English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 71 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Well what do you know!Well i never! U بحق چیزهای نشنیده !
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unheard U نشنیده
unheard of U بی سابقه کس نشنیده
inflammable substances U چیزهای اتشگیر
oddment U چیزهای متفرقه
valuables U چیزهای بهادار
the sublime U چیزهای بلندوعالی
by gone U چیزهای گذشته
cates U چیزهای لذیذ
the inevitable U چیزهای عادی
post matter U چیزهای پستی
gaudery U چیزهای کم بها
scatterings U چیزهای پراکنده
inflammables U چیزهای اتشگیر
inanimate objects U چیزهای بیجان
incidentals U چیزهای کوچک
trivia U چیزهای بی اهمیت
munch U چیزهای جویدنی
munched U چیزهای جویدنی
munches U چیزهای جویدنی
munching U چیزهای جویدنی
bygone U چیزهای گذشته
microtomy U بریدن چیزهای ریز
paleology U دانش چیزهای کهنه
to compare oppsites U چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
available amount U مقدار [چیزهای] در دسترس
among other things U میان چیزهای دیگر
among others U میان چیزهای دیگر
coconscious U ادراک چیزهای یکسان
impediment U چیزهای دست و پاگیر
coconsciousness U ادراک چیزهای یکسان
appurtenence U اسباب چیزهای وابسته
impedimenta U چیزهای دست و پا گیر
inter alia U میان چیزهای دیگر
impediments U چیزهای دست و پاگیر
pretty pretties U چیزهای قشنگ و نادان فریب
gimceackery U چیزهای قشنگ وبی مصرف
microphotography U عکس برداری از چیزهای خرد
plexus U چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
bye U چیزهای کناری یاثانوی فرعی
to i. on particulars U به چیزهای جزئی اهمیت دادن
to compare apples and oranges <idiom> U چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
interposition U چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
byes U چیزهای کناری یاثانوی فرعی
She is fond of sweet things. U از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
scrape together <idiom> U پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
supemundane U بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
irrespectively U بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
luff U قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
other things being equal U اگر برای چیزهای دیگر نباشد
see things <idiom> U چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
littering U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
litters U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
litter U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littered U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
gutter man U دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
drainer U خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
forklift U ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
bathos U تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
papier U یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
penny-wise and pound-foolish <idiom> U توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
object lesson U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object method of teaching U شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
nympholepsy U جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object lessons U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
matelote U یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
I am a great believer in using natural things for cleaning. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
presentationism U عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
fryer U سرخ کننده چیزهای سرخ کردنی
bit map U ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com