Perdic | بدهی جاری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	current liability U	بدهی جاری

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	working capital U	مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
	current liability U	اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
Other Matches

	drivel U	اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
	customs of the services U	مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
	conversion U	استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
	conversions U	استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
	current cost accounting	حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
	shedding U	خون جاری ساختن جاری ساختن
	shed U	خون جاری ساختن جاری ساختن
	sheds U	خون جاری ساختن جاری ساختن
	running key	[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
	debt U	بدهی
	debts U	بدهی
	debiting U	بدهی
	debited U	بدهی
	debit U	بدهی
	liability to disease U	بدهی
	liability U	بدهی
	due U	بدهی
	debits U	بدهی
	indebtedness U	بدهی
	liabilities U	بدهی
	back U	بدهی پس افتاده
	public debt U	بدهی دولت
	to get into debt U	بدهی پیداکردن
	backs U	بدهی پس افتاده
	arrear U	بدهی پس افتاده
	to be in debt U	بدهی داشتن
	the d. of a debt U	پرداخت بدهی
	private debt U	بدهی خصوصی
	oxygen debt U	بدهی اکسیژن
	absolute liability U	بدهی مطلق
	acknowladgement of debt U	قبول بدهی
	acknowledgement of debt U	اقرار به بدهی
	admission of liability U	قبول بدهی
	an active debt U	بدهی با ربح
	arrear U	بدهی معوق
	bank overdraft U	بدهی به بانک
	book debts U	بدهی دفتری
	capital liability U	بدهی سرمایه
	capital liability U	بدهی درازمدت
	collective liability U	بدهی جمعی
	contingent liability U	بدهی احتمالی
	credit notes U	سند بدهی
	credit note U	سند بدهی
	net debt U	بدهی خالص
	national debt U	بدهی ملی
	liabilities and assets U	بدهی و دارایی
	legal liability U	بدهی قانونی
	floating debt U	بدهی متغیر
	due bill U	سند بدهی
	debt U	بدهی داشتن
	debts U	بدهی داشتن
	debt burden U	بار بدهی
	debit note U	صورتحساب بدهی
	debit card U	کارت بدهی
	contingent liability U	بدهی اتفاقی
	debits U	ستون بدهی
	promissory notes U	برگه بدهی
	debt perpetrator U	مرتکب بدهی
	liquidation U	پرداخت بدهی
	debt perpetrator U	خطاکار در بدهی
	promissory note U	برگه بدهی
	promissory note U	سند بدهی
	promissory notes U	سند بدهی
	debiting U	ستون بدهی
	debiting U	حساب بدهی
	debited U	حساب بدهی
	debit U	ستون بدهی
	debits U	حساب بدهی
	liability insurance U	بیمه بدهی
	debit U	حساب بدهی
	debited U	ستون بدهی
	deep in debt U	تا گردن زیر بدهی
	charge account U	حساب بدهی مشتری
	embarrassed with debts U	زیر بار بدهی
	consolidated debt U	بدهی یک کاسه شده
	debiting U	در ستون بدهی گذاشتن
	debited U	در ستون بدهی گذاشتن
	chargeable U	قابل بدهی یا پرداخت
	debit U	در ستون بدهی گذاشتن
	i paid the debt plus interest U	بدهی را با بهره ان دادم
	monetization U	پرداخت نقدی بدهی
	debits U	در ستون بدهی گذاشتن
	solvency U	توانایی پرداخت بدهی
	due U	بدهی موعد پرداخت
	realization [American E] [of something] U	پرداخت بدهی [اقتصاد]
	rebates U	پرداخت قسمتی از بدهی
	realisation [British E] [of something] U	پرداخت بدهی [اقتصاد]
	liquidation [of something] U	پرداخت بدهی [اقتصاد]
	defaults U	عدم پرداخت بدهی
	to pay one's way U	بدهی بهم نزدن
	defaulting U	عدم پرداخت بدهی
	defaulted U	عدم پرداخت بدهی
	default U	عدم پرداخت بدهی
	To be in debt up to ones ears. U	غرق بدهی بودن
	up to the eyes in debt U	تا گردن زیر بدهی
	rebate U	پرداخت قسمتی از بدهی
	debited U	به حساب بدهی کسی گذاشتن
	amortization U	پرداخت بدهی به اقساط مساوی
	to pay off a debt [mortgage] U	بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
	emcumbered with debts U	زیر بار قرض یا بدهی
	debit U	به حساب بدهی کسی گذاشتن
	insolvency U	عدم توانایی در پرداخت بدهی
	debits U	به حساب بدهی کسی گذاشتن
	to keep ones he above water O	از زیر بدهی بیرون آمدن
	Do you have an extra pen to lend me? U	یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
	to detain one's due U	بدهی خودرا نگه داشتن
	debiting U	به حساب بدهی کسی گذاشتن
	to keep ones head above water	خود را از بار بدهی رها کردن
	Could you lend me some money ? U	می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
	billing U	صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
	debt of record U	بدهی قانونی record of court محکوم به
	pay off U	با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
	monetization U	پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
	You must account for every penny.	باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
	omittance is no quit tance U	بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
	tax avoidance U	اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
	debt discount U	تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
	deficit U	کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
	deficits U	کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
	current cell U	سل جاری
	sister in law U	جاری
	volant U	جاری
	gushing U	جاری
	groovy U	جاری
	actuals U	جاری
	present-day U	جاری
	sluicy U	جاری
	currents U	جاری
	interfluent U	در هم جاری
	current U	جاری
	interfluous U	در هم جاری
	running water U	اب جاری
	pourer U	جاری
	going U	جاری
	running U	جاری
	debt of honour U	بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
	Could you move the table a little bit ? U	ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
	an insolvent estate U	دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
	current date U	تاریخ جاری
	AC U	حساب جاری
	current assets U	دارائیهای جاری
	current price U	قیمت جاری
	standing order U	دستور جاری
	standing orders U	دستور جاری
	current ratio U	نسبت جاری
	current budget U	بودجه جاری
	current loop U	حلقه جاری
	current liability U	بدهیهای جاری
	callendar year U	سال جاری
	current expenditure U	هزینه جاری
	currents U	جاری و روان
	bank overdraft U	حساب جاری
	current files U	پروندههای جاری
	current income U	درامد جاری
	current instruction U	دستورالعمل جاری
	current liabilities U	بدهیهای جاری
	routinely U	روش جاری
	competitive price U	قیمت جاری
	current U	جاری و روان
	current cell indicator U	نشانگر سل جاری
	current liabilites U	بدهیهای جاری
	current assets U	دارایی جاری
	account cuurent U	حساب جاری
	current asset U	دارایی جاری
	circulating asset U	دارایی جاری
	yield U	جاری شدن
	oozes U	جریان جاری
	oozing U	جریان جاری
	present income U	درامد جاری
	present consumption U	مصرف جاری
	perfuse U	جاری ساختن
	liquid limit U	حد جاری شدن
	yeild U	جاری شدن
	excurrent U	جاری شونده
	electrodynamics U	الکترسیته جاری
	trill U	جاری شدن
	oozed U	جریان جاری
	ooze U	جریان جاری
	yielded U	جاری شدن
	yields U	جاری شدن
	Blood was running . U	خون جاری شد
	The regulations in force . U	مقررات جاری
	During (in)the current year. U	درسال جاری
	standing U	روش جاری
	working capacity U	سرمایه جاری
	tidal volume U	حجم جاری
	rules of procedure U	روش جاری
	trilled U	جاری شدن
	trills U	جاری شدن
	disembogue U	جاری شدن
	currently U	بطور جاری
	routine U	خط مشی جاری
	routine U	روش جاری
	routinely U	خط مشی جاری
	flow U	جاری شدن
	routines U	خط مشی جاری
	routines U	روش جاری
	current accounts U	حساب جاری
	demand deposit U	سپرده جاری
	yeild point U	حد جاری شدن