English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (640 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
shove U با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoved U با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoves U با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoving U با زور پیش بردن پرتاب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
free drop U پرتاب وسایل و تدارکات بدون چتر پرتاب ازاد
one plus one U جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
delivery groups U مکانیسم پرتاب موشک یا مهمات وسایل سیستم پرتاب
one and one U جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
pentathlons U مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
pentathlon U مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
ballistics U مبحث پرتاب گلوله واجسام پرتاب شونده
throws U ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throw U ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throwing U ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
shoots U زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot U زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
ejection U خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
foin U پرتاب کردن
project U پرتاب کردن
projects U پرتاب کردن
jettison U پرتاب کردن
shoot U پرتاب کردن
pelt U پرتاب کردن
pelts U پرتاب کردن
jaculate U پرتاب کردن
unsling U پرتاب کردن
projected U پرتاب کردن
pelted U پرتاب کردن
jettisoned U پرتاب کردن
thrusts U پرتاب کردن
thrust U پرتاب کردن
thrusting U پرتاب کردن
shoots U پرتاب کردن
jettisons U پرتاب کردن
skeet U پرتاب کردن
pitches U پرتاب کردن
pitch U پرتاب کردن
let fly U پرتاب کردن
jettisoning U پرتاب کردن
lobs U باهستگی پرتاب کردن
lobbing U باهستگی پرتاب کردن
to launch a torpedo U اژدری پرتاب کردن
trigger U پرتاب کردن فشنگ
unsling U از فلاخن پرتاب کردن
jetted U بخارج پرتاب کردن
jet U بخارج پرتاب کردن
triggers U پرتاب کردن فشنگ
triggered U پرتاب کردن فشنگ
jettisons U پرتاب کردن به بیرون
jets U بخارج پرتاب کردن
projectable U قابل پرتاب کردن
launch a missile U موشک پرتاب کردن
spits U اب دهان پرتاب کردن
lob U باهستگی پرتاب کردن
spit U اب دهان پرتاب کردن
jettison U پرتاب کردن به بیرون
jettisoning U پرتاب کردن به بیرون
shoots U پرتاب کردن گلوله
jetting U بخارج پرتاب کردن
shoot U پرتاب کردن گلوله
slinging U زنجیردار پرتاب کردن
slings U زنجیردار پرتاب کردن
castaway U پرتاب کردن وزنه
jettisoned U پرتاب کردن به بیرون
lobbed U باهستگی پرتاب کردن
sling U زنجیردار پرتاب کردن
to fire a torpedo U اژدری پرتاب کردن
castaways U پرتاب کردن وزنه
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
command ejection U پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
pash U بازور پرتاب کردن کوبیدن
upthrust U بطرف بالا پرتاب کردن
provisional ball U گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
skyrocketed U مثل موشک بهوا پرتاب کردن
squish U صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
slog U ضربت سخت زدن پرتاب کردن
skyrocket U مثل موشک بهوا پرتاب کردن
slogs U ضربت سخت زدن پرتاب کردن
skyrockets U مثل موشک بهوا پرتاب کردن
slogged U ضربت سخت زدن پرتاب کردن
skyrocketing U مثل موشک بهوا پرتاب کردن
slogging U ضربت سخت زدن پرتاب کردن
send down U پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
pitch U توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitches U توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
refire time U زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
pitch U پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitches U پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
neutralises U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
hurled U پرتاب کردن پرت کردن
hurl U پرتاب کردن پرت کردن
hurls U پرتاب کردن پرت کردن
uncreate U نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
commissioning U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
take off U بردن کم کردن
infers U استنباط کردن پی بردن به
take U لمس کردن بردن
conduct U هدایت کردن بردن
inferring U استنباط کردن پی بردن به
conducts U هدایت کردن بردن
takes U لمس کردن بردن
infer U استنباط کردن پی بردن به
inferred U استنباط کردن پی بردن به
conducting U هدایت کردن بردن
conducted U هدایت کردن بردن
imbibe U تحلیل بردن فرو بردن
imbibed U تحلیل بردن فرو بردن
imbibes U تحلیل بردن فرو بردن
to push out U پیش بردن جلو بردن
imbibing U تحلیل بردن فرو بردن
abolishes U ازمیان بردن منسوخ کردن
liquidating U از بین بردن مایع کردن
abolishing U ازمیان بردن منسوخ کردن
profited U سود بردن منفعت کردن
encouage U پیش بردن دلگرم کردن
profits U سود بردن منفعت کردن
forays U تهاجم کردن بیغما بردن
revelled U عیاشی کردن لذت بردن
revelling U عیاشی کردن لذت بردن
profit U سود بردن منفعت کردن
revels U عیاشی کردن لذت بردن
foray U تهاجم کردن بیغما بردن
elate U بالا بردن محفوظ کردن
encourage U تقویت کردن پیش بردن
extirpate U ریشه کن کردن ازبین بردن
encouraged U تقویت کردن پیش بردن
encourages U تقویت کردن پیش بردن
to wash offŠout or away U باشستش بردن یاپاک کردن
run (someone) in <idiom> U به زندان بردن ،دستگیر کردن
reveling U عیاشی کردن لذت بردن
liquidates U از بین بردن مایع کردن
to show one to the door U کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
swooped U چپاول کردن از بین بردن
pt down U منسوخ کردن از بین بردن
swoop U چپاول کردن از بین بردن
liquidate U از بین بردن مایع کردن
swooping U چپاول کردن از بین بردن
aminister U تهیه کردن بکار بردن
make for U کمک کردن پیش بردن
reveled U عیاشی کردن لذت بردن
swoops U چپاول کردن از بین بردن
revel U عیاشی کردن لذت بردن
liquidated U از بین بردن مایع کردن
masochism U لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
unlearnt U محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
squared U بتوان دوم بردن مجذور کردن
submerging U دراب فرو بردن زیر اب کردن
kill U تلفات منفجر کردن از بین بردن
priori U باب پی کردن بردن از علت به معلول
submerged U دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerge U دراب فرو بردن زیر اب کردن
square U بتوان دوم بردن مجذور کردن
submerges U دراب فرو بردن زیر اب کردن
squaring U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares U بتوان دوم بردن مجذور کردن
removal U از بین بردن برداشتن پیاده کردن
transpose U به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transposes U به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
palaver U از راه بدر بردن چاخان کردن
transposing U به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
kills U تلفات منفجر کردن از بین بردن
unlearn U محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
unlearns U محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
deathlon U مسابقه دهگانه شامل دو001 متر و دو 004 طول ودو 0051 متر و دو 011 متربا مانع و پرش طول و پرتاب دیسک و پرش با نیزه و پتاب نیزه و پرتاب وزنه و پرش ارتفاع
quails U نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
quail U نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
debased U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
debase U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debasing U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debases U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
deal lift U بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
inflate U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
demoratize U بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
inflating U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
to give one a lift U کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to sit up and beg U التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to beg [of a dog holding up front paws] U التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
delivery error U اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
synonymize U الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
theft U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
thefts U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
lift U بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting U بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted U بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com