English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to d. oneself up U خودرا گرفتن
back-pedals U حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalling U حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalled U حرف خودرا پس گرفتن
back-pedal U حرف خودرا پس گرفتن
to slake one's revenge U انتقام خودرا گرفتن
to bridle one's own tongue U جلوی زبان خودرا گرفتن
to take up one'sindentures U سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
to be even witn any one U انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
garnishee U کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
independence U بی نیازی ازدیگران
creditorship U بستانکاری
elusive U کسی که ازدیگران دوری میکند
credit notes U اعلامیه بستانکاری
credit note U اعلامیه بستانکاری
outbrave U شجاعت بیشتری ازدیگران نشان دادن
to express one's heartfelt U قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness U نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
off one's chest <idiom> U خودرا خالی کردن
to a one's right U حق خودرا ادعایامطالبه کردن
topull oneself together U خودرا جمع کردن
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
to breakin U خودرا داخل کردن
to sow one's wild oats U چل چلی خودرا کردن
garnishment U تامین خواسته حکم تامین مدعابه
remands U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remand U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanded U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanding U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
gimmick U اسبابی که در قمار بازی وسیله تقلب و بردن پول ازدیگران شود
gimmicks U اسبابی که در قمار بازی وسیله تقلب و بردن پول ازدیگران شود
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
to addict oneself U عادت کردن خودرا معتادکردن
to recover damages U خسارت خودرا جبران کردن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
To play ones part . U نقش خودرا بازی کردن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
to declare oneself U قصد خودرا افهار کردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
to repeat oneself U کاریا گفته خودرا تکرار کردن
to bridle one's anger U خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
outsource U به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
to put in for U تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
credited U ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
crediting U ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credit U ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credits U ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to lick one's U لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
petitioning creditor U بستانکاری که به دادگاه اعلام میکند که ممکن است مدیون ورشکسته باشد
to make a p of one's learing U دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to cry peccavi U بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
close in security U برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
supplying U تامین کردن
secure U تامین کردن
covers U تامین کردن
coverings U تامین کردن
cover U تامین کردن
take care of U تامین کردن
insuring U تامین کردن
supply U تامین کردن
guarantees U تامین کردن
guarantee U تامین کردن
ensure U تامین کردن
ensured U تامین کردن
guaranteed U تامین کردن
give security for U تامین کردن
ensures U تامین کردن
insures U تامین کردن
fulfill U تامین کردن
secures U تامین کردن
ensuring U تامین کردن
supplied U تامین کردن
elevation of security U زیاد کردن تامین
levy a sum on a person's property U تامین خواسته کردن
guarantees U تامین تضمین کردن
guaranteed U تامین تضمین کردن
safety U برقرار کردن تامین
make up a deficit U تامین کردن کسری
guarantee U تامین تضمین کردن
victual U خواربار تامین کردن
secures U مطمئن تامین کردن
to feather ones nest U تامین اتیه کردن
secure U مطمئن تامین کردن
secure U تامین کردن هدف
secures U تامین کردن هدف
tucker U تامین غذا کردن
to ensure something U تامین کردن [چیزی]
to safeguard [against] U تامین کردن [علیه] [در برابر]
safeguarding U تامین کردن امن نگهداشتن
safeguards U تامین کردن امن نگهداشتن
protect a bill U وجه براتی را تامین کردن
safeguard U تامین کردن امن نگهداشتن
safeguarded U تامین کردن امن نگهداشتن
provide U میسر ساختن تامین کردن
provides U میسر ساختن تامین کردن
communication security monitoring U کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
to secure U تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
pre empt U از پیش برای خود تامین کردن
levy a sum on a person's property U به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
communication security account U میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
PID U متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
crown debt U طلب دولتی بستانکاری دولتی
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
to rangeoneself U خودرا
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
to a onself U خودرا اراستن
to dress up U خودرا اراستن
to suppress one's propensities U خودرا فرونشاندن
he pretended to be asleep U خودرا بخواب زد
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to veil oneself U روی خودرا پوشاندن
to show ones cards U قصد خودرا اشکارکردن
to plume oneself U با پیرایه خودرا اراستن
to a. one selt U انتقام خودرا کشیدن
one's accomplice U همدست خودرا لودادن
to try one's luck U بخت خودرا ازمودن
to sun one self U خودرا افتاب دادن
to boure one's way U راه خودرا بزوربازکردن
flatten U روحیه خودرا باختن
pontify U خودرا مقدس نمودن
To go through fire and water. U خودرا به آب وآتش زدن
minces U حرف خودرا خوردن
to compromise oneself U خودرا مظنون یا رسواکردن
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
insconce U خودرا جای دادن
mince U حرف خودرا خوردن
self assertion U خودرا جلو اندازی
To step aside . to shy from . To withdraw . U خودرا کنا رکشیدن
to express one self U مقاصد خودرا فهماندن
he betray himself U او خودرا رسوا ساخت
flattens U روحیه خودرا باختن
to pay one's way U خرج خودرا دراوردن
take in stride <idiom> U خودرا به باد سرنوشت دادن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
to stand to one's duty U وفیفه خودرا انجام دادن
to protrude one's tongue U زبان خودرا بیرون انداختن
to lay down ones arms U سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to keep the wolf from the door U خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to play one's role U وفیفه خودرا انجام دادن
to play possum U خودرا بنا خوشی زدن
get out of hand <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
To set ones hopes on something. U امید خودرا به چیزی بستن
to change one's course U خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to use one's d. U عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to stay one's stomach U شکم خودرا اندکی سیرکردن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
to serve one's term U خدمت خودرا انجام دادن
underplays U دست خودرا ادا نکردن
to cut ones way U راه خودرا ازموانع بازکردن
go to pieces <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
underplaying U دست خودرا ادا نکردن
wrathful U عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
underplay U دست خودرا ادا نکردن
o bey your parents U والدین خودرا اطاعت کنید
say one's piece <idiom> U آشکارا نظر خودرا گفتن
underplayed U دست خودرا ادا نکردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
to perform one's oromise U پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
he lost his reason U عقل یا هوش خودرا ازدست داد
show him your ticket U بلیط خودرا باو نشان دهید
sloshing U خودرا بالجن وگل ولای الودن
turn kings evidence U شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
to calculate on U فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to a oneself U خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
sloshes U خودرا بالجن وگل ولای الودن
To extend the scope of ones activities . U میدان عملیات خودرا گسترش دادن
slosh U خودرا بالجن وگل ولای الودن
ikon U نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
preening U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
mudlark U اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
preens U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preen U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preened U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to do ones endeavour U کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
to continue one's progress U پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
jilts U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilt U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
He was engrossed in conversation . U فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com