Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 230 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to take in a reef
U
با ملاحظه کار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
remark
U
تبصره ملاحظه کردن
remarked
U
تبصره ملاحظه کردن
remarking
U
تبصره ملاحظه کردن
remarks
U
تبصره ملاحظه کردن
regard
U
ملاحظه کردن
regarded
U
ملاحظه کردن
regards
U
ملاحظه کردن
observe
U
ملاحظه کردن
observed
U
ملاحظه کردن
observes
U
ملاحظه کردن
observing
U
ملاحظه کردن
consider
U
ملاحظه کردن
considers
U
ملاحظه کردن
perceive
U
ملاحظه کردن
perceived
U
ملاحظه کردن
perceives
U
ملاحظه کردن
perceiving
U
ملاحظه کردن
heed
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
note
U
ملاحظه کردن
notes
U
ملاحظه کردن
noting
U
ملاحظه کردن
to respect persons
U
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
to take note of
U
ملاحظه کردن
To be observant of the regulations .
U
ملاحظه مقررات را کردن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
not to lose sight of
U
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
Other Matches
She is a considerate (an inconsiderate ) person .
U
آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
remarking
U
ملاحظه
tact
U
ملاحظه
respect
U
ملاحظه
unmindful
U
بی ملاحظه
thoughtless
U
بی ملاحظه
unconsidered
U
بی ملاحظه
remark
U
ملاحظه
rashness
U
بی ملاحظه گی
unthinking
U
بی ملاحظه
remarked
U
ملاحظه
consideration
U
ملاحظه
regards
U
ملاحظه
animadversion
U
ملاحظه
prudence
U
ملاحظه
observations
U
ملاحظه
bluftly
U
بی ملاحظه
disregardful
U
بی ملاحظه
observation
U
ملاحظه
inconsiderate
U
بی ملاحظه
indiscreet
U
بی ملاحظه
respects
U
ملاحظه
gravitas
U
ملاحظه
incautious
U
بی ملاحظه
not unmindful
U
بی ملاحظه
remarks
U
ملاحظه
incircumspect
U
بی ملاحظه
cum grano
U
با ملاحظه
regarded
U
ملاحظه
considerations
U
ملاحظه
regard
U
ملاحظه
incosiderate
U
بی ملاحظه
inadvertent
U
بی ملاحظه سهوی
noted
U
مورد ملاحظه
heeds
U
ملاحظه رعایت
heed
U
ملاحظه رعایت
annotation
U
تحشیه ملاحظه
regard for others
U
ملاحظه دیگران
healable
U
قابل ملاحظه
annotations
U
تحشیه ملاحظه
irrespective of
U
بدون ملاحظه
considerately
U
ازروی ملاحظه
reckless
U
بی ملاحظه بی اعتنا
regrad for others
U
ملاحظه دیگران
regardant
U
ملاحظه کننده
circumspectly
U
ملاحظه کارانه
circumspective
U
ملاحظه کار
blat
U
بی معنی و بی ملاحظه
circumspect
U
ملاحظه کار
canniness
U
ملاحظه کاری
ciecumspect
U
ملاحظه کار
wary
U
با ملاحظه هشیار
heeding
U
ملاحظه رعایت
heeded
U
ملاحظه رعایت
noteless
U
غیرقابل ملاحظه بی نت
worthy of note
U
قابل ملاحظه
remerkableness
U
قابل ملاحظه بودن
unconsidered
U
غیر قابل ملاحظه
blat
U
بی ملاحظه حرف زدن
blankly
U
بدون ملاحظه بکلی
oversubtle
U
بیش از حد ملاحظه کار
sizeable
U
قابل ملاحظه بزرگ
noteworthiness
U
قابل ملاحظه بودن
noteworthily
U
بطور قابل ملاحظه
observantly
U
از روی ملاحظه و رعایت
Without the least regard .
U
بدون کمترین ملاحظه یی
petty
U
غیر قابل ملاحظه
considerably
U
بطور قابل ملاحظه
sizable
U
قابل ملاحظه بزرگ
thoughtful of others
U
با ملاحظه نسبت بدیگران
noticeably
U
بطرز قابل ملاحظه
remarkably
U
بطور قابل ملاحظه
As you can see for yourself.
U
همانطور که ملاحظه می فرمایید
without the gloves
U
جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
unadvised
U
تند وبی ملاحظه بی احتیاط
notably
U
بطور برجسته یا قابل ملاحظه
guarded
U
احتیاط امیز ملاحظه کار
to take off the gloves
U
رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
unadvied
U
تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
observingly
U
از روی ملاحظه حرمت گرارانه
You must make allowances for his age .
U
باید ملاحظه سنش را بکنی
It was some consikerable amount.
U
مبلغ قابل ملاحظه ای بود
glib answer
U
پاسخ بدون ملاحظه
[بی فکر]
Observation of natural phenomena .
U
ملاحظه پدیده های طبیعی
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) .
U
خیلی ملاحظه کار است
reappraise
U
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised
U
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball
U
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
irrespectively
U
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
reappraises
U
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraising
U
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
No more Mr. Nice Guy!
<idiom>
U
دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم!
[اصطلاح روزمره]
to be wary of saying something
U
در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
scapegrace
U
ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
respecters
U
کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
respecter
U
کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
worthy of remark
U
قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
modulating
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
justifying
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com