Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
insalivate
U
با خدو اغشتن با بزاق امیختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spits
U
بزاق
sputum
U
بزاق
spit
U
بزاق
saliva
U
بزاق
slobber
U
بزاق زدن به
salivates
U
بزاق ایجادکردن
ptyalism
U
سیلان بزاق
slobbering
U
بزاق گلیز
salivating
U
بزاق ایجادکردن
slobber
U
بزاق گلیز
insalivation
U
اختلاط با بزاق
salivation
U
بزاق اوری
slobbered
U
بزاق گلیز
slobbered
U
بزاق زدن به
salivate
U
بزاق ایجادکردن
salivated
U
بزاق ایجادکردن
slobbers
U
بزاق زدن به
slobbering
U
بزاق زدن به
slobbers
U
بزاق گلیز
sialagogue
U
مدر بزاق
sialagogic
U
بزاق اور
salivation
U
ترشح بزاق
salivation
U
ایجاد بزاق
saturate
U
اغشتن
welter
U
اغشتن
saturating
U
اغشتن
bedabble
U
اغشتن
embrue
U
اغشتن
smear
U
اغشتن
coating
U
اغشتن
smeared
U
اغشتن
smearing
U
اغشتن
imbrue
U
اغشتن
smears
U
اغشتن
saturates
U
اغشتن
iodate
U
با ید اغشتن
salivates
U
بزاق ترشح کردن
salivated
U
بزاق ترشح کردن
ptyalin
U
ماده تخمیری بزاق
salivate
U
بزاق ترشح کردن
salivating
U
بزاق ترشح کردن
to imbrue with blood
U
بخود اغشتن
to imbrue in blood
U
بخود اغشتن
parotid
U
وابسته بغده بزاق زیرگوش
saliva test
U
ازمایش بزاق دهان اسب
saturate
U
سیر کردن اغشتن
saturating
U
سیر کردن اغشتن
saturates
U
سیر کردن اغشتن
imbue
U
رسوخ کردن در اغشتن
indoctrinate
U
اغشتن اشباع کردن
indoctrinated
U
اغشتن اشباع کردن
indoctrinates
U
اغشتن اشباع کردن
imbuing
U
رسوخ کردن در اغشتن
indoctrinating
U
اغشتن اشباع کردن
imbued
U
رسوخ کردن در اغشتن
imbues
U
رسوخ کردن در اغشتن
doping
U
اغشتن یک پارچه با دوپ
limes
U
چسبناک کردن اغشتن
lime
U
چسبناک کردن اغشتن
inoculating
U
مایه کوبی کردن اغشتن
inoculates
U
مایه کوبی کردن اغشتن
inoculated
U
مایه کوبی کردن اغشتن
inoculate
U
مایه کوبی کردن اغشتن
to bathe in blood
U
درخون غوطه خوردن یا اغشتن
thieving paste
U
مایع مخصوص اغشتن شاغول اندازه گیری عمق مخزن ناو
inhibiting
U
اغشتن سطوح داخلی دستگاه یاماشین با ماده ضدخوردگی قبل از انبار کردن ان
synthetize
U
امیختن
to alloy gold with copper
U
امیختن
to stir up
U
امیختن
mell
U
امیختن
intermixing
U
در هم امیختن
interlard
U
امیختن
incorporates
U
امیختن
interblend
U
در هم امیختن
inosculate
U
امیختن
amalgamate
U
امیختن
amalgamated
U
امیختن
amalgamates
U
امیختن
amalgamating
U
امیختن
mix
U
امیختن
mixes
U
امیختن
incorporate
U
امیختن
incorporating
U
امیختن
admix
U
امیختن
immix
U
در هم امیختن
meddles
U
امیختن
brews
U
امیختن
synthesised
U
امیختن
blends
U
امیختن
synthesises
U
امیختن
synthesising
U
امیختن
blend
U
امیختن
synthesize
U
امیختن
synthesized
U
امیختن
synthesizes
U
امیختن
brewed
U
امیختن
synthesizing
U
امیختن
brew
U
امیختن
fuse
U
امیختن
interblend
U
امیختن
fused
U
امیختن
intermingle
U
با هم امیختن
combining
U
امیختن
intermingled
U
با هم امیختن
mingled
U
امیختن
mingles
U
امیختن
mingling
U
امیختن
combine
U
امیختن
mingle
U
امیختن
combines
U
امیختن
meddle
U
امیختن
intermingling
U
با هم امیختن
intermingles
U
با هم امیختن
meddled
U
امیختن
inviscade
U
با چسب امیختن
womanize
U
بازنان امیختن
intermix
U
بهم امیختن
fuse
U
فیوزدارکردن امیختن
scramble
U
درهم امیختن
interlace
U
در هم امیختن در هم بافتن
interfusion
U
بهم امیختن
scrambled
U
درهم امیختن
fold
U
بهم امیختن
sentimentalize
U
با احساسات امیختن
folded
U
بهم امیختن
folds
U
بهم امیختن
fused
U
فیوزدارکردن امیختن
sulfurate
U
با گوگرد امیختن
sulfuret
U
با گوگرد امیختن
scrambling
U
درهم امیختن
plant mixing
U
امیختن در کارخانه
scrambles
U
درهم امیختن
oxygenize
U
با اکسیژن امیختن
mixing in place
U
امیختن در جا مخلوط در جا
inviscate
U
باچیزچسبناک امیختن
carburet
U
باذغال امیختن
coalesces
U
بهم امیختن
shuffling
U
بهم امیختن
kneads
U
سرشتن امیختن
shuffles
U
بهم امیختن
interweaves
U
باهم امیختن
shuffled
U
بهم امیختن
shuffle
U
بهم امیختن
knead
U
سرشتن امیختن
coalescing
U
بهم امیختن
interweave
U
باهم امیختن
oxygenating
U
اکسیژن امیختن
oxygenate
U
اکسیژن امیختن
kneading
U
سرشتن امیختن
kneaded
U
سرشتن امیختن
immingle
U
درهم امیختن
coalesce
U
بهم امیختن
commingle
U
بهم امیختن
oxygenates
U
اکسیژن امیختن
carbonation
U
عمل امیختن با
coalesced
U
بهم امیختن
interweaving
U
باهم امیختن
oxygenated
U
اکسیژن امیختن
interwove
U
باهم امیختن
slaver
U
گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
sulfate
U
با اسید سولفوریک امیختن
compounded
U
: ترکیب کردن امیختن
grades
U
جورکردن باهم امیختن
compound
U
: ترکیب کردن امیختن
compounds
U
: ترکیب کردن امیختن
mixing
U
بهم زدن امیختن
sulphate
U
با اسید سولفوریک امیختن
grade
U
جورکردن باهم امیختن
mix
U
امیختن مخلوط کردن
attemper
U
نرم کردن امیختن
pepsinate
U
با جوهر گوارنده امیختن
conjugate
U
درهم امیختن توام
intermix
U
در هم امیختن با هم مخلوط کردن
interfuse
U
بهم امیختن افشاندن
mixes
U
امیختن مخلوط کردن
loading
U
امیختن موادخارجی به شراب
sectarianize
U
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
immingle
U
بهم امیختن مخلوط کردن
aluminum coating by spraying amalgamate
U
روکش الومینیوم کردن امیختن
barbarize
U
با تعبیر بیگانه و غیر مصطلح امیختن
to mull a mull of
U
داغ کردن و امیختن باادویه و قند
premix
U
قبل از مصرف مخلوط کردن پیش امیختن
miscibility
U
قابلیت امیختن و اختلاط بدون از دست دادن خواص خود
lard to butter
U
جازدن کره بوسیله امیختن باچربی هاو روغنهای دیگرمانند پیه خوک
admix
U
مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
consolidation
U
درهم امیختن تحکیم کردن یکجا کردن یکپارچه
to puddle clay and sand
U
ازرس و ماسه گل ساختن ماسه و گل رس را بهم امیختن
womannize
U
زن صفت کردن مخنث کردن بازنان امیختن
roadmix
U
اختلاط در سر راه امیختن در راه
interosculate
U
بهم پیوستن بهم امیختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com