English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (710 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to reject something with a shrug [of the shoulders] U با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shrugged U شانه را بالا انداختن
shrug U شانه را بالا انداختن
shrugging U شانه را بالا انداختن
shrug U بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrugging U بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrugged U بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
He shrugged his shoulders. U او [مرد] شانه اش را بالا انداخت.
overarm U بالا اوردن بازو تا بالای شانه
set up <idiom> U راه انداختن ،برپا کردن چیزی
tossed U بالا انداختن
toss U بالا انداختن
tossing U بالا انداختن
tosses U بالا انداختن
tie U بالا انداختن توپ
ties U بالا انداختن توپ
dandle U بالا و پایین انداختن
hackle U شانه مخصوص شانه کردن لیفهای کتان وابریشم کتان زن
rue raddy U تسمه یا طنابی که از روی شانه گذرانیده چیزی را با ان می کشند
reed U شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
to buoy something [up] U چیزی را بالا روی آب آوردن
to buoy something [up] U چیزی را به میزان بالا آوردن
to cast a g. at something U نگ اه مختصری به چیزی انداختن
to put something into cold storage <idiom> U چیزی را به عقب انداختن
to put something on the shelf <idiom> U چیزی را به عقب انداختن
to p on one thing to another U چیزی را به چیز دیگر انداختن
To cast a glance at something. U به چیزی چشم انداختن ( افکندن )
something like 00 rials U سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
To operate something . U چیزی را بکار انداختن (موتور، دستگاه وغیره )
to bin something U دور انداختن [چیزی] [مانند مسیر مقام یا شغل]
to trash something [American E] U دور انداختن [چیزی] [مانند مسیر مقام یا شغل]
to press the button U دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
heckling U شانه کردن
heckled U شانه کردن
hackle U شانه کردن
heckles U شانه کردن
heckle U شانه کردن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
IF statement U عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
shirking U شانه خالی کردن از
bleneh U شانه خالی کردن
cop-out U شانه خالی کردن
flinched U شانه خالی کردن
shirk U شانه خالی کردن
shirks U شانه خالی کردن از
beat U شانه خالی کردن
repudiate U شانه خالی کردن
shrinks U شانه خالی کردن از
shirked U شانه خالی کردن از
evade U شانه خالی کردن
shrink U شانه خالی کردن از
weasel U شانه خالی کردن
flinch U شانه خالی کردن
flinches U شانه خالی کردن
weasels U شانه خالی کردن
quail U شانه خالی کردن
quails U شانه خالی کردن
shirk U شانه خالی کردن از
shrinking U شانه خالی کردن از
flinching U شانه خالی کردن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
to c. ata difficulty U ازسختی شانه خالی کردن
shoulder block U سد کردن حریف با ضربه شانه
back-comb U شانه کردن مو به سمت فرق سر
carding U شانه کردن پشم یاپنبه
To shirk ones responsibility . U اززیر با رمسئولیت شانه خالی کردن
to overrun one's duty U از انجام وفیفه شانه خالی کردن
lie down U از زیرکار شانه خالی کردن درازکشیدن
shrink one's duty U از انجام وظیفه شانه خالی کردن
lie-down U از زیرکار شانه خالی کردن درازکشیدن
head to head U رقابت شانه به شانه
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
noil U خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
sign off U از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن
high leg attack and shoulder control U زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
combing U شانه کردن جستجو کردن
combed U شانه کردن جستجو کردن
comb U شانه کردن جستجو کردن
carding brush U شانه حلاجی یا کیله جهت موازی کردن الیاف به روش دستی
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
entrance U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entranced U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrances U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrancing U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
operate U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
trachle U تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
to fold up U به بالا کج کردن [مهندسی]
to tilt up U به بالا کج کردن [مهندسی]
to turn up [collar] U به بالا کج کردن [مهندسی]
to hinge up U به بالا کج کردن [مهندسی]
uptilt U بطرف بالا کج کردن
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
bucks U بالا پریدن وقوز کردن
elate U بالا بردن محفوظ کردن
soufflTs U پف کردن یا بالا امدن غذا
buck U بالا پریدن وقوز کردن
upthrust U بطرف بالا پرتاب کردن
souffles U پف کردن یا بالا امدن غذا
souffle U پف کردن یا بالا امدن غذا
spinwriter U چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
spit U سوراخ کردن تف انداختن
launched U انداختن پرت کردن
lay aside U پس انداز کردن انداختن
slots U انداختن چفت کردن
slot U انداختن چفت کردن
puts U تعویض کردن انداختن
hurtle U پرت کردن انداختن
tossing U پرت کردن انداختن
hurtled U پرت کردن انداختن
toss U پرت کردن انداختن
slotting U انداختن چفت کردن
to set off U انداختن برابر کردن
to put by U دور انداختن رد کردن
tosses U پرت کردن انداختن
tossed U پرت کردن انداختن
hurtling U پرت کردن انداختن
launching U انداختن پرت کردن
hurtles U پرت کردن انداختن
putting U تعویض کردن انداختن
launches U انداختن پرت کردن
to let fly U انداختن تیرخالی کردن
launch U انداختن پرت کردن
spits U سوراخ کردن تف انداختن
put U تعویض کردن انداختن
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
overestimating U غلو کردن دست بالا گرفتن
fluctuates U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
high ball U شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
fluctuated U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
overestimate U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimates U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimated U غلو کردن دست بالا گرفتن
fluctuate U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
drop in U اتفاقا دیدن کردن انداختن در
defaces U ازشکل انداختن محو کردن
defaced U ازشکل انداختن محو کردن
desolate U از ابادی انداختن مخروبه کردن
groove U خط انداختن شیار دار کردن
postpones U بتعویق انداختن موکول کردن
kid U دست انداختن مسخره کردن
kidded U دست انداختن مسخره کردن
operated U اداره کردن راه انداختن
postponing U بتعویق انداختن موکول کردن
turn on U بجریان انداختن روشن کردن
grooves U خط انداختن شیار دار کردن
postpone U بتعویق انداختن موکول کردن
holler U فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollering U فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollers U فریاد کردن سروصداراه انداختن
operate U اداره کردن راه انداختن
prorogate U تعطیل کردن بتعویق انداختن
prorogue U تعطیل کردن بتعویق انداختن
to play the fool with any one U کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
embrangle U گیر انداختن گرفتار کردن
postponed U بتعویق انداختن موکول کردن
hollered U فریاد کردن سروصداراه انداختن
throwin U در دنده انداختن تزریق کردن
defacing U ازشکل انداختن محو کردن
operates U اداره کردن راه انداختن
engages U مجذوب کردن درهم انداختن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com