Perdic | بدرفتاری کردن نسبت به | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (42 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	abuse U	بدرفتاری کردن نسبت به
	abused U	بدرفتاری کردن نسبت به
	abuses U	بدرفتاری کردن نسبت به
	abusing U	بدرفتاری کردن نسبت به

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	misbehaves U	بدرفتاری کردن
	maltreated U	بدرفتاری کردن
	misbehaving U	بدرفتاری کردن
	manhandling U	بدرفتاری کردن
	ill treat U	بدرفتاری کردن
	maltreat U	بدرفتاری کردن
	manhandled U	بدرفتاری کردن
	maltreating U	بدرفتاری کردن
	misbehave U	بدرفتاری کردن
	maltreats U	بدرفتاری کردن
	behave ill U	بدرفتاری کردن
	manhandle U	بدرفتاری کردن
	mistreats U	بدرفتاری کردن
	manhandles U	بدرفتاری کردن
	mistreat U	بدرفتاری کردن
	mistreated U	بدرفتاری کردن
	mistreating U	بدرفتاری کردن
	misbehaved U	بدرفتاری کردن
	man handle U	با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
	misconduct U	بدرفتاری
	harsh usage U	بدرفتاری
	maltreatment U	بدرفتاری
	misbehavior U	بدرفتاری
	misdeeds U	بدرفتاری
	misdeed U	بدرفتاری
	leverage U	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
	lift fan U	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
	ohm's law U	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
	blue bell U	گزارش بدرفتاری
	liftjet U	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
	misbehaviour U	بدرفتاری سوء رفتار
	misbehavior U	بدرفتاری سوء رفتار
	attributable U	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
	prorata U	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
	nationallism U	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
	trespass against U	خطا کردن نسبت به
	prorate U	به نسبت تقسیم کردن
	attribute U	نسبت دادن حمل کردن
	give U	نسبت دادن به بیان کردن
	disclaiming U	ترک دعوا کردن نسبت به
	To show disrespect ( be respectful) to someone. U	نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
	attributing U	نسبت دادن حمل کردن
	attributes U	نسبت دادن حمل کردن
	gives U	نسبت دادن به بیان کردن
	giving U	نسبت دادن به بیان کردن
	disclaims U	ترک دعوا کردن نسبت به
	discriminate against someone U	نسبت به کسی تبعیض کردن
	disclaim U	ترک دعوا کردن نسبت به
	to plead against a decision U	نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
	asperse U	هتک شرف کردن نسبت به
	disclaimed U	ترک دعوا کردن نسبت به
	invert U	قلب عبارت معکوس کردن نسبت
	lay an information against some one U	نسبت به کسی اعلام جرم کردن
	inverts U	قلب عبارت معکوس کردن نسبت
	inverting U	قلب عبارت معکوس کردن نسبت
	to orient compound U	نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
	apportionment U	افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
	protection U	سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
	to trace the p of a person U	دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
	in regard of U	نسبت به
	in relation to U	نسبت به
	formats U	نسبت
	quotient U	نسبت
	quotients U	نسبت
	proportion U	نسبت
	proportional U	به نسبت
	respects U	نسبت
	respect U	نسبت
	as compared to U	نسبت به
	apropos of U	نسبت به
	format U	نسبت
	than U	نسبت به
	rates U	نسبت
	in proprotion to U	نسبت به
	in connexion with U	نسبت به
	in respect of U	به نسبت
	to U	تا نسبت به
	in the ratio of U	به نسبت
	relation U	نسبت
	relational U	نسبت
	rate U	نسبت
	in regard to U	نسبت به
	in respect of U	نسبت به
	rapport U	نسبت
	ratio U	نسبت
	bearing U	نسبت
	uncross U	نسبت
	cognation U	نسبت
	In what proportion ? U	به چه نسبت ؟
	In the ration lf one to ten . U	به نسبت یک به ده
	t ratio U	نسبت تی
	towards U	نسبت به
	with respect to U	نسبت به
	ratios U	نسبت
	kinship U	نسبت
	proportions U	نسبت
	the rat of to U	نسبت دو به سه
	advalorem U	به نسبت قیمت
	transformation ratio U	نسبت تبدیل
	distribution ratio U	نسبت توزیع
	porosity U	نسبت روزنه ها
	proximity of blood U	قرابت نسبت
	transmissivity U	نسبت فرافرستی
	two's complement U	متمم نسبت به دو
	affine U	نسبت سلبی
	liquidity ratio U	نسبت نقدینگی
	affine U	نسبت ازدواجی
	fineness ratio U	نسبت فرافت
	to put down U	نسبت دادن
	price ratio U	نسبت قیمت
	attributing U	نسبت دادن
	roundness U	نسبت گردی
	saving ratio U	نسبت پس انداز
	mobility ratio U	نسبت تحرک
	self relative U	نسبت بخود
	viscosity ratio U	نسبت گرانروی
	void ratio U	نسبت منفذها
	voltage ratio U	نسبت ولتاژ
	magnetogyric ratio U	نسبت ژیرومغناطیس
	water cement ratio U	نسبت اب و سیمان
	weight ratio U	نسبت وزن
	mole ratio U	نسبت مولی
	velocity ratio U	نسبت سرعت
	selection ratio U	نسبت گزینش
	toward U	بطرف نسبت به
	abundance U	نسبت فراوانی
	scale down U	به نسبت ثابت
	scalling factor U	نسبت اشل
	operating ratio U	نسبت عملیاتی
	one's complement U	متمم نسبت به یک
	nines complement U	متمم نسبت به 9
	progenitorship U	نسبت جدی
	attributes U	نسبت دادن
	deposit ratio U	نسبت سپرده
	ionic ratio U	نسبت یونی
	inverse ratio U	نسبت معکوس
	inverse ratio or proportion U	نسبت معکوس
	feedback ratio U	نسبت فیدبک
	feedback ratio U	نسبت پس خوراند
	relativization U	نسبت دادن
	impute U	نسبت دادن
	factor proportion U	نسبت عوامل
	reduction ratio U	نسبت کاهش
	attribute U	نسبت دادن
	abundance ratio U	نسبت فراوانی
	recycle ratio U	نسبت بازگردانی
	recycling ratio U	نسبت بازگردانی
	acidity coefficient U	نسبت اکسیژن
	imputed U	نسبت دادن
	imputing U	نسبت دادن
	relationship U	وابستگی نسبت
	correspondingly U	بهمان نسبت
	progressive ratio U	نسبت تصاعدی
	error ratio U	نسبت خطا
	ratio detector U	اشکارساز نسبت
	visibility U	نسبت دید
	lay to U	نسبت دادن به
	oxygen ration U	نسبت اکسیژن
	imputes U	نسبت دادن
	transformer ratio U	نسبت مبدل
	ratio of transformer U	نسبت مبدل
	absorption ratio U	نسبت جذب
	relationships U	وابستگی نسبت
	prorenata U	نسبت موافق
	activity ratio U	نسبت فعالیت
	current ratio U	نسبت جاری
	connection U	بستگی نسبت
	cost benefit ratio U	نسبت فایده
	impluse ratio U	نسبت ایمپولز
	impluse ratio U	نسبت ضربه
	imputation U	نسبت دادن
	imputable U	نسبت دادنی
	impedance ratio U	نسبت امپدانس
	image ratio U	نسبت تصویر
	regard U	باره نسبت
	regarded U	باره نسبت
	settlement ratio U	نسبت نشست
	ascribing U	نسبت دادن
	shunt ratio U	نسبت شنت
	into U	نسبت به مقارن
	in d. of U	با بی اعتنایی نسبت به
	regards U	باره نسبت
	baud rate U	نسبت باود
	stress ratio U	نسبت تنش
	hit ratio U	نسبت اصابت
	gyromagnetic ratio U	نسبت ژیرومغناطیسی
	bear on U	نسبت داشتن
	us U	نسبت بما
	to behave toward U	رفتارکردن نسبت به
	percentages U	نسبت یا درصد
	contact ratio U	نسبت تماس
	correlation ratio U	نسبت همبستگی
	to do by U	رفتارکردن نسبت به
	credits U	نسبت دادن
	favouritism U	مساعدت نسبت به
	credit U	نسبت دادن
	relation U	رابطه نسبت
	attribution U	نسبت دادن
	strength ratio U	نسبت استحکام
	bypass ratio U	نسبت کنارگذاری