Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
orb
U
بدور مدار معینی گشتن
orbs
U
بدور مدار معینی گشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
slue
U
بدور محورثابتی گشتن
orbs
U
بدور چیزی گشتن
orb
U
بدور چیزی گشتن
standardizes
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
duplex
U
مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplexes
U
مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
circumambient
U
گردنده بدور
that
U
اشاره بدور
pads
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
enwind
U
بدور چیزی پیچیدن
vertigo
U
دوار سر چرخش بدور
rotational
U
دوران گردش بدور
rotation
U
دوران گردش بدور
composite circuit
U
مدار الکترونیکی که از چندین مدار و قطعه کوچکتر تشکیل شده است
switching
U
مدار الکترونیکی که میتواند پیام ها را از یک خط یا مدار د مرکز کنترل به دیگری ارسال کند
inferior planet
U
سیارهای که مدار گردش ان کوچکتر از مدار زمین میباشد
coil
U
بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
coiled
U
بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
coils
U
بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
Make a journey round the world.
U
بدور دنیا سفر کردن
The earth moves round the sun .
U
زمین بدور خورشید می گردد
swinge
U
تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
pinning
U
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinned
U
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pin
U
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
mask design
U
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
paraboloid
U
سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد
powder train
U
مدار خرج مدار باروت
firing circuit
U
مدار چاشنی مدار انفجار
saree
U
ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است برپارچهای که بدور بدن می پیچند
sari
U
ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
saris
U
ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
adjutantship
U
معینی
distaff
U
التی که گلوله پشم نریشته راروی ان نگاه داشته و پس ازریشتن بدور دوک می پیچند
one hook
U
مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
adjutancy
U
معینی معاونت
S-twist
[S-spun]
U
نخ چپ تاب
[جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
station
U
درپست معینی گذاردن
ageless
U
بدون عمر معینی
inbound
U
محصور در حدود معینی
he is at a loose end
U
کار معینی ندارد
stationed
U
درپست معینی گذاردن
stations
U
درپست معینی گذاردن
cost plus
U
بعلاوه سود معینی
standardising
U
مطابق درجه معینی دراوردن
predecease
U
پیش ازواقعه معینی مردن
standardizing
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardize
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes
U
مطابق درجه معینی دراوردن
tonner
U
کامیون دارای فرفیت معینی
standardises
U
مطابق درجه معینی دراوردن
modeled
U
مطابق مدل معینی در اوردن
emplace
U
در محل معینی قرار دادن
models
U
مطابق مدل معینی در اوردن
modelled
U
مطابق مدل معینی در اوردن
local option
U
اختیار تعیین محل معینی
standardised
U
مطابق درجه معینی دراوردن
head for
U
به سمت معینی در حرکت بودن
model
U
مطابق مدل معینی در اوردن
tonner
U
کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
calibrates
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
term insurance
U
بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
calibrate
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrating
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrated
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
protraction
U
نقشه کشی طبق مقیاس معینی
cover drive
U
ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
dimension stock
U
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
cover point
U
محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
blood count
U
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
off break
U
کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
capias
U
حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
blood counts
U
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
the
U
حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
section hand
U
کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
burl
[nep]
U
گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
Spanish knot
U
گره اسپانیایی
[این گره بدور یک نخ تار زده شده و به آفریقا منسوب می باشد.]
berber knot
U
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
time zone
U
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zones
U
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
stage set
U
تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
phonotypy
U
چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
linebreeding
U
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
forty one billiard
U
بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
camporee
U
اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
heliocentric
U
دارای مرکز در خورشید دوار بدور خورشید
seek
U
گشتن
puttered
U
ول گشتن
putter
U
ول گشتن
roam
U
گشتن
to muck a bout
U
ول گشتن
slosh
U
ول گشتن
seeks
U
گشتن
seeking
U
گشتن
sloshing
U
ول گشتن
to poke a bout
U
ول گشتن
sloshes
U
ول گشتن
seach
U
گشتن
puttering
U
ول گشتن
roams
U
گشتن
strangle
U
ول گشتن
to knock about
U
ول گشتن
roaming
U
گشتن
swivels
U
گشتن
roamed
U
گشتن
swivelled
U
گشتن
putters
U
ول گشتن
to fool about
U
ول گشتن
swivel
U
گشتن
to go about
U
گشتن
searches
U
گشتن
go about
U
گشتن
searchingly
U
گشتن
To loaf about . To loiter .
U
ول گشتن
searched
U
گشتن
search
U
گشتن
hang around
U
ول گشتن
spot pass
U
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
an impersonal verb
U
فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
precarious
U
عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
humidistat
U
اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
interface
U
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces
U
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
metallic thread
U
نخ زربفت
[اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
idlest
U
ازاد گشتن
idles
U
ازاد گشتن
orbited
U
بدورمداری گشتن
To adore (dote on) someone.
U
دورکسی گشتن
grow
U
شدن گشتن
to draw blank
U
گشتن وچیزی
to fish in troubled waters
U
پی بازاراشفته گشتن
To look for a pretext ( an excuse ).
U
پی بهانه گشتن
idled
U
ازاد گشتن
idle
U
ازاد گشتن
orbit
U
بدورمداری گشتن
to prospect
[for]
U
گشتن
[بدنبال]
circumvolve
U
دور گشتن
circumambulate
U
بدورچیزی گشتن
orbits
U
بدورمداری گشتن
trundling
U
گشتن چرخیدن
trundles
U
گشتن چرخیدن
trundled
U
گشتن چرخیدن
ranksack
U
خوب گشتن
grows
U
شدن گشتن
trundle
U
گشتن چرخیدن
to look for work
U
پی کار گشتن
to look for anything
U
چیزی گشتن
to rev up
U
تند گشتن
putter
U
مهمل گشتن
to search for anything
U
پی چیزی گشتن
turns
U
گشتن چرخیدن
puttered
U
مهمل گشتن
fossick
U
خوب گشتن
to wait one's leisure
U
پی فرصت گشتن
trundl
U
غلتیدن گشتن
turn
U
گشتن چرخیدن
putters
U
مهمل گشتن
to turn round
U
دور گشتن
puttering
U
مهمل گشتن
trolls
U
گشتن سراییدن
troll
U
گشتن سراییدن
packet
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packets
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobaric
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobar
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
groped
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
traipse
U
سرگردان بودن ول گشتن
traipsed
U
سرگردان بودن ول گشتن
traipses
U
سرگردان بودن ول گشتن
traipsing
U
سرگردان بودن ول گشتن
encircle
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
hang about
U
گشتن پرسه زدن
encircles
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircling
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
go
U
گشتن رواج داشتن
grabble
U
با دست پی چیزی گشتن
rolls
U
غلت خوردن گشتن
gropes
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
groping
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
to grope for anything
U
درتاریکی پی چیزی گشتن
prowls
U
درپی شکار گشتن
to hang about
U
گشتن معطل شدن
prowling
U
درپی شکار گشتن
to search
U
گشتن
[جستجو کردن]
grope
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
goes
U
گشتن رواج داشتن
scrounge around
<idiom>
U
درپی چیزی گشتن
pound the pavement
<idiom>
U
دنبال کار گشتن
prowl
U
درپی شکار گشتن
goggle
U
چپ نگاه کردن گشتن
prowled
U
درپی شکار گشتن
encircled
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
roll
U
غلت خوردن گشتن
ask for trouble
<idiom>
U
دنبال دردسر گشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com