English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to plow [one's way] through something [American English] U با سختی در کاری جلو رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
get round U از زیر [کاری] در رفتن
sink one's teeth into <idiom> U با جدیت دنبال کاری رفتن
to chicken out of something U از زیر کاری در رفتن [اصطلاح روزمره]
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
temper U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
hardship U سختی
rigour U سختی
austerity U سختی
hardships U سختی
rigors U سختی
rigor U سختی
grievousness U سختی
roughing U سختی
rigorism U سختی
rigorousness U سختی
rigours U سختی
buckram U سختی
terribleness U سختی
oppressiveness U سختی
difficulties U سختی
strictness U سختی
difficulty U سختی
sternness U سختی
inflexibility U سختی
odburacy U سختی
flintiness U سختی
inexorability U سختی
steeliness U سختی
intensity U سختی
soreness U سختی
hard lines U سختی
inclemency U سختی
adamancy U سختی
privations U سختی
privation U سختی
intenseness U سختی
duress U سختی
inexpiableness U سختی
intractability U سختی
tenacity U سختی
astingency U سختی
aggravation U سختی
intolerableness U سختی
toughness U سختی
implacability U سختی
adamancy U سر سختی
impenetrableness U سختی
induration U سختی
hardness U سختی
arduousness U سختی
stiffness U سختی
violence U سختی
severity U سختی
hardiness U سختی
hardily U به سختی
rigidity U سختی
hardness of water U سختی اب
long suffering U سختی کش
seriously U به سختی
heavily U به سختی
intension U سختی
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
eburnation U عاجی سختی
softener U کاهنده سختی اب
life of privation U زندگی در سختی
addle U سختی گرفتاری
resistance U سختی مخالفت
duration U سختی بقاء
strain hardness U سختی درجه
permanent hardness U سختی دائمی
sclerometer U سختی سنج
rebound hardness U سختی جهشی
permanent hardness of water U سختی دایم اب
acataposis U سختی بلع
durometer U سختی سنج
asperity U سختی ترشی
refractorily U باسر سختی
painfulness U زحمت سختی
stubbornness U سر سختی لجاجت
soften U سختی را گرفتن
softened U سختی را گرفتن
softens U سختی را گرفتن
hardness test U ازمایش سختی
stubbornly U از روی سر سختی
hardly any U به سختی هیچ [هر]
hardenability U قابلیت سختی
gameness U جان سختی
water hardness U درجه سختی آب
I hardly ate U من تو را سختی خوردم
thermosetting U سختی پذیر
granite U سختی استحکام
tenacity coefficient U ضریب سختی
depth of hardening zone U عمق سختی
depth of case U عمق سختی
strain hardness U سختی کشی
solidity U استواری سختی
imperviousness U سختی بی اعتنائی
graveness U عبوسی سختی
impact hardness U سختی برخورد
temporary hardness U سختی موقت
irreconcilability U سختی در عقیده
narrow circumstances U تنگی سختی
to suffer hardship U سختی کشیدن
irreconcilableness U سختی در عقیده
red hardness U سختی گرم سرخ
stresses U سختی پریشان کردن
stressing U سختی پریشان کردن
hardness testing machine U دستگاه ازمایش سختی
rebound hardness test U ازمایش سختی جهشی
heavy fighting is in progress U جنگ سختی جریان
rockwell hardness test U ازمایش سختی راک ول
hardly a child anymore U دیگر به سختی بچه ای
stress U سختی پریشان کردن
quenching U ترساندن درجه سختی
go for broke <idiom> U به سختی تلاش کردن
to rub through or along U با سختی بسر بردن
brinell hardness number U ضریب سختی برینل
to escape with life and limb U سختی رهایی جستن
thrust hardness U درجه سختی فشاری
nip and tuck <idiom> U به سختی تمام کردن
thermoset U پلاستیک سختی ناپذیر
eke out <idiom> U به سختی بدست آوردن
the violence of a wind U سختی یاتندی باد
vickers hardness test U ازمایش سختی ویکرز
drop hardness test U ازمایش سختی سقوطی
scleroscope hardness U دستگاه سختی سنج
It was raining hard. U باران سختی می با رید
to start with difficulty U به سختی روشن شدن
scratch hardness tester U ازمایشگر سختی خراش
thermoplastics U پلاستیک سختی ناپذیر
come down hard on <idiom> U به سختی تنبه کردن
scratch hardness U درجه سختی خراش
to get off easy U بدون سختی رها یافتن
charley horse U سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
water softener U [کاهش دهنده درجه سختی آب]
to pile up or on the agony U شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
pressed for time <idiom> U با اشکال وبه سختی وقت
let (someone) have it <idiom> U شخصی را به سختی صدمه زدن
Difficult times lie ahead. U دوران سختی درپیش است
violence U شدت و تندی و سختی خشونت
hardness tester U ازمایش کننده یا تستر سختی
lift is full of troubles U زندگی را سراسر سختی است
English is not a hard language . U انگلیسی زبان سختی نیست
footed U سر تیر ماده سختی راقراردادن
joming test U ازمایش تعیین سختی فلزات
dark horse <idiom> U کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
thermoplast U پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
serverance allowance U حق پوشاک برای سختی هوا
to get off lightly U بدون سختی رها یافتن
to get off cheaply U بدون سختی رها یافتن
pull through U در سختی بکسی کمک کردن
irresistibleness U غیر قابل مقاومت بودن سختی
brinell hardness test U طریقه اندازه گیری سختی برینل
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> U کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
dutch uncle U کسی که به سختی دیگری راملامت کند
vicker's diamond hardness tester U دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
He is hard nut to crack . U آدم سختی (سخت گیری )است
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
give (someone) a hard time <idiom> U لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
impenitence U سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. U بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
accolades U سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolade U سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
durometer U اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
to take the bull by the horns U دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
carbonet hardness U درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
high test U امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. U ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
cold rolling U عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
lignum vi tae U یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
parkinsonism U اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
drilling pattern U نمونه مته کاری الگوی مته کاری
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
parades U سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading U سان رفتن رژه رفتن محل سان
nerds U شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerd U شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
multipoundage syatem U روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com