Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
quotation
U
بخشی از متن که از متن دیگر قرض گرفته شده است
quotations
U
بخشی از متن که از متن دیگر قرض گرفته شده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scissoring
U
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
area
U
بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
areas
U
بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
card
U
بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
cards
U
بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
intussusception
U
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
branch
U
جهش از بخشی از برنامه به بخش دیگر
branches
U
جهش از بخشی از برنامه به بخش دیگر
introsusception
U
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
cut and paste
U
عمل گرفتن بخشی از متن یا داده از یک نقظه و درج در آن چیز دیگر
output
U
بخشی از حافظه که حاوی داده ارسالی به وسیله خروجی دیگر است
landwehr
U
بخشی از ارتش المان وکشورهای دیگر که خدمت زیرپرچم را انجام دادند
outputs
U
بخشی از حافظه که حاوی داده ارسالی به وسیله خروجی دیگر است
pseudomorph
U
جسم معدنی که نمودجسم معدنی دیگر ر را بخود گرفته باشد
output
U
به طوری که با گونه دیگر رسانه ذخیره سازی سازگارند 2-بخشی از کلمه پرداز که متن را طبق دستورات تو کار فرمت میکند
outputs
U
به طوری که با گونه دیگر رسانه ذخیره سازی سازگارند 2-بخشی از کلمه پرداز که متن را طبق دستورات تو کار فرمت میکند
dump
U
بخشی از حافظه که ریو رسانه دیگر تط بیق شود یا به حالت دودویی چاپ شود
arabesque
[Eslimi]
U
طرح اسلیمی
[الهام گرفته شده از شاخک ها و پیچک های درخت مو که کل متن را به همراه نگاره های دیگر فرا می گیرد.]
inputted
U
بخشی از حافظه اصلی که داده ارسالی از حافظه پشتیبان را می گیرد تا پردازش شود یا در بخشهای دیگر توزیع شود
input
U
بخشی از حافظه اصلی که داده ارسالی از حافظه پشتیبان را می گیرد تا پردازش شود یا در بخشهای دیگر توزیع شود
Kurdish rug
U
فرش کردی
[مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
multiprocessor
U
عملیاتی که هر پردازنده در سیستم چند پردازنده با بخشی از یک یا چند پردازنده دیگر کار میکند
patinated
U
جرم گرفته کبره گرفته
chip
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
effluvium
U
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
otherwise
<adv.>
U
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
conversion
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
U
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
U
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifts
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
U
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
U
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML
U
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment
U
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
fogbound
U
مه گرفته
hoarser
U
گرفته
thickest
U
گرفته
hoarse
U
گرفته
thicker
U
گرفته
uptight
U
گرفته
heartsore
U
دل گرفته
adopted
U
گرفته
dullest
U
گرفته
dulling
U
گرفته
fusty
U
بو گرفته
dulls
U
گرفته
mistful
U
مه گرفته
bunged up
U
قی گرفته
hoarsest
U
گرفته
thick
U
گرفته
dull
U
گرفته
brumous
U
مه گرفته
low-spirited
U
گرفته
low spirited
U
گرفته
sombrous
U
گرفته
addicted
U
خو گرفته
darksome
U
گرفته
fustiest
U
بو گرفته
fustier
U
بو گرفته
comate
U
مه گرفته
choky
U
گرفته
chock full
U
گرفته
muzzy
U
گرفته
air less
U
گرفته
gruff
U
گرفته
accustomed
خو گرفته
duller
U
گرفته
clouded
U
گرفته
pokey
U
گرفته
rancid
U
بو گرفته
dulled
U
گرفته
folded in mist
U
مه گرفته
muggy
U
گرفته
mistful
U
میغ گرفته
in mourning
U
چرک گرفته
medalled
U
مدال گرفته
Are you kidding ? Are you being funny?
U
شوخیت گرفته ؟
began
U
دست گرفته
maggoty
U
کرم گرفته
mity
U
کزم گرفته
triste
U
گرفته محزون
patinated
U
زنگار گرفته
derivatives
U
گرفته شده
dulled
U
کندشدن گرفته
patinous
U
کبره گرفته
to d. itself
U
گرفته شدن
dull
U
کندشدن گرفته
reposing upon
U
قرار گرفته بر
resolved that ......
U
تصمیم گرفته شد که
duller
U
کندشدن گرفته
solemn
U
گرفته موقرانه
airless
U
گرفته یا دم کرده
dulls
U
کندشدن گرفته
dulling
U
کندشدن گرفته
measly
U
کرم گرفته
dullest
U
کندشدن گرفته
caught
U
گرفته شده
derivative
U
گرفته شده
verminous
U
شپش گرفته
tristful
U
گرفته محزون
on the panel
U
جزوصورت گرفته
filmiest
U
غبار گرفته
pokiest
U
گرفته دلگیر
fond
U
انس گرفته
pokier
U
گرفته دلگیر
eerie
U
ترساننده گرفته
blear
U
گرفته وتاریک
fonder
U
انس گرفته
blear eyes
U
چشمان قی گرفته
leaded
U
سرب گرفته
addicts
U
: خو گرفته معتاد
i have a secure grasp of it
U
انرا گرفته ام
addict
خو گرفته معتاد
wont
U
خو گرفته عادت
filmy
U
غبار گرفته
rheumatic
U
رماتیسم گرفته
filmier
U
غبار گرفته
poky
U
گرفته دلگیر
fondest
U
انس گرفته
cerated
U
موم گرفته
hoarsely
U
بطور گرفته
rainy
U
تر رگبار گرفته
aeruginous
U
زنگ گرفته
divorcees
U
زن طلاق گرفته
smoky
U
دود گرفته
divorcee
U
زن طلاق گرفته
drippy
U
هوای گرفته
mossy
U
خزه گرفته باتلاقی
patinous
U
زنگارگرفته جرم گرفته
cut nails
U
ناخنهای گرفته یا چیده
assumed
U
بخود گرفته عاریتی
low-key
U
دارای صدای گرفته
putrid flesh
U
گوشت گندیده یا بو گرفته
skimmed milk
U
شیرخامه گرفته ورقیق
foul house
U
چشمی گرفته لنگر
skim milk
U
شیرخامه گرفته ورقیق
funky
U
بوی ناه گرفته
sultrily
U
بطور دم گرفته یا گرم
followed by
<adj.>
U
دنباله گرفته شده با
lowers
U
هوای گرفته وابری
skimmed
U
شیر خامه گرفته
He was choking .
U
گلویش گرفته بود
skim
U
شیر خامه گرفته
low key
U
دارای صدای گرفته
She was depressed.
U
دلش گرفته بود
malty
U
خو گرفته به ابجو خوری
AC
U
گرفته شده است
lour
U
هوای گرفته وابریwerewolf
lour
U
گرفته شدن عبوس
My left leg is in plaster .
U
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
underlying
U
در زیر قرار گرفته
included
U
دور گرفته شده
game
U
شکار گرفته شده
nidicolous
U
در اشیانه قرار گرفته
to be tuned in to a channel
U
کانالی را گرفته باشند
lower
U
هوای گرفته وابری
i had been caught
U
گرفته شده بودم
lowered
U
هوای گرفته وابری
skims
U
شیر خامه گرفته
in contemplation
U
درنظر گرفته شده
my time is occupied
U
وقتم گرفته است
lowering
U
هوای گرفته وابری
mucid
U
بوزک زده بو گرفته
designed
U
در نظر گرفته شده مخصوص
parrot learned
U
طوطی وار یاد گرفته
he drives a roaring trade
U
کارش خوب گرفته است
semidiurnal
U
در نصف روز انجام گرفته
tried
U
در محک ازمایش قرار گرفته
captured material
U
وسایل گرفته شده از دشمن
hard bitten
U
سخت گاز گرفته شده
oppressed
U
تحت ستم قرار گرفته
integrated intensity
U
شدت انتگرال گرفته شده
jugate
U
روی هم قرار گرفته جفت
pokerface
U
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
bloods hot eyes
U
چشمان قرمز و خون گرفته
capsulate
U
درمحفظه یاحفره قرار گرفته
applique
U
مورد استفاده قرار گرفته
blink
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
throatiest
U
دارای صدای گرفته وخشن
subereous
U
از چوب پنبه گرفته شده
she had him in her pocket
U
خوب جلوش را گرفته بود
throatier
U
دارای صدای گرفته وخشن
blinked
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
throaty
U
دارای صدای گرفته وخشن
borrowed money
U
پول قرض گرفته شده
blighted
U
زنگ زده شپشه گرفته
we are beset with dangers
U
خطرها ما را فرا گرفته اند
weanling
U
کودک تازه از شیر گرفته
woofer
U
دارای صدای کوتاه و گرفته
dichotomous
U
دو بخشی
tripartite
U
سه بخشی
triarchy
U
سه بخشی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com