English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to pay in U بحساب بانک گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
banks U در بانک گذاشتن
bank U در بانک گذاشتن
to place money in the bank U پول در بانک گذاشتن
deposits U به حساب بانک گذاشتن
deposit U به حساب بانک گذاشتن
banks U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
reserve requirement U مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
rediscount rate U نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
giros U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
giro U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
world bank U بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
available cash U موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
To take into account (consideration). U بحساب آوردن
unaccounted U بحساب نیامده
on my own account U بحساب خودم
make little of U بحساب نیاوردن
on the map U بحساب اوردنی
the investigation of accounts U رسیدگی بحساب
to carry to a U بحساب بردن
uncharged U بحساب هزینه نیامده
to go for nothing U هیچ بحساب امدن
fix U بحساب کسی رسیدن
fixes U بحساب کسی رسیدن
I reckon she is twenty. U بحساب من بیست سالش است
Put it on my account. I'll foot the bill. Charge it to me. بحساب من بگذار [پای من حساب کن ]
scored U حساب کردن بحساب اوردن
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
score U حساب کردن بحساب اوردن
They consider him as an outsider . U اورا غریبه بحساب می آورند
scores U حساب کردن بحساب اوردن
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
No one sent me, I am here on my own account. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
I'm not very hungry, so please don't cook on my account. U من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
veil of money U نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
checks U چک بانک
checked U چک بانک
check U چک بانک
bank U بانک
banks U بانک
piggy bank <idiom> U بانک کوچک
data banks U بانک داده ها
data bank U بانک اطلاعاتی
data bank U بانک داده ها
bank U بانک ضرابخانه
authorized bank U بانک مجاز
bank asset U دارائی بانک
data bank U بانک اطلاعات
banks U بانک ضرابخانه
data banks U بانک اطلاعات
merchant bank U بانک بازرگانی
merchant banks U بانک بازرگانی
clearing bank U بانک پس انداز
bank rate U نرخ بانک
data banks U بانک اطلاعاتی
clearing banks U بانک پس انداز
mortgage bank U بانک رهنی
bank bill U برات بانک
bank failures U ورشکستگی بانک
bank stock U سهام بانک
development bank U بانک توسعه
national bank U بانک ملی
germplasm bank U بانک گونه ها
loan bank U بانک وامی
loan bank U بانک استقراضی
state bank U بانک دولتی
state bank U بانک استان
shroff U بانک دار
saving bank U بانک پس انداز
memory bank U بانک حافظه
remitting bank U بانک واگذارنده
bank of deposit U بانک پس انداز
bank overdraft U بدهی به بانک
bankbill U برات بانک
world bank U بانک جهانی
bankbook U کتابچه بانک
bankroll U سرمایه بانک
banker U بانک دار
bankers U بانک دار
central bank U بانک مرکزی
monopoly bank U بانک انحصاری
intermediary bank U بانک میانجی
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
accepting bank U بانک قبولی نویس
deposit with the bank U در بانک ودیعه گذاردن
advising bank U بانک ابلاغ کننده
accepting bank U بانک قبول کننده
account U حساب داشتن در بانک
approved bank U بانک تایید شده
croupier U کمک صاحب بانک
bankable U نقد شدنی در بانک
bank balance sheet U تراز نامه بانک
bankable U قابل پذیرش در بانک
bank of issue U بانک ناشر اسکناس
collecting bank U بانک وصول کننده
confirming bank U بانک تائید کننده
issuing bank U بانک صادر کننده
issuing bank U بانک گشاینده اعتبار
croupiers U کمک صاحب بانک
presenting bank U بانک ارائه کننده
Where is the nearest bank? U نزدیکترین بانک کجاست؟
paying bank U بانک پرداخت کننده
negotiating bank U بانک معامله کننده
federal reserve bank U بانک فدرال رزرو
German Central Bank U بانک مرکزی آلمان
deposit in the bank U در بانک به ودیعه گذاردن
drawen on the national bank U عهده بانک ملی
stakeholder U نگهدارنده بانک در قمار
export import bank U بانک صادرات واردات
opening bank U بانک باز کننده اعتبار
blood bank U بانک جمع اوری خون
blood banks U بانک جمع اوری خون
stop payment U دستور عدم پرداخت چک به بانک
time deposits U مطالبه نقدی موجل از بانک
bankbook U دفترحساب بانک دفترچه بانکی
Which bank do you bank with? U در کدام بانک حساب دارید؟
depositor U کسیکه پول در بانک میگذارد
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
accepting bank U بانک پذیرنده حواله یابرات
bank for international settlements U بانک پرداختهای بین المللی
bank capital requirement U سرمایه مورد نیاز بانک
Which bank do you bank with? U با کدام بانک کار می کنید؟
on your own account U بابت خود [بحساب خود]
bank U انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
cashier's check U چکی که بانک عهده خود بکشد
This check is on bank Melli . U این چه بعهده بانک ملی است
Bank for International Settlements [BIS] U بانک تسویه پرداخت بین المللی
banks U انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
faro U نوعی بازی قمار شبیه بانک
Does the bank acknowledge your signature ? U آیا بانک امضای شما را قبول دارد ؟
cancelled cheque U چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
counter check U چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
bank giro U همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
electronic U استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
big five U پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند
lombard street U خیا بان صرافان و بانک دارهادر شهر لندن
opening hours ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
inclearing U همه چکهایی که در بانک درمعاملات پایاپای بایدپول انهارابپردازد
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] U این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
bank rate U مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
break the bank <idiom> U بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
eft U سیستمی که در آن کامپیوتر ها برای ارسال و دریافت پول به بانک استفاده میشوند
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave. U اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
reserves U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
atm U ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
reserve U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserving U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
sideways ROM U نرم افزاری که امکان انتخاب یک بانک حافظه مشخص یا قطعه ROM را فراهم میکند
legal reserves U مقدار وجهی که بانکهای تجارتی طبق قانون باید نزد بانک مرکزی داشته باشند
infiltrating U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
let U گذاشتن
letting U گذاشتن
lets U گذاشتن
placement U گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
puts U گذاشتن
putting U گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
leave U گذاشتن
placements U گذاشتن
leaving U گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
put U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
run home U جا گذاشتن
placing U گذاشتن
to trample on U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
lay U گذاشتن
lays U گذاشتن
load U گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
take in U تو گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
places U گذاشتن
place U گذاشتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com