English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1695 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
liberal gift U بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
exponents U شرح دهنده نماینده
exponent U شرح دهنده نماینده
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
lagate a latere U نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
program music U موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
bene fevdatory U بخششی
escape character U حرفی که نشان دهنده کد espace باشد
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
prima facie evidence U مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
trimmer U زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
bestowal U بخشش
generosity U بخشش
dotation U بخشش
baksheesh U بخشش
donation U بخشش
pity U بخشش
pities U بخشش
pitied U بخشش
bounty U بخشش
endowments U بخشش
releases U بخشش
released U بخشش
release U بخشش
pardon U بخشش
absolution U بخشش
pardoned U بخشش
boons U بخشش
boon U بخشش
pardoning U بخشش
clemency U بخشش
endowment U بخشش
pardons U بخشش
forgiveness U بخشش
largess U بخشش
gratia U بخشش
profusion U بخشش
gift U بخشش
bountifulness U بخشش
gifts U بخشش
munificence U بخشش
lot U بخشش
givig U بخشش
donations U بخشش
remission U بخشش
grant U بخشش
granted U بخشش
grants U بخشش
benefaction U بخشش
bestowment U بخشش
remittal U بخشش
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
irremissibility U بخشش ناپذیری
to ask for quarter U بخشش طلبیدن
absolvable U بخشش پذیر
absolutory U بخشش امیز
apanage U متعلفات بخشش
debt cut U بخشش بدهکای
forgivingly U از روی بخشش
gifted U دارای بخشش
debt forgiveness U بخشش بدهکای
grace U بخشش بخت
mercy U بخشش مرحمت
debt relief U بخشش بدهکای
beneficence U بخشش نیکوکاری
magneficence U بخشش کرم
graced U بخشش بخت
graces U بخشش بخت
gracing U بخشش بخت
bailor U امانت دهنده کفیل دهنده
conglutinative U التیام دهنده جوش دهنده
exhibitors U نمایش دهنده ارائه دهنده
bailer U امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor U نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibiter U نمایش دهنده ارائه دهنده
catalysts U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
extender U توسعه دهنده ادامه دهنده
catalyst U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
pardons U بخشش فرمان عفو
forgivable U بخشیدنی بخشش پذیر
pardon U بخشش فرمان عفو
irremissibly U بطور بخشش ناپذیر
deprecation U دعای بخشش یاشفاعت
pardoning U بخشش فرمان عفو
remission of sins U بخشش یا امرزش گناهان
pardoned U بخشش فرمان عفو
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
satisfactory <adj.> U کافی
sufficient <adj.> U کافی
enow U کافی
adequate <adj.> U کافی
enough U کافی
sufficient U کافی
acceptable <adj.> U کافی
good [sufficient] <adj.> U کافی
adequate U کافی
adequate کافی
sufficing <adj.> U کافی
haircut U بخشش بدهکای [اصطلاح مجازی]
donatory U گیرنده بخشش یاهدیه یاهبه
excusable U قابل بخشش و معافیت بخشیدنی
pardoable U امرزش پذیر قابل بخشش
ascendent U بلندی
looms U بلندی
looming U بلندی
loomed U بلندی
upland U بلندی
low-rise U کم بلندی
rise U بلندی
loftiness U بلندی
altitudes U بلندی
loudness U بلندی
uplands U بلندی
exaltation U بلندی
sublimity U بلندی
rises U بلندی
toft U بلندی
height U بلندی
Highnesses U بلندی
the sublime U بلندی
loom U بلندی
altitude U بلندی
elevation U بلندی
gratification U سر بلندی
elevations U بلندی
tallness U بلندی
Highness U بلندی
heights U بلندی
exaltedness U بلندی
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
sufficient U مقدار کافی
skimping U غیر کافی
scanty U غیر کافی
scantier U غیر کافی
scantiest U غیر کافی
skimps U غیر کافی
skimped U غیر کافی
suffices U کافی بودن
sufficed U کافی بودن
suffice U کافی بودن
inextenso U بطول کافی
sufficient conditions U شرایط کافی
sufficient condition U شرط کافی
inadequate U غیر کافی
suffice U کافی بودن
reach U کافی بودن
last [be enough] U کافی بودن
be sufficient U کافی بودن
be enough U کافی بودن
necessary and sufficient U لازم و کافی
be adequate U کافی بودن
adequately [sufficiently] <adv.> U بقدر کافی
sufficing U کافی بودن
Nothing more, thanks. کافی است.
run short <idiom> U کافی نبودن
due care U مراقبت کافی
adequately U بقدر کافی
plenty of rain U باران کافی
leisure U وقت کافی
sufficiently <adv.> U بقدر کافی
skimp U غیر کافی
irremissible U بخشش ناپذیر غیر قابل عفو
ups and down U پستی و بلندی
effective length of strut U بلندی کمانش
headroom U بلندی طاق
how tall is it? U بلندی ان چقدراست
suction lift U بلندی مکش
acrophobia U ترس از بلندی
eminency U تعالی بلندی
tonal volume U بلندی صوت
Highnesses U بلندی مقام
eminence U تعالی بلندی
ruggedness U پستی و بلندی
supremacy U بلندی افراشتگی
acrophobia U بلندی هراسی
Highness U بلندی مقام
height of building U بلندی ساختمان
critical height U بلندی بحرانی
hilliness U پستی و بلندی
contour U پست و بلندی
volumes U بلندی صدا
volume U بلندی صدا
height of fill U بلندی اکند
hypsometry U بلندی پیمایی
crow's nest U بالای بلندی
I think we are out of the woods. <idiom> U فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
well educatd U دارای تحصیلات کافی
voteless U بدون رای کافی
sufficiency U قابلیت مقدار کافی
inadequately U بطور غیر کافی
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
incompetent U غیر کافی ناشایسته
Recent search history Forum search
1معنی لغت overfit
1 if there's any justice
1FIRST Team Number
1Vintage style
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1Winning a Mandate in the House of Representatives Election به چه معناست
1چیزی که عوض داره گله نداره
1ICR
1chand sabaei is correct or chand sabahi
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com