجازه دادن
imprimatur U اجازه چاپ
if you please U با اجازه شما
forbids U اجازه ندادن
forbid U اجازه ندادن
suffer U اجازه دادن
authority U توانایی اجازه
permits U اجازه دادن
permit U اجازه دادن
take in <idiom> U اجازه دادن
licensing U اجازه نامه
license U اجازه نامه
licensable U قابل اجازه
connivance U اجازه ضمنی
allowances U اجازه دادن
consents U رضا اجازه
let U اجازه دادن
warrant of attorney U اجازه نامه
power of procuration U اجازه نامه
accesses U اجازه دخول
power of authority U اجازه نامه
token U اجازه ورود
tokens U اجازه ورود
authorizations U اختیار اجازه
approach clearance U اجازه فرود
warranting U اجازه قانونی
warrants U اجازه قانونی
passage U اجازه عبور
passages U اجازه عبور
passport U اجازه مسافرت
passports U اجازه مسافرت
power of attorney U اجازه نامه
letter of attorney U اجازه نامه
clearance U اجازه زدودگی
letting U اجازه دادن
full power of attorney U اجازه نامه
accessed U اجازه دخول
access U اجازه دخول
acquisition authority U اجازه خرید
certificate of authority U اجازه نامه
lets U اجازه دادن
warranted U اجازه قانونی
consenting U رضا اجازه
authorizes U اجازه دادن
permissive U اجازه دهنده
authority U اجازه اعتبار
authorizing U اجازه دادن
accessing U اجازه دخول
authorize U اجازه دادن
consent U رضا اجازه
grant U اجازه دادن
allow U اجازه دادن
warrant U اجازه قانونی
approach clearance U اجازه تقرب
consented U رضا اجازه
moratorium U اجازه دیر کردپرداخت
thole U گذاردن اجازه دادن
moratoriums U اجازه دیر کردپرداخت
wink at <idiom> U اجازه دخالت ندادن
licensing U اجازه رفتن دادن
license U اجازه رفتن دادن
authorized U اجازه داده شده
let in U اجازه دخول دادن
to let in U اجازه دخول دادن
allows U اجازه دادن ستودن
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
allowing U اجازه دادن ستودن
allow U اجازه دادن ستودن
letter missive U اجازه نامه ابلاغیه
let someone through U اجازه ورود دادن
let by U اجازه رد شدن دادن
license contract U قرارداد اجازه استفاده
letters of reprisal U اجازه نامه انتقام
may i see you home? U اجازه دهید شمارابخانه
allowed <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
licenses U اجازه رفتن دادن
approved <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
passed <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
authorized <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
give out <idiom> U اجازه فرار دادن
keep the home fires burning <idiom> U اجازه ادامه دادن
enter U اجازه دخول دادن
entered U اجازه دخول دادن
leave taking U کسب اجازه مرخصی
the law forbids U قانون اجازه نمیدهد
enters U اجازه دخول دادن
licence U اجازه رفتن دادن
licences U اجازه رفتن دادن
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
keep someone on <idiom> U اجازه همکاری دادن
agreed <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
landing order U اجازه تخلیه بار
authorisations U اختیاردادن اجازه دادن
entranced U ورودیه اجازه ورود
entrances U ورودیه اجازه ورود
entrancing U ورودیه اجازه ورود
enabling U اجازه رویدادن چیزی
he gave us permission to stay U اجازه داد که بمانیم
to ask [someone] for permission U [از کسی] اجازه گرفتن
greenlight U اجازه حرکت و اقدام
trip ticket U برگه اجازه مسافرت
to take ones farewell of U اجازه مرخصی گرفتن از
to take leave of any one U اجازه ازکسی گرفتن
authorization U اختیاردادن اجازه دادن
exequatur U اجازه نامه قونسول
enable U اجازه رویدادن چیزی
enabled U اجازه رویدادن چیزی
to pray permission U در خواست اجازه کردن
enables U اجازه رویدادن چیزی
entrance U ورودیه اجازه ورود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com