Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
instead of the reverse
U
بجای وارونه این
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spot bowler
U
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunches
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunch
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
reverses
U
وارونه
conversed
U
وارونه
converse
U
وارونه
right side up
U
وارونه
upside down
U
وارونه
converses
U
وارونه
outside in
U
وارونه
topsy-turvy
U
وارونه
reverse
U
وارونه
reversed
U
وارونه
inverse
U
وارونه
resupinate
U
وارونه
reversing
U
وارونه
conversing
U
وارونه
jackknife
U
وارونه
topsyturvy
U
وارونه
inversions
U
وارونه
inversion
U
وارونه
turned inside out
U
وارونه
inverted
U
وارونه
topsy turvy
U
وارونه
heels over head
U
وارونه
backward
U
وارونه
head over heels
U
وارونه
the wrong side outward
U
وارونه
cant
U
وارونه کردن
inverse segregation
U
تجزیه وارونه
invcersely
U
بطور وارونه
opposite meaning
U
معنی وارونه
resupination
U
وارونه بودن
turbinate
U
وارونه مخروط
back azimuth method
U
گرای وارونه
invert arch
U
طاق وارونه
backset
U
معکوس وارونه
inverts
U
وارونه کردن
backward association
U
تداعی وارونه
palinlexia
U
وارونه خوانی
it is the other way round
U
وارونه است
mirror writing
U
وارونه نویسی
palingraphia
U
وارونه نویسی
obcordate
U
بشکل دل وارونه
invert
U
وارونه کردن
mirror reading
U
وارونه خوانی
inverted file
U
فایل وارونه
inverted arch
U
طاق وارونه
inverting
U
وارونه کردن
inverted arch
U
قوس وارونه
anastrophe
U
سخن وارونه
conversed
U
واژگون وارونه
converse
U
واژگون وارونه
irony
U
وارونه گویی
ironies
U
وارونه گویی
keels
U
وارونه شدن
reversely
U
وارونه بعکس
keel
U
وارونه شدن
de-
U
وارونه کردن
to keel over
U
وارونه کردن
turn out
U
وارونه کردن
to turn upside down
U
وارونه کردن
turns
U
وارونه کردن
turn
U
وارونه کردن
backwards
U
ازپشت وارونه
converses
U
واژگون وارونه
reverse image
U
تصویر وارونه
opposites
U
وارونه از روبرو
reverse dive
U
شیرجه وارونه
reaction formation
U
واکنش وارونه
opposite
U
وارونه از روبرو
conversing
U
واژگون وارونه
contrariwise
U
بطور وارونه ومعکوس
walden inversion
U
وارونه سازی والدن
negatively
U
منفی وار وارونه
turn over
U
وارونه کردن برگرداندن
inverted vault
U
طاق قوسی وارونه
backward conditioning
U
شرطی کردن وارونه
backward chaining
U
زنجیرهای کردن وارونه
to tutn end for end
U
وارونه کردن برگرداندن
uratzuk
U
ضربه مشت وارونه
backward notion
U
حرکت قهقرایی یا وارونه
convert
U
برگرداندن وارونه کردن
converted
U
برگرداندن وارونه کردن
converting
U
برگرداندن وارونه کردن
converts
U
برگرداندن وارونه کردن
reversing
U
شکست وارونه کردن
reverses
U
شکست وارونه کردن
reversed
U
شکست وارونه کردن
reciprocal wavelength
U
طول موج وارونه
full gainer
U
شیرجه وارونه با پشتک
reverse
U
شکست وارونه کردن
inverted siphon
U
شتر گلوی وارونه
inductive feedback
U
پیوست برگشت وارونه القائی
in cavetto
U
[نقش برجسته کاری وارونه]
obversely
U
بشکل تخم مرغ وارونه
invertible
U
وارونه شدنی قابل قلب
to invert a tumbler
U
پیاله یا استکانی را وارونه کردن
double ressaunt
U
[ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
obovate
U
بشکل تخم مرغ وارونه
topsy-turvy world
[upside-down world]
U
جهان سروته
[درهم وبرهم ]
[وارونه ]
turbinate
U
فرفرهای مانند مخروط وارونه مارپیچ
Instead of you
U
بجای تو
in lieu of
U
بجای
vice-
U
بجای
in his stead
U
بجای او
in exchange for
U
بجای
in payment of
U
بجای
in return for
U
بجای
in the room of
U
بجای
instead of
U
بجای
per pro
U
بجای
vice
U
بجای
lieu
U
بجای
vices
U
بجای
vises
U
بجای
keels
U
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
to turn down
U
وارونه یاپشت رو گذاشتن تاه زدن برگرداندن
keel
U
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
to pass for
U
قلمدادشدن بجای
instead of
<conj.>
U
بجای
[بعوض]
he succeeded his father
U
بجای پدرنشست
instead
U
بجای اینکه
in place of
U
بجای درعوض
instead of celebrating
U
بجای جشن
quid pro quos
U
بجای عوض
quid pro quo
U
بجای عوض
stead
U
بجای بعوض
elsewhere
U
بجای دیگر
for
U
بجای از طرف
in somebody's place
U
بجای کسی
back to your seats
U
برگردید بجای خود
were i in his skin
U
اگر بجای او بودم
take your mirks
U
فرمان بجای خود
hardwired connection
U
می بجای ورودی و سوکت
on your marks
U
فرمان بجای خود
O.K.
U
اصط لاحی که بجای
impersonify
U
بجای شخص گرفتن
instead of the other way around
U
بجای برعکس این
instead of vice versa
U
بجای برعکس این
phraseography
U
نشان گذاری بجای عبارت
instead of doing
U
بجای اینکه انجام بدهند
he could p for an englishman
U
بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
ghost writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
I wI'll sign for him .
U
من بجای اوامضاء خواهم کرد
to pass for
U
پذیرفته یا شناخته شدن بجای
push pass
U
پاس با فشارچوب بجای ضربه
instead of working
U
بجای اینکه او کار بکند
foist
U
چیزی را بجای دیگری جا زدن
If I were in your place. . .
U
اگر بجای شما بودم …
rational dress
U
نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
Ferdowsi left a good name behind.
U
نام نیکی از فردوسی بجای مانده
to take the fall for somebody
U
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
enallage
U
بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
ampersand
U
کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
i wish you would go
U
بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
eat the ball
U
اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
conscription of weath
U
گرفتن پول و مال بجای سرباز
wick
U
چیزی که بجای فتیله بکار رود
wicks
U
چیزی که بجای فتیله بکار رود
things have come to a pretty pass
U
کار بجای باریک رسیده است
recuperation
U
عمل برگرداندن لوله بجای خود
to touch ground
U
بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
succedaneum
U
دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
ventriloquist
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
pinsetter
U
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
pinspotter
U
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
oafs
U
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
to make one's mark
U
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
put the ball on the floor
U
به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
whipping boy
U
بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
ventriloquists
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquistic
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
oaf
U
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
ants
U
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
commodity money
U
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
cheats
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
overstand
U
بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
cheated
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
grillage
U
شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
cheat
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
ant
U
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
persepolis
U
شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
ricksha
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
ack
U
علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
rickshaw
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaws
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pad
U
یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
mutual terms
U
شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
order arms
U
فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
scratch pads
U
یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
anth
U
:پیشوندهاییست بمعنی >ضد<و >مخالف < و >درعوض <و>بجای < و غیره مثل :ANTIchrist
Molotov cocktails
U
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
hydroplaned
U
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
designated hitter
U
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
hendiadys
U
عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
mince pie
U
نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com