English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
instead of working U بجای اینکه او کار بکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
without lifting a finger U بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره]
instead U بجای اینکه
instead of doing U بجای اینکه انجام بدهند
mutual terms U شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
interior label U بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
virtual U تصویر کامل ذخیره شده در حافظه بجای اینکه بخشی از آن که نمایش داده شده است
well behaved U که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
well-behaved U که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunches U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunch U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
theory of epigensis U فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
the odds are that he will doit U احتمال دارد که انکار را بکند
let him do his worst U هرچه ازدستش برمیاید بکند
Let the secretary get on with it . U بگذارید منشی کارش را بکند
Don't let it get to you. U نگذار این تو را عصبانی بکند.
no one man can do it U هیچکس به تنهایی نمیتوانداین کار را بکند
vicarious work U کاری که کسی به جای دیگری بکند
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . U بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
microscopist U کسیکه میتواند با ریز بین ازمایش هایی بکند
nobody can take work [abuse] indefinitely. U هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
margin land U حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
After dinner he likes to retire to his study. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
following my lead U یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
in exchange for U بجای
vice- U بجای
vices U بجای
vice U بجای
Instead of you U بجای تو
in the room of U بجای
in his stead U بجای او
in lieu of U بجای
lieu U بجای
vises U بجای
in return for U بجای
instead of U بجای
per pro U بجای
in payment of U بجای
academic freedom آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
instead of <conj.> U بجای [بعوض]
in somebody's place U بجای کسی
he succeeded his father U بجای پدرنشست
elsewhere U بجای دیگر
quid pro quos U بجای عوض
quid pro quo U بجای عوض
for U بجای از طرف
instead of celebrating U بجای جشن
in place of U بجای درعوض
stead U بجای بعوض
to pass for U قلمدادشدن بجای
hardwired connection U می بجای ورودی و سوکت
impersonify U بجای شخص گرفتن
take your mirks U فرمان بجای خود
on your marks U فرمان بجای خود
O.K. U اصط لاحی که بجای
were i in his skin U اگر بجای او بودم
back to your seats U برگردید بجای خود
instead of the reverse U بجای وارونه این
instead of vice versa U بجای برعکس این
instead of the other way around U بجای برعکس این
push pass U پاس با فشارچوب بجای ضربه
ghost writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
foist U چیزی را بجای دیگری جا زدن
to pass for U پذیرفته یا شناخته شدن بجای
If I were in your place. . . U اگر بجای شما بودم …
phraseography U نشان گذاری بجای عبارت
he could p for an englishman U بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
I wI'll sign for him . U من بجای اوامضاء خواهم کرد
ghost-writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
to never let yourself get to thinking like them <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
i wish you would go U بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
rational dress U نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
to touch ground U بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
recuperation U عمل برگرداندن لوله بجای خود
Ferdowsi left a good name behind. U نام نیکی از فردوسی بجای مانده
wick U چیزی که بجای فتیله بکار رود
enallage U بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
wicks U چیزی که بجای فتیله بکار رود
eat the ball U اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
ampersand U کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
to take the fall for somebody U مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
conscription of weath U گرفتن پول و مال بجای سرباز
cheated U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
whipping boy U بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
cheats U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
overstand U بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
persepolis U شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
grillage U شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
ventriloquistic U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquist U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquists U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
to make one's mark U مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
pinsetter U وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
succedaneum U دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
put the ball on the floor U به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
oafs U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
ant U : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
ants U : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
pinspotter U وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
He left a great name behid him . U نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
oaf U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
commodity money U پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
cheat U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
ack U علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
ricksha U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pad U یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
rickshaw U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaws U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pads U یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
order arms U فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
hydroplaned U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
anti U :پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
mince pie U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
light U هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
designated hitter U بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
the piping time U زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
anth U :پیشوندهاییست بمعنی >ضد<و >مخالف < و >درعوض <و>بجای < و غیره مثل :ANTIchrist
mince pies U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
manrope U طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
hydroplane U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplanes U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
lighted U هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
Molotov cocktails U بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
Molotov cocktail U بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
kinnikinnic U برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
wampun U خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
lightest U هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
hydroplaning U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hendiadys U عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
netball U بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن
rebounding U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
puncheon U ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
rebounds U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
jelutong U ماده رزینی درخت شاهدانه ک ه بجای صمغ ادامس بکار میرود
grillage U شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
wampumpeag U صدف براق وزیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
antimatter U جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
kauri U کاج بلند زلاند جدیدکه صمغ ان برای روغن جلاو بجای کهربابکارمیرود
wampum U صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. U برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
hi U فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
partial carry U فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
streamers U یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
streamer U یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
in order that U تا اینکه
in order to ... U تا [اینکه ]
up to/till/until <idiom> U تا اینکه
howbeit U با اینکه
so as to U تا [اینکه ]
the fact that U اینکه
or U یا اینکه
unless U جز اینکه
save that U جز اینکه
in spite of the face that U اینکه
low resolution graphics U توانایی نمایش بلاکهای گرافیکی با اندازه حروف یا تنظیم مجدد شکل ها روی صحفه بجای استفاده از پیکسهای جداگانه
plots U توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plotted U توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plot U توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
as thought U مثل اینکه
as though U مثل اینکه
as soon as U بمحض اینکه
as if U مثل اینکه
ere U قبل از اینکه
notwithstanding U باوجود اینکه
forasmuch as U نظر به اینکه
instantly U به محض اینکه
whilst U ضمن اینکه
wherein U دراثنای اینکه
hent U ربودن تا اینکه
in order that U برای اینکه
even though U ولو اینکه
in view of the fact that U نظر به اینکه
insomuch U نظر به اینکه
providing U مشروط بر اینکه
because U برای اینکه
in view of <idiom> U به خاطر اینکه
Despite the fact that… U با وجود اینکه
In view of the fact that … whereas … U نظر به اینکه
whereas U نظر به اینکه
so as to U برای [اینکه]
in order to ... U برای [اینکه]
whenas U بعلت اینکه
to the end that U تا اینکه بقصداینکه
on the supposition that U بتصور اینکه
the reason why U علت اینکه
the reason why U دلیل اینکه
that's that U اینکه از این
save that U الا اینکه
so that U برای اینکه
owing to the fact that U نظر به اینکه
pray consider my case U تمنی اینکه
on the supposition that U بخیال اینکه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com