English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
afortiori U با دلیل قویتر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rung U [تکه ای افقی که باعث قویتر شدن ساختار سندلی میشود]
strengthens U نیرو بخشیدن قویتر شدن تقویت شدن
strengthened U نیرو بخشیدن قویتر شدن تقویت شدن
strengthen U نیرو بخشیدن قویتر شدن تقویت شدن
reasoning U دلیل
evidence U دلیل
rationale U دلیل
reasons U دلیل
proof U دلیل
uncaused U بی دلیل
rebutting evidence U رد دلیل
argumentum U دلیل
reasonless U بی دلیل
arguments U دلیل
argument U دلیل
symptom U دلیل
on the ground of U به دلیل
reason U دلیل
disproof U دلیل رد
demonstration U دلیل
expessive U دلیل
demonstrations U دلیل
earnest U دلیل
symptoms U دلیل
proofs U دلیل
sake U دلیل
testimonies U دلیل
testimony U دلیل
comeback U دلیل قانونی
written evidence U دلیل کتبی
comebacks U دلیل قانونی
the reason why U دلیل اینکه
hereat U باین دلیل
sole argument U دلیل منحصربفرد
justifiable reason U دلیل موجه
muniment of title U دلیل سمت
on no account به هیچ دلیل
onus probandi U بار دلیل
oral evidence U دلیل شفاهی
presentation of evidance U ابراز دلیل
preservation of evidence U تامین دلیل
rebutting evidence U دلیل معارض
proof of debt U دلیل طلب
proof of laziness U دلیل تنبلی
ratiocinate U دلیل اوردن
muniment of title U دلیل مالکیت
sign of weakness U دلیل ضعف
sole argument U یگانه دلیل
sole argument U تنها دلیل
for reasons U به چندین دلیل
in this respect <adv.> U به این دلیل
as a result of this <adv.> به این دلیل
for that reason <adv.> U به این دلیل
insofar <adv.> U به این دلیل
in so far <adv.> U به این دلیل
in this sense <adv.> U به این دلیل
for this reason <adv.> U به این دلیل
in this vein <adv.> U به این دلیل
in this wise <adv.> U به این دلیل
in this manner <adv.> U به این دلیل
in no case U به هیچ دلیل
by impl <adv.> U به این دلیل
song and dance <idiom> U دلیل آوردن
as a consequence <adv.> U به این دلیل
consequently <adv.> U به این دلیل
in consequence <adv.> U به این دلیل
by implication <adv.> U به این دلیل
as a result <adv.> U به این دلیل
thus [therefore] <adv.> U به این دلیل
therefore <adv.> U به این دلیل
whereby <adv.> U به این دلیل
in this way <adv.> U به این دلیل
hence <adv.> U به این دلیل
A telling reason . U دلیل گویا
justification U دلیل اوری
clear proof U دلیل واضح
clear evidence U دلیل واضح
because of U بدین دلیل
justifications U دلیل اوری
anabsurd arument U دلیل نامعقول
agument U دلیل حجت
direct objects U دلیل اوردن
rationalization U دلیل تراشی
demonstrated U دلیل اوردن
demonstrates U دلیل اوردن
demonstrating U دلیل اوردن
symptom U اثر دلیل
symptoms U اثر دلیل
demonstrate U دلیل اوردن
conclusive evidence U دلیل قاطع
mainspring U دلیل اصلی
objecting U دلیل اوردن
floorer U دلیل قاطع
unreasonable U بی دلیل زورگو
evidence of conformity U دلیل مطابقت
documentary evidence U دلیل کتبی
objected U دلیل اوردن
objects U دلیل اوردن
indirect objects U دلیل اوردن
object U دلیل اوردن
document in proof U دلیل مستند
whencesoever U از هرجا بهر دلیل
wherefore U بچه دلیل بخاطر چه
without rime or reason U بی مناسبت بی جهت بی دلیل
vicious circle <idiom> U دلیل وتاثیری بانتیجه بد
bone of contention <idiom> U دلیل برای جنگیدن
get to the bottom of <idiom> U دلیل اصلی را فهمیدن
philosophized U فیلسوفانه دلیل اوردن
bring something on <idiom> U دلیل افزایش سریع
on the impluse of the moment U بیخود بدون دلیل
reasons U دلیل وبرهان اوردن
reason U با دلیل ثابت کردن
philosophised U فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophises U فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophising U فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophize U فیلسوفانه دلیل اوردن
reason U دلیل وبرهان اوردن
philosophizes U فیلسوفانه دلیل اوردن
This is mainly because ... U دلیل اصلی آن اینست که ...
philosophizing U فیلسوفانه دلیل اوردن
reasons U با دلیل ثابت کردن
to stand one's ground U بر سر دلیل خود ایستادن
secondhand evidence U دلیل دست دوم
bate U دلیل وبرهان اوردن
inconsequently U بطور بی ربط یا بی دلیل
lead proof U ارائه دلیل کردن
for no p reason U بدون دلیل ویژه
that does not f. U این دلیل نمیشود
approving truth U دلیل قانع کننده
there is no reason U هیچ دلیل ندارد
to prove with reasons U با دلیل ثابت کردن
alleges U دلیل اوردن ارائه دادن
arguing U دلیل اوردن استدلال کردن
proof is the result of evidenc U دلیل نتیجه مدرک است
allege U دلیل اوردن ارائه دادن
mania U عشق هیجان بی دلیل وزیاد
alleging U دلیل اوردن ارائه دادن
manias U عشق هیجان بی دلیل وزیاد
dogmatism U افهار عقیده بدون دلیل
substantiating U با دلیل ومدرک اثبات کردن
to give reasons for a thing U دلیل برای چیزی اوردن
account U دلیل موجه اقامه کردن
the reason is manifold U دلیل ان چند چیز بود
argues U دلیل اوردن استدلال کردن
argued U دلیل اوردن استدلال کردن
argue U دلیل اوردن استدلال کردن
substantiate U با دلیل ومدرک اثبات کردن
simperer U خنده کننده بدون دلیل
substantiated U با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiates U با دلیل ومدرک اثبات کردن
talking points U نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
objecting U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
talking point U نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
direct objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
for no p reason U بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
indirect objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
demonstratively U با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
fallacies U دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
object U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objected U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
hidden momentum of population growth U به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
fallacy U دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
tenterhooks <idiom> U درحالت معلق یا کش دادن به دلیل نا معلومی
to have a bone to pick U بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. U سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
principal challenger U رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
attachment U وسیلهای که به دلیل خاصی به ماشین وصل است
non sequitur nonsensical U نتیجه غیر منطقی بر نمیاید این دلیل نمیشود
peremptory undertaking U تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
input output bound U شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
frustrations U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustration U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
supervening impossibility of performance U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
deny access U جلوگیری از دستیابی به یک مدار یا سیستم به دلیل حجم کار بالا یا امنیتی
peremptory challenge U رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
covering letter U نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
covering letters U نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
blow-up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
abrash U دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
accumulated depreciation U کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
blow-ups U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
go to sleep U اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
prior possession U تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
bears U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
frustrated contract U قراردادی که اجرای ان به دلیل دخالت وقایع غیر مترقبه غیر مممکن شده است قراردادعقیم شده
ipso dixit U گفته بی دلیل گفته استبدادی
Brontide U نوعی صدا [صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
presumption hominis U قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
Senneh U سنه [نام قدیم سنندج و از مراکز بزرگ تولید فرش در غرب ایران. گره فارسی به دلیل شباهت زیاد با گره فرش این ناحیه به گره سنه نیز معروف است.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com