English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
it is not pervious to reasonov U بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
that is nothing like it U هیچ شباهتی بدان ندارد
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
admiral of the fleet U دریابد
poaching U دسترسی به لیست ها که فایل یا برنامه ها به منظورجستجوی اطلاعاتی که استفاده کننده مستحق دسترسی به انها نیست
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. U معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none U دومی ندارد بالادست ندارد
thereto U بدان
wherunto U که بدان
thereunto U بدان
thereto attached U پسوسته بدان
thereby U بدان وسیله
whereat U که بدان جهت که در انجا
according as چنانکه بدان سان که
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
poetic justice U کامیابی خوبان و شکست بدان
key-ring U حلقهای که بدان کلید می اویزند
key-rings U حلقهای که بدان کلید می اویزند
paradoxically U بدان سان که باعقیده .....است
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
he had no evidence to go upon U مدرکی نداشت که بدان متکی شود
nose ring U حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
it was beneath my notice U مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
gate meeting U انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
omnim gatherum U مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
hobby U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
near side U سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
an accessible place U جایی که راه یافتن بدان ممکن است
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
plowhead U چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
timberhead U انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
hobbies U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
phonoscope U التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
string board U تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
paroli U دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
indo iranian U وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
over production U عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
mumpsimus U ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
cowlstaff U چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
go cart U چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
crankpin U قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
vives U یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
free haul U در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
walking chair U چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
accessed U دسترسی
access code کد دسترسی
approachability U دسترسی
access U دسترسی
gateway U دسترسی
accession U دسترسی
range U دسترسی
reaching U دسترسی
ranged U دسترسی
ranges U دسترسی
access U دسترسی
accessibility U دسترسی
reaches U دسترسی
reached U دسترسی
reach U دسترسی
accessing U دسترسی
accesses U دسترسی
inaccessibility U دسترسی ناپذیری
non access U عدم دسترسی
outreach U دسترسی پیداکردن
inaccessibility U غیرقابل دسترسی
inapproachable U بدون دسترسی
direct access U دسترسی مستقیم
access arm U بازوی دسترسی
video disk U دسترسی مستقیم
access code U رمز دسترسی
access road U جاده دسترسی
access road U راه دسترسی
inaccessibility U عدم دسترسی
availability U میزان دسترسی
accesses U دسترسی راه
accessed U دسترسی راه
access U دسترسی راه
accessing U دسترسی راه
inaccessible U دسترسی ناپذیر
access duct U مجرای دسترسی
multiple access network U شبکه با دسترسی چندگانه
come at able U قابل دسترسی کنارامدنی
accessed U دسترسی یا مجال مقاربت
access U دسترسی یا مجال مقاربت
direct access U دسترسی مستقیم به اطلاعات
disk access time U زمان دسترسی دیسک
availability U شخص مفید دسترسی
availability principle U اصل دسترسی پذیری
accesses U دسترسی یا مجال مقاربت
random access U دسترسی به اطلاعات به طورناموزون
accessing U دسترسی یا مجال مقاربت
inaccessibly U بطور غیر قابل دسترسی
exclusion area U منطقه غیرمجاز از نظر دسترسی
multiaccess computer U کامپیوتر با دسترسی چند گانه
accessor U شخصی که به داده دسترسی دارد
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> U کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
access to classified material U دسترسی به مدارک طبقه بندی شده
accessible U آنچه قابل دستیابی و دسترسی است
peregrin falcon U یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
Manx U وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
to open something to [the] traffic U چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
to get to somebody [something] U به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
concentrator U گرهای که دسترسی را از یک یا چند ایستگاه به شبکه ممکن می سازد
totems U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totem U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
nympholepsy U جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
mirror writing shadow reading U کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ambitus U [اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
nympholept U کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
bulletin board system U پایگاه داده اطلاعات و پیام که توسط مودم و اتصال کامپیوتری قابل دسترسی است
he is not of that stamp U را ندارد
flicker free U ی ندارد
there is no style about her U ندارد
it does not weigh with me U ندارد
there is no limit to it U حد ندارد
Internet U می را می سازد که اینترنت و اتصالات فروش را آماده میکند تا کاربران خصوصی به آنها دسترسی داشته باشند
he has no manners U اداب ندارد
he has no excuse what U عذری ندارد
he is out of huomor U دماغ ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . U عیب ندارد
It is no trouble at all. U زحمتی ندارد
he has an a. to grind U غرضی ندارد
Nothing is quite impossible. U کارنشد ندارد
Don’t mention it. U قابلی ندارد.
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
it is a soft snap U کاری ندارد
it does not matter U اهمیت ندارد
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
it is well enough U عیبی ندارد
it is nothing new U تازگی ندارد
it lacks soul U روح ندارد
there is no limit to it U اندازه ندارد
his hat cover his fanily U هیچکس را ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . U مقصودی ندارد
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
he hasno notion of going U سر رفتن ندارد
he has nothing of his own U چیزی ندارد
it is nothing out of the way U غرابتی ندارد
no object U اهمیت ندارد
no matter U اهمیت ندارد
dont mention it U اهمیت ندارد
hadn't U ندارد نبایستی
cells U محل تک حافظهای قادر به ذخیره سازی یک کلمه داده که توسط یک آدرس مشخص قابل دسترسی است
cell U محل تک حافظهای قادر به ذخیره سازی یک کلمه داده که توسط یک آدرس مشخص قابل دسترسی است
half U مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
external U حافظهای که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قراد دراد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
externals U حافظهای که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قراد دراد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
irons in the fire <idiom> U وقت سرخاراندن ندارد
it is indifferent to me U برای من چه اهمیتی ندارد
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
it is allup with him U دیگر امیدی ندارد
Nothing is impossible . U کار نشد ندارد
his hand lack one finger U دستش یک انگشت ندارد
it takes two to tango <idiom> U [یک دست صدا ندارد]
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
it differs nothing from U هیچ فرقی با .....ندارد
Death keeps no calendar. <proverb> U مرگ تاریخ ندارد.
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . U ربطی به موضوع ندارد
It doesnt look nice . It is useemly. U صورت خوشی ندارد
it is not protected by sanctions U ضمانت اجرایی ندارد
There is nothing to be ashamed lf . U ( اینکار ) خجالت ندارد
that in nothing to me U برای من اهمیتی ندارد
there is no exception to that rule U ان قانون استثناء ندارد
He cant stand the sight of us. U چشم ندارد ما را ببیند
there is no reason U هیچ دلیل ندارد
there is nothing for it but to U چارهای ندارد جز اینکه
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). U تقلب عاقبت ندارد
That is quitw O. K. That is fine. U هیج اشکالی ندارد
it matters little U چندان اهمیت ندارد
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
and that is flat(final)!No arguments! U چون وچراهم ندارد !
it is of no moment U هیچ اهمیت ندارد
it is of no importance U هیچ اهمیت ندارد
it is of little worth U چندان ارزشی ندارد
she cannot bear heat U طاقت گرما را ندارد
his hand want's two fingers U دستش دو انگشت ندارد
domain U برنامهای که حق کپی ندارد
he hasno notion of going U میل رفتن ندارد
he hasno notion of going U خیال رفتن ندارد
de facto standard U سسهای اعتبار به آن ندارد
crying is useless U گریه سودی ندارد
infinite U حلقهای که خروج ندارد.
h does not w.much U چندان وزنی ندارد
his intentions are good U خیال بدی ندارد
many hands make light work <proverb> U یک دست صدا ندارد
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
That's not so! U این حقیقت ندارد!
domains U برنامهای که حق کپی ندارد
he is at a loose end U کار معینی ندارد
he is nothing to me U بتمن خویشی ندارد
he is indisposed to go U میل برفتن ندارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com