Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to strike something open
U
با ضربه چیزی را باز کردن
to knock something open
U
با ضربه چیزی را باز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
hitting
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
punt
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
impluse response
U
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
crossest
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
pelted
U
شتاب کردن ضربه
strike blind
U
با ضربه کور کردن
pelts
U
شتاب کردن ضربه
pelt
U
شتاب کردن ضربه
knockouts
U
ضربه فنی کردن از پا در اوردن
to give somebody a blow
U
به کسی ضربه وارد کردن
shoulder block
U
سد کردن حریف با ضربه شانه
knockout
U
ضربه فنی کردن از پا در اوردن
sway away
U
رد کردن ضربه با حرکت بدن
sclaff
U
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
dropped goal
U
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
drop goal
U
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
kayo
U
ناک اوت کردن ضربه فنی
field goal
U
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
kwon
U
ضربه زدن بادست و خرد کردن با پا
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
spike
U
ضربه زدن یا مجروح کردن کسی با میخ ته کفش
to rifle the ball into the goal
U
با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
shank
U
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
chop
U
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
chopped
U
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
clinch
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinching
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinches
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
to chip
[to chop off]
U
لپ پریده شدن
[کردن]
[با ضربه جدا کردن]
[تکه تکه یا ریز ریز کردن]
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to hit
U
اصابت کردن
[برخورد کردن]
[ضربه زدن ]
[زدن]
placekick
U
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
lofts
U
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
loft
U
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
U
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pirate something
U
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
to pull off something
[contract, job etc.]
U
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
fraise
U
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
set loose
<idiom>
U
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to instigate something
U
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
quantified
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
valuate
U
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
cession
U
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantifying
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
clearest
U
دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clears
U
دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clear
U
دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clearer
U
دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
indian check
U
سد کردن راه حریف با بالابردن چوب بالای سر او برای ضربه زدن به چوب او
denouncing
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
beck
U
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
brief
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing
U
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
briefest
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
minds
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minding
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
references
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
briefed
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
mind
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
reference
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
hits
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
to work out something
U
چیزی را حل کردن
defrosting
U
یخ چیزی را اب کردن
defrosted
U
یخ چیزی را اب کردن
to cut back
[on]
something
U
چیزی را کم کردن
to cut down
[on]
something
U
چیزی را کم کردن
to cut something
U
چیزی را کم کردن
to reason out something
U
چیزی را حل کردن
to smell at something
U
چیزی را بو کردن
defrosts
U
یخ چیزی را اب کردن
fills
U
پر کردن چیزی
fill
U
پر کردن چیزی
make something do
U
با چیزی تا کردن
deducting
U
کم کردن چیزی از کل
defrost
U
یخ چیزی را اب کردن
deducted
U
کم کردن چیزی از کل
to throw something overboard
U
چیزی را ول کردن
deducts
U
کم کردن چیزی از کل
deduct
U
کم کردن چیزی از کل
make do with something
U
با چیزی تا کردن
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
unmasked
U
چیزی رااشکار کردن
to work out something
U
حل چیزی را پیدا کردن
to make something clear
U
چیزی را روشن کردن
To give the meaning of something . to interpret something .
U
چیزی را معنی کردن
endow
U
چیزی راوقف کردن
endowing
U
چیزی راوقف کردن
endows
U
چیزی راوقف کردن
unmask
U
چیزی رااشکار کردن
unmasking
U
چیزی رااشکار کردن
preparations
U
آماده کردن چیزی
preparation
U
آماده کردن چیزی
to make r. after something
U
چیزی را جستجو کردن
unmasks
U
چیزی رااشکار کردن
to sweeten something
U
چیزی را شیرین کردن
to touch something
U
لمس کردن چیزی
steals
U
بلند کردن چیزی
steal
U
بلند کردن چیزی
to throw something overboard
U
چیزی را ترک کردن
to point to something
U
به چیزی متوجه کردن
to limit something
U
چیزی را محصور کردن
to botch things up
U
زیرورو کردن چیزی
to screw the pooch
U
زیرورو کردن چیزی
to screw something up
U
زیرورو کردن چیزی
to muck up something
U
زیرورو کردن چیزی
hunger
[for something]
U
هوس
[چیزی را]
کردن
to confine something to something
U
چیزی را محصور کردن
to point to something
U
به چیزی اشاره کردن
to restrict something
U
چیزی را محصور کردن
to obtain something
U
کسب کردن چیزی
to mess something up
U
زیرورو کردن چیزی
craving
[for something]
U
هوس
[چیزی را]
کردن
to ensure something
U
تامین کردن
[چیزی]
mean
U
مشخص کردن چیزی
meaner
U
مشخص کردن چیزی
meanest
U
مشخص کردن چیزی
to obtain something
U
فراهم کردن چیزی
to ensure something
U
تضمین کردن
[چیزی]
to reason out something
U
چیزی رامعین کردن
to live through something
U
چیزی را تحمل کردن
to ensure something
U
مراقبت کردن در
[چیزی]
to fuck something up
U
زیرورو کردن چیزی
to cock something up
U
زیرورو کردن چیزی
fill up
U
کاملاگ پر کردن چیزی
demystifies
U
سر چیزی را برطرف کردن
lay hands upon something
U
چیزی راتایید کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com