English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
manipular U با دست درست کردنی
manipulatory U با دست درست کردنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
framable U درست کردنی
reprouducible U دوباره درست کردنی
Other Matches
wadeable U کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
join U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joins U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function U تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
coincidence function U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
either or operation U تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
alternation U تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
false U 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
assertion U 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
union U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
disjunction U تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
unions U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunction U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunctions U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
temper U درست ساختن درست خمیر کردن
tempered U درست ساختن درست خمیر کردن
tempers U درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness U قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> U درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
doable U کردنی
rebuttable U رو کردنی
challengeable U رد کردنی
discountable U کم کردنی
forfoitable U گم کردنی
confutable U رد کردنی
rebuttable U رد کردنی
solvency U حل کردنی
refutable U رد کردنی
rejectable U رد کردنی
alternative U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exjunction U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
differences U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exclusive U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
importable U وارد کردنی
operable U عمل کردنی
interchangeable U با هم عوض کردنی
leviable U وضع کردنی
leasable U اجاره کردنی
impotable U وارد کردنی
includible U شامل کردنی
inducible U وادار کردنی
wadable U کپه کردنی
vindicable U حمایت کردنی
inflictable U تحمیل کردنی
violable U غصب کردنی
triable U ازمایش کردنی
includable U شامل کردنی
wadable U توده کردنی
inscribable U محاط کردنی
interpretable U تفسیر کردنی
issuable U صادر کردنی
iterable U تکرار کردنی
weighable U وزن کردنی
vindicatory U ثابت کردنی
wettable U خیس کردنی
subduable U مطیع کردنی
refillable U دوباره پر کردنی
pracitcable U گذار کردنی
tractable U رام کردنی
satisfiable U راضی کردنی
seizable U ضبط کردنی
sinkable U نشست کردنی
believable U باور کردنی
smokable U دود کردنی
smokeable U دود کردنی
preachable U وعظ کردنی
predicable U اطلاق کردنی
relatable U نقل کردنی
repealable U لغو کردنی
resectable U قطع کردنی
conceivable U تصور کردنی
receivable U دریافت کردنی
credible U باور کردنی
quotable U نقل کردنی
punishability U مجازات کردنی
spendable U خرج کردنی
spottable U پیدا کردنی
steerable U هدایت کردنی
surmountable U برطرف کردنی
persuadable U وادار کردنی
referable U مراجعه کردنی
tameable U رام کردنی
tarnishable U کدر کردنی
participable U شرکت کردنی
thinkable U فکر کردنی
partible U جدا کردنی
suppressible U متوقف کردنی
defensible U دفاع کردنی
storable U انبار کردنی
subjugable U مطیع کردنی
submergible U غوطه ور کردنی
persuasible U وادار کردنی
supposable U فرض کردنی
tangibly U لمس کردنی
tangible U لمس کردنی
palpable U پرماسیدنی حس کردنی
opposable U مخالفت کردنی
assurable U بیمه کردنی
communicable U ابلاغ کردنی
applicative U اعمال کردنی
compassable U احاطه کردنی
compellable U مجبور کردنی
concealable U پنهان کردنی
condemnable U محکوم کردنی
conquerable U فتح کردنی
tactile U لمس کردنی
constrainable U مجبور کردنی
contrivable U تدبیر کردنی
utilisable [British] <adj.> U مصرف کردنی
covetable U طمع کردنی
declinable U صرف کردنی
defeasible U فسخ کردنی
demurrable U اشکال کردنی
collectible U جمع کردنی
collectable U جمع کردنی
calculable U حساب کردنی
utilizable <adj.> U مصرف کردنی
useful <adj.> U مصرف کردنی
assumable U فرض کردنی
usable <adj.> U مصرف کردنی
suitable <adj.> U مصرف کردنی
applicable <adj.> U مصرف کردنی
appraisable U قیمت کردنی
adoptable U اتخاذ کردنی
denotable U دلالت کردنی
extinguishable U خاموش کردنی
dispensable U معاف کردنی
dispensable U صرفنظر کردنی
notifiable U اخطار کردنی
reprehensible U سرزنش کردنی
suggestible U پیشنهاد کردنی
extraditable U تسلیم کردنی
farmable U زراعت کردنی
suggestible U اشاره کردنی
fellable U قطع کردنی
filterable U صافی کردنی
filtrable U صافی کردنی
fixable U محکم کردنی
fleeceable U لخت کردنی
fair game U مسخره کردنی
excludable U محروم کردنی
escapable U فرار کردنی
tamable U رام کردنی
deprivable U محروم کردنی
devisable U تعبیه کردنی
eliminable U بیرون کردنی
insurable U بیمه کردنی
enunciable U اعلام کردنی
abolishable U منسوخ کردنی
erasable U پاک کردنی
erectile U راست کردنی
separable U جدا کردنی
likelier U باور کردنی احتمالی
likely U باور کردنی احتمالی
missile U اسلحه پرتاب کردنی
missiles U اسلحه پرتاب کردنی
sinkable U غرق کردنی یاشدنی
pracitcable U عبور کردنی گذشتنی
saveable U پس انداز کردنی اندوختنی
fixture U لوازم نصب کردنی
perceivable U درک کردنی محسوس
manageably U بطور اداره کردنی
likly U باور کردنی احتمالی
get at able یافتنی پیدا کردنی
exigible U خواستنی مطالبه کردنی
traceable U جستجو کردنی یافتنی
eradicable U قلع و قمع کردنی
perceivable U مشاهده کردنی دیدنی
contrivable U اختراع کردنی اندیشیدنی
bills receivable U براتهای دریافت کردنی
likeliest U باور کردنی احتمالی
supposable U تصور کردنی مفروض
injection U داروی تزریق کردنی
impugnable U رد کردنی قابل تکذیب
tax-deductible U کسر کردنی از مالیات
violable U تجاوز کردنی تخطی پذیر
usable U قابل استفاده مصرف کردنی
practicable U صورت پذیر عبور کردنی
expressible U قابل افهار بیان کردنی
vindicable U قابل دفاع ثابت کردنی
comparable U قابل مقایسه مانند کردنی
bills payable برات های پرداخت کردنی
vanquishable U پیروز شدنی غلبه کردنی
probable U باور کردنی امر احتمالی
pervertible U گمراه شدنی کج راه کردنی
calculable U براورد کردنی قابل اعتماد
supportable U حمایت کردنی تاب اوردنی
presentative U قابل تقدیم درک کردنی
determinable U معلوم کردنی انقضاء پذیر
eliminable U حذف کردنی برطرف شدنی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com