Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to reject something with a shrug
[of the shoulders]
U
با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shrugged
U
شانه را بالا انداختن
shrug
U
شانه را بالا انداختن
shrugging
U
شانه را بالا انداختن
shrug
U
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrugging
U
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrugged
U
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
He shrugged his shoulders.
U
او
[مرد]
شانه اش را بالا انداخت.
overarm
U
بالا اوردن بازو تا بالای شانه
set up
<idiom>
U
راه انداختن ،برپا کردن چیزی
tossed
U
بالا انداختن
toss
U
بالا انداختن
tossing
U
بالا انداختن
tosses
U
بالا انداختن
tie
U
بالا انداختن توپ
ties
U
بالا انداختن توپ
dandle
U
بالا و پایین انداختن
hackle
U
شانه مخصوص شانه کردن لیفهای کتان وابریشم کتان زن
rue raddy
U
تسمه یا طنابی که از روی شانه گذرانیده چیزی را با ان می کشند
reed
U
شانه
[وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
to buoy something
[up]
U
چیزی را بالا روی آب آوردن
to buoy something
[up]
U
چیزی را به میزان بالا آوردن
to cast a g. at something
U
نگ اه مختصری به چیزی انداختن
to put something into cold storage
<idiom>
U
چیزی را به عقب انداختن
to put something on the shelf
<idiom>
U
چیزی را به عقب انداختن
to p on one thing to another
U
چیزی را به چیز دیگر انداختن
To cast a glance at something.
U
به چیزی چشم انداختن ( افکندن )
something like 00 rials
U
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
To operate something .
U
چیزی را بکار انداختن (موتور، دستگاه وغیره )
to bin something
U
دور انداختن
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
to trash something
[American E]
U
دور انداختن
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
to press the button
U
دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
heckling
U
شانه کردن
heckled
U
شانه کردن
hackle
U
شانه کردن
heckles
U
شانه کردن
heckle
U
شانه کردن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
IF statement
U
عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
shirking
U
شانه خالی کردن از
bleneh
U
شانه خالی کردن
cop-out
U
شانه خالی کردن
flinched
U
شانه خالی کردن
shirk
U
شانه خالی کردن
shirks
U
شانه خالی کردن از
beat
U
شانه خالی کردن
repudiate
U
شانه خالی کردن
shrinks
U
شانه خالی کردن از
shirked
U
شانه خالی کردن از
evade
U
شانه خالی کردن
shrink
U
شانه خالی کردن از
weasel
U
شانه خالی کردن
flinch
U
شانه خالی کردن
flinches
U
شانه خالی کردن
weasels
U
شانه خالی کردن
quail
U
شانه خالی کردن
quails
U
شانه خالی کردن
shirk
U
شانه خالی کردن از
shrinking
U
شانه خالی کردن از
flinching
U
شانه خالی کردن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
to c. ata difficulty
U
ازسختی شانه خالی کردن
shoulder block
U
سد کردن حریف با ضربه شانه
back-comb
U
شانه کردن مو به سمت فرق سر
carding
U
شانه کردن پشم یاپنبه
To shirk ones responsibility .
U
اززیر با رمسئولیت شانه خالی کردن
to overrun one's duty
U
از انجام وفیفه شانه خالی کردن
lie down
U
از زیرکار شانه خالی کردن درازکشیدن
shrink one's duty
U
از انجام وظیفه شانه خالی کردن
lie-down
U
از زیرکار شانه خالی کردن درازکشیدن
head to head
U
رقابت شانه به شانه
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
noil
U
خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
sign off
U
از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن
high leg attack and shoulder control
U
زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
combing
U
شانه کردن جستجو کردن
combed
U
شانه کردن جستجو کردن
comb
U
شانه کردن جستجو کردن
carding brush
U
شانه حلاجی یا کیله جهت موازی کردن الیاف به روش دستی
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
entrance
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
to cut out
U
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
primming
U
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entranced
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrances
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrancing
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
operate
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
trachle
U
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
to fold up
U
به بالا کج کردن
[مهندسی]
to tilt up
U
به بالا کج کردن
[مهندسی]
to turn up
[collar]
U
به بالا کج کردن
[مهندسی]
to hinge up
U
به بالا کج کردن
[مهندسی]
uptilt
U
بطرف بالا کج کردن
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
bucks
U
بالا پریدن وقوز کردن
elate
U
بالا بردن محفوظ کردن
soufflTs
U
پف کردن یا بالا امدن غذا
buck
U
بالا پریدن وقوز کردن
upthrust
U
بطرف بالا پرتاب کردن
souffles
U
پف کردن یا بالا امدن غذا
souffle
U
پف کردن یا بالا امدن غذا
spinwriter
U
چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
spit
U
سوراخ کردن تف انداختن
launched
U
انداختن پرت کردن
lay aside
U
پس انداز کردن انداختن
slots
U
انداختن چفت کردن
slot
U
انداختن چفت کردن
puts
U
تعویض کردن انداختن
hurtle
U
پرت کردن انداختن
tossing
U
پرت کردن انداختن
hurtled
U
پرت کردن انداختن
toss
U
پرت کردن انداختن
slotting
U
انداختن چفت کردن
to set off
U
انداختن برابر کردن
to put by
U
دور انداختن رد کردن
tosses
U
پرت کردن انداختن
tossed
U
پرت کردن انداختن
hurtling
U
پرت کردن انداختن
launching
U
انداختن پرت کردن
hurtles
U
پرت کردن انداختن
putting
U
تعویض کردن انداختن
launches
U
انداختن پرت کردن
to let fly
U
انداختن تیرخالی کردن
launch
U
انداختن پرت کردن
spits
U
سوراخ کردن تف انداختن
put
U
تعویض کردن انداختن
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
overestimating
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
fluctuates
U
نوسان کردن بالا وپایین رفتن
high ball
U
شوت کردن بالا توپ
[فوتبال]
fluctuated
U
نوسان کردن بالا وپایین رفتن
overestimate
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimates
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimated
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
fluctuate
U
نوسان کردن بالا وپایین رفتن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
drop in
U
اتفاقا دیدن کردن انداختن در
defaces
U
ازشکل انداختن محو کردن
defaced
U
ازشکل انداختن محو کردن
desolate
U
از ابادی انداختن مخروبه کردن
groove
U
خط انداختن شیار دار کردن
postpones
U
بتعویق انداختن موکول کردن
kid
U
دست انداختن مسخره کردن
kidded
U
دست انداختن مسخره کردن
operated
U
اداره کردن راه انداختن
postponing
U
بتعویق انداختن موکول کردن
turn on
U
بجریان انداختن روشن کردن
grooves
U
خط انداختن شیار دار کردن
postpone
U
بتعویق انداختن موکول کردن
holler
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollering
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollers
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
operate
U
اداره کردن راه انداختن
prorogate
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
prorogue
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
to play the fool with any one
U
کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
embrangle
U
گیر انداختن گرفتار کردن
postponed
U
بتعویق انداختن موکول کردن
hollered
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
throwin
U
در دنده انداختن تزریق کردن
defacing
U
ازشکل انداختن محو کردن
operates
U
اداره کردن راه انداختن
engages
U
مجذوب کردن درهم انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com