English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll . U با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to tell a coke-and-bull story <idiom> U [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
to spin a yarn <idiom> U [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
To cook up a story <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
I have nothing to do with politics. U کاری به سیاست ندارم
i have no work today U امروز کاری ندارم
She is not concerned with all that . U با این کارها کاری ندارم
I am minding my own business. U کاری بکار کسی ندارم
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
to beat about the bush سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
i have no knowledge of it U هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
it has escaped my remembrance U در یاد ندارم بخاطر ندارم
to cry wolf too often U کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
screw around <idiom> U درگیر کاری بودن
To be in the thick of some thing . U در کش وقوس کاری بودن
dexiotropous U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
to be looking to do something U در صدد انجام کاری بودن
to propose to do something U در صدد انجام کاری بودن
to intend to do something U در صدد انجام کاری بودن
to be about to do something U در صدد انجام کاری بودن
make one's bed and lie in it <idiom> U مسئول انجام کاری بودن
capability U قادر به انجام کاری بودن
facility U قادر به انجام کاری به سادگی بودن
to be on the verge [brink] of doing something <idiom> U آماده انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
to be on the verge [brink] of doing something <idiom> U نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
to be about to do something <idiom> U نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
to be about to do something <idiom> U آماده انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional U چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
one two U ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
plain dealing U معامله راست حسینی راست باز
orthotropous U دارای تخمک راست راست اسه
To lead an idle life. U راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
off U خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft U فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face U نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
i have nothing U ندارم
i cannot bear him U حوصله او را ندارم
Are there any letters for me? U من نامه ای ندارم؟
i dont meant it U مقصودی ندارم
I am dead broke . I am penniless. U یک غاز هم ندارم
i am not in U حالش را ندارم
i am not a with him U با او اشنایی ندارم
I don't have a knife. من چاقو ندارم.
I don't have a fork. من چنگال ندارم.
i have no objection to that U به ان اعتراضی ندارم
I don't have a spoon. من قاشق ندارم.
Are there any messages for me? U من پیغامی ندارم؟
side step U فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify U هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
i reck not of danger U من باکی از خطر ندارم
I have nothing against you . U با شما مخالفتی ندارم
I cant do any crystal – gazing . U علم غیب که ندارم
I don't like this. من این را دوست ندارم.
i do not have the courage U جرات انرا ندارم
No offence! U قصد اهانت ندارم!
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
I have no small change. U من پول خرد ندارم.
I am not in the mood. U حال وحوصله ندارم
I am sore at her. Iam bitter about her. U ازاودل خوشی ندارم
I'm not worth it. U من ارزش اونو ندارم.
I'm fine with it. <idiom> U من باهاش مشکلی ندارم.
I have nothing to do with him . U با اوسر وکاری ندارم
i am out of p with it U دیگرحوصله انرا ندارم
i am reluctant to go U میل ندارم بروم
i do not feel like working U کار کردن ندارم
No harm meant! U قصد اهانت ندارم!
My pain has gone. U دیگر درد ندارم.
I'm up to my ears <idiom> U فرصت سر خاراندن ندارم
i have nothing else U هیچ چیز دیگر ندارم
I don't have it in my power to help you. U من توانایی کمک به شما را ندارم.
I have no doubt that you wI'll succeed. U تردیدی ندارم که موفق می شوید
I am tied up ( engaged ) on Saturday . U شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
i have no other place to go U جای دیگری ندارم که بروم
I dont wish ( want ) to malign anyone . U میل ندارم بد کسی را بگویم
That is fine by me if you agree. U اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I havent heard of her for a long time. U مدتها است از او خبری ندارم
I dislike dull colors . U رنگهای مات را دوست ندارم
i have no money about me U با خود هیچ پولی ندارم
I have lost my interest in football . U دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
i cannot a to buy that U استطاعت خرید انرا ندارم
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
I have nothing more to say . U دیگر عرضی نیست ( ندارم )
I cant take (stand) it any longer. U بیش از این تاب ندارم
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
ido not feel my legs U نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
I have no claim to this house. U نسبت به این خانه ادعایی ندارم
It is of no interest to me at all. U من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
I dont have an earthly chance. U کمترین شانس راروی زمین ندارم
To regain consciousness. to come to. U امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. U فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
You must be joking (kidding). U شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
i have no idea of that U هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . U بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
I dont mean to intrude . U قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
I don't socialize much these days. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
how much does a vacation cost? [American E] [when amount is indeterminate] <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
It is too expensive for me to buy ( purchase ). U برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
half left U فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
state lamb U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
drilling pattern U نمونه مته کاری الگوی مته کاری
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
I am running out of money . U پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
I dont have one toman let alone a thousand tomans . U هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
I simply cant concentrate. U حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
dextrorotatory U راست بر
forthrights U سر راست
outspoken U رک و راست
straightforward U رک سر راست
erect U راست
erected U راست
plumply U سر راست
erecting U راست
erects U راست
straightest U راست
sheer U یک راست
truer U راست
turnabout U به راست راست
right turn U به راست راست
directly U سر راست
rectilineal U راست خط
right face U به راست راست
right back U بک راست
beeline U خط راست
on end U راست
turnabouts U به راست راست
uninhibited U رک و راست
up front U رک و راست
apeak U راست
freehearted U رک و راست
four-square U رک و راست
dextrogyrous U راست بر
wrapover dress U راست
right footed U راست پا
bolt upright U راست
straightish U راست
righting U راست
wrapover top U راست
candid U راست
straightforward U راست
righted U راست
wooden U راست
plain dealing U راست
truest U راست
plain spoken U یر راست
vertically U راست
right U راست
straightish U سر راست
vertical beam U راست رو
wrapover skirt U راست
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com