Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
snarl out
U
با حالت خشم گفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the i
U
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
modes
U
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode
U
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
foreground
U
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
greets
U
درود گفتن تبریک گفتن
greet
U
درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a
U
اری گفتن بله گفتن
greeted
U
درود گفتن تبریک گفتن
square
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying
U
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
squaring
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog
U
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squared
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogue
U
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogues
U
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
convertor
U
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case
U
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
print
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
devitrify
U
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
alternated
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism
U
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
alternate
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternates
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest
U
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
plasticity
U
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive
U
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
sputter
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
uart
U
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
spectralness
U
حالت طیفی حالت شبحی
spectrality
U
حالت طیفی حالت شبحی
cold forming
U
حالت دهی در حالت سرد
marginal case
U
حالت نهائی حالت حدی
transitoriness
U
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
crude
U
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
real mode
U
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength
U
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
universal
U
قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
to weep out
U
گفتن
informing
U
گفتن
inform
U
گفتن
viyuperate
U
بد گفتن
bubbling
U
گفتن
vituperate
U
بد گفتن
bubbles
U
گفتن
get out
U
گفتن
bubbled
U
گفتن
bubble
U
گفتن
rehearsing
U
گفتن
rehearses
U
گفتن
let out
<idiom>
U
گفتن
let (someone) know
<idiom>
U
گفتن
utter
U
گفتن
uttered
U
گفتن
utters
U
گفتن
utterances
U
گفتن
utterance
U
گفتن
relates
U
گفتن
relate
U
گفتن
informs
U
گفتن
rehearse
U
گفتن
rehearsed
U
گفتن
tell
U
گفتن
telling-off
U
گفتن
tells
U
گفتن
to tell a story
U
گفتن
says
U
گفتن
mouthing
U
گفتن
saith
U
گفتن
mouth
U
گفتن
mouthed
U
گفتن
mouths
U
گفتن
pshaw
U
اه گفتن
adduse
U
گفتن
iteration
U
گفتن
say
U
گفتن
to give utterance to
U
گفتن
to bid a
U
بدرود گفتن
shush
U
هیس گفتن
to bellow out
U
بانعره گفتن
congratulating
U
شادباش گفتن
congratulating
U
تبریک گفتن
congratulates
U
شادباش گفتن
parlance
U
طرزسخن گفتن
to put it on
U
اغراق گفتن
quip
U
ایهام گفتن
discourse
U
سخن گفتن
to talk tall
U
گزاف گفتن
ha
U
اهان گفتن
mistiming
U
بیموقع گفتن
quipped
U
ایهام گفتن
mistime
U
بیموقع گفتن
quipping
U
ایهام گفتن
quips
U
ایهام گفتن
mistimes
U
بیموقع گفتن
repeats
U
باز گفتن
avowing
U
اشکارا گفتن
fawns
U
تملق گفتن
fawned
U
تملق گفتن
fawn
U
تملق گفتن
yes
U
بلی گفتن
to a. oneself
U
سخن گفتن
prevaricating
U
دروغ گفتن
prevaricates
U
دروغ گفتن
prevaricated
U
دروغ گفتن
avow
U
اشکارا گفتن
to sigh out
U
با اه وحسرت گفتن
prevaricate
U
دروغ گفتن
to bellow forth
U
با نعره گفتن
equivocates
U
دروغ گفتن
equivocate
U
دروغ گفتن
gab
U
دروغ گفتن
equivocated
U
دروغ گفتن
avows
U
اشکارا گفتن
blether
U
مزخرف گفتن
to draw the long bow
U
اغراق گفتن
blares
U
بافریاد گفتن
to tell a lie
U
دروغ گفتن
to blunder out
U
بی فکرانه گفتن
to bid welcome
U
خوشامد گفتن
to yell out
U
با نعره گفتن
to bid a
U
وداع گفتن
to make a remark
U
سخن گفتن
to pull
U
اغراق گفتن
whine
U
باناله گفتن
whined
U
باناله گفتن
to pile it on
U
اغراق گفتن
to throw the hatchet
U
اغراق گفتن
discourses
U
سخن گفتن
whining
U
باناله گفتن
to draw the long
U
اغراق گفتن
to blunder out
U
جویده گفتن
to tell the truth
U
راست گفتن
whines
U
باناله گفتن
to talk nonsense
U
چرند گفتن
to talk nonsense
U
مهمل گفتن
to take the floor
U
سخن گفتن
restate
U
باز گفتن
restated
U
باز گفتن
restates
U
باز گفتن
restating
U
باز گفتن
congratulate
U
تبریک گفتن
congratulate
U
شادباش گفتن
congratulated
U
تبریک گفتن
congratulated
U
شادباش گفتن
blaring
U
بافریاد گفتن
to speak through one's nose
U
سخن گفتن
to spoke the t.
U
راست گفتن
fable
U
حکایت گفتن
fables
U
حکایت گفتن
solace
U
تسلیت گفتن
jest
U
مزاح گفتن
jests
U
مزاح گفتن
blare
U
بافریاد گفتن
blared
U
بافریاد گفتن
congratulates
U
تبریک گفتن
blether
U
بیهوده گفتن
overstating
U
اغراق گفتن در
communes
U
راز دل گفتن
communing
U
راز دل گفتن
scream
U
ناگهانی گفتن
screamed
U
ناگهانی گفتن
screams
U
ناگهانی گفتن
confide
U
محرمانه گفتن
confided
U
محرمانه گفتن
confides
U
محرمانه گفتن
to say a word
U
سخن گفتن
say a word
U
سخن گفتن
rime
U
شعر گفتن
pitch a yarn
U
قصه گفتن
communed
U
راز دل گفتن
commune
U
راز دل گفتن
rejoin
U
در پاسخ گفتن
rejoined
U
در پاسخ گفتن
rejoining
U
در پاسخ گفتن
rejoins
U
در پاسخ گفتن
swear
U
ناسزا گفتن
swears
U
ناسزا گفتن
speak the trurh
U
صادقانه گفتن
speak the trurh
U
راست گفتن
giggle
U
سخن گفتن
giggled
U
سخن گفتن
giggles
U
سخن گفتن
giggling
U
سخن گفتن
pass a remark
U
سخنی گفتن
panegyrize
U
مدح گفتن
outvoice
U
موثرترسخن گفتن از
lay to
U
دروغ گفتن
lalophobia
U
گفتن هراسی
adduee
U
گفتن افهارنمودن
adulate
U
مدح گفتن
allegorize
U
مثل گفتن
avouch
U
اشکارا گفتن
hyperbolize
U
اغراق گفتن
bootlick
U
تملق گفتن از
gnosticize
U
عرفان گفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com