English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to herd with other people U با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Wise men learn by other mens mistakes;fools by the. <proverb> U مردم عاقل از اشتباهات دیگران درس مى گیرند جاهلان از خطاهاى خود .
other people U مردم دیگر
The people were crying out against it. U دیگر داد مردم در آمد ؟ بود
avulsion U جدا شدن زمینی از یک ملک و پیوستن بملک دیگر درنتیجه سیل یا تغییرمسیررودخانه
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
paranoia or noea U دیوانگی خیالی که دران انسان مردم دیگر رازیردست وسزاوارمی پندارد
helter-skelter <idiom> U درگروه بینظمی
heroify U درگروه گردان ونیم خدایان دراوردن
encroachments U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachment U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
civil military relations U روابط بین نظامیان وغیرنظامیان روابط نظامیان با مردم کشورهای دیگر
democracy U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracies U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
popular U مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites U مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscite U مردم خواست رای قاطبه مردم
to never let yourself get to thinking like them <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
home rule U حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
populations U تعداد مردم مردم
population U تعداد مردم مردم
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
to figure out U درامدن
erupting U درامدن
give in U از پا درامدن
erupts U درامدن
erupt U درامدن
to come in U درامدن
to come out U درامدن
erupted U درامدن
measure U درامدن
eventuate U درامدن
to go off U درامدن
burgeon U درامدن
shoot-outs U درامدن
to shoot forth U درامدن
shoot forth U درامدن
enter U درامدن
if things shape right U از اب درامدن
pullulate U درامدن
if things shape right U درامدن
burgeons U درامدن
entered U درامدن
enters U درامدن
burgeoning U درامدن
shoot out U درامدن
burgeoned U درامدن
shoot-out U درامدن
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
fall out well U خوب درامدن
consume U ازپا درامدن
consumes U ازپا درامدن
consumed U ازپا درامدن
eruption of the teeth U درامدن دندان
to fall on U بجنگ درامدن
break even U صافی درامدن
repullulate U دوباره درامدن
disarm U به حالت اشتی درامدن
disarmed U به حالت اشتی درامدن
eruption of rash U درامدن گرمی دانه
fetch up U بحال ایست درامدن
stellify U بشکل ستاره درامدن
hold water U از امتحان درست درامدن
disjoint U در رفتن از مفصل درامدن
spindles U بشکل دوک درامدن
democratization U بصورت دموکراسی درامدن
spindle U بشکل دوک درامدن
masquerading U به لباس مبدل درامدن
masquerades U به لباس مبدل درامدن
masquerade U به لباس مبدل درامدن
to strike an a U بصورت ویژهای درامدن
disarms U به حالت اشتی درامدن
billow U بصورت موج درامدن
enactments U بصورت قانون درامدن
to come U بحال ایست درامدن
enactment U بصورت قانون درامدن
to come into any one's g. U به چنگ کسی درامدن
masqueraded U به لباس مبدل درامدن
billows U بصورت موج درامدن
billowing U بصورت موج درامدن
billowed U بصورت موج درامدن
anglicising U باداب و رسوم انگلیسی درامدن
teams U بصورت دسته یاتیم درامدن
to cut ones eye teeth U ازحالت یامرحله بچگی درامدن
anglicizes U باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicizing U باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicized U باداب و رسوم انگلیسی درامدن
team U بصورت دسته یاتیم درامدن
to forfeit ones word U پیمان پکستن بدقول درامدن
anglicize U باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicises U باداب و رسوم انگلیسی درامدن
clew U بشکل کلاف یاگلوله نخ درامدن
anglicised U باداب و رسوم انگلیسی درامدن
polish off U از جلو کسی درامدن تمام کردن
demilitarised U از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarising U از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
calved U بشکل غار درامدن جدا کردن
calve U بشکل غار درامدن جدا کردن
alerted U بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
demilitarises U از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarize U از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizing U از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
caramelize U بصورت قند سوخته درامدن یادراوردن
alerts U بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
demilitarizes U از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarized U از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
recovering U به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
fossilised U در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilizing U در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilize U در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilizes U در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilises U در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilising U در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
alert U بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
recover U به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
recovers U به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
rests U دیگران
rest U دیگران
couple U پیوستن
coupled U پیوستن
link-ups U پیوستن
affix U پیوستن
affixed U پیوستن
affixes U پیوستن
affixing U پیوستن
affiliate پیوستن
ally U پیوستن
link up U پیوستن
link-up U پیوستن
couples U پیوستن
allying U پیوستن
link U به هم پیوستن
anastomois U به هم پیوستن
annex U پیوستن
annexes U پیوستن
annexing U پیوستن
sorts U پیوستن
sorted U پیوستن
sort U پیوستن
join up U به هم پیوستن
to go in with U پیوستن با
join U پیوستن
adjoins U پیوستن
conjoin U پیوستن
cement U پیوستن
cemented U پیوستن
cements U پیوستن
cementing U پیوستن
coalescence U پیوستن
enlink U پیوستن
attach U پیوستن
attaching U پیوستن
attaches U پیوستن
to make contact U پیوستن
adjoined U پیوستن
meets U پیوستن
adjoin U پیوستن
interlock U پیوستن
interlocked U پیوستن
interlocking U پیوستن
joined U پیوستن
to bring into contact U پیوستن
connect U پیوستن
connects U پیوستن
joins U پیوستن
meet U پیوستن
interlocks U پیوستن
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
aside U جدااز دیگران
regrad for others U ملاحظه دیگران
regard for others U واهمه از دیگران
regard for others U رعایت دیگران
regard for others U ملاحظه دیگران
What do the others say? U دیگران چه می گویند؟
et al U مخفف و دیگران
asides U جدااز دیگران
welded U بهم پیوستن
reconstitute U بهم پیوستن
anastomosis U بهم پیوستن
interconnect U بهم پیوستن
anastomose U بهم پیوستن
affiliated U پیوستن اشناکردن
seam U بهم پیوستن
reconstituted U بهم پیوستن
to piece together U بهم پیوستن
affiliating U پیوستن اشناکردن
welds U بهم پیوستن
cling U چسبیدن پیوستن
combining U باهم پیوستن
combines U باهم پیوستن
combine U باهم پیوستن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com