Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
arraign
U
با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bill of indictment
U
کیفر خواست
bill of indicment
U
کیفر خواست
peine for et dure
U
مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
to serve with a summons
U
با خواست برگ خواندن
address for service of a summons
[address where a summons may be served]
U
آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد
[حقوق]
hearings
U
رسیدگی بمحاکمه گزارش
hearing
U
رسیدگی بمحاکمه گزارش
lilts
U
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt
U
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
sight adjustment
U
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
camera station
U
ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
pains and penalties
U
کیفر
penalties
U
کیفر
penalty
U
کیفر
punishment
U
کیفر
retribution
U
کیفر
tune
U
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes
U
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
punishment
U
کیفر مجازات
death penalty
U
کیفر اعدام
punishable
U
سزاوار کیفر
disciplinary punishment
U
کیفر انضباطی
to be duly punished for
U
به کیفر ..... رسیدن
the penalty of death
U
کیفر اعدام
with impunity
U
بی کیفر بهدر
under pain of death
U
با کیفر اعدام
range spotting
U
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tune
U
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tunes
U
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
chargeable
<adj.>
U
مستوجب کیفر
[حقوقی]
penal
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
lextalionis
U
قانون کیفر عینی
chargeable
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
U
مستوجب کیفر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
penal
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
penal
<adj.>
U
مستوجب کیفر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
U
مستوجب کیفر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
U
مستحق کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
U
مستوجب کیفر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
U
مستوجب کیفر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
wanted
U
خواست
wishes
U
خواست
wish
U
خواست
disposition
U
خواست
wills
U
خواست
volition
U
خواست
wished
U
خواست
want
U
خواست
willed
U
خواست
desideratum
U
خواست
will
U
خواست
demands
U
خواست
demanded
U
خواست
demand
U
خواست
punishes
U
کیفر دادن قصاص کردن
punishes
U
مجازات کردن کیفر دادن
punished
U
کیفر دادن قصاص کردن
punished
U
مجازات کردن کیفر دادن
punish
U
کیفر دادن قصاص کردن
punish
U
مجازات کردن کیفر دادن
pay off
U
جزای کیفر نتیجه نهایی
voluntary
U
داوطلبانه به خواست
traverse of an indictment
U
رد کفیر خواست
tantalizing
U
خواست انگیز
tantalizingly
U
خواست انگیز
subpoena
U
خواست برگ
subpoenas
U
خواست برگ
subpoenaed
U
خواست برگ
subpoenaing
U
خواست برگ
interpellation
U
باز خواست
to makes suit
U
در خواست کردن
impetration
U
در خواست التماس
read head
U
هد خواندن راس خواندن
the precatory form
U
صیغه تمنی یا در خواست
of one's own volition
U
از روی خواست خود
summonsing
U
خواست برگ احضارنامه
summonsed
U
خواست برگ احضارنامه
summonses
U
خواست برگ احضارنامه
He asked permission to come in.
U
اجازه خواست بیاید تو
summons
U
خواست برگ احضارنامه
he wished to be private
U
می خواست در خلوت باشد
in an a to escape he
U
چون خواست بگریزد
on demand
U
به در خواست به مجرد تقاضا
to pray permission
U
در خواست اجازه کردن
page
U
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged
U
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages
U
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
demand
[of]
U
درخواست
[خواست]
[طلب]
[تقاضا]
[از]
suited
U
خواست دادن تعقیب کردن
suit
U
خواست دادن تعقیب کردن
his appeal met no response
U
پاسخی پدر خواست که اوترسید
Sara always wanted a puppy.
U
سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
suits
U
خواست دادن تعقیب کردن
calibration
U
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
rheostatic
U
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostat
U
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
to serve a subpoena on
U
با خواست برگ فراخواندن احضاریه برای
backgrounds
U
اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
background
U
اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
This is the very thing I wanted.
U
این همان چیزی است که دلم می خواست
the inquisition
U
دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
sight alinement
U
تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
head crash
U
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
She had the never to ask for cash .
U
اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
extend
U
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending
U
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends
U
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
contempt
U
در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
signal
U
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signaled
U
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signalled
U
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
constructive trust
U
منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
go no go
U
اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
sidelay
U
تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
adjusting ring
U
حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
best fit
U
1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
trimsize
U
اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
calibrated air speed
U
سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
plebiscites
U
مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscite
U
مردم خواست رای قاطبه مردم
corporal punishment
U
کیفر بدنی مجازات بدنی
capital punishment
U
کیفر اعدام مجازات اعدام
readings
U
خواندن
intone
U
خواندن
reads
U
خواندن
intoned
U
خواندن
intones
U
خواندن
intoning
U
خواندن
reading
U
خواندن
to take lessons
U
یا خواندن
reading age
U
سن خواندن
lip-reads
U
لب خواندن
lip read
U
لب خواندن
misread
U
بد خواندن
rhapsodiz
U
خواندن
misreading
U
بد خواندن
recitations
U
از بر خواندن
misreads
U
بد خواندن
lip-read
U
لب خواندن
recitation
U
از بر خواندن
read
U
خواندن
criminate
U
مجرم خواندن
lulling
U
لالایی خواندن
lulls
U
لالایی خواندن
quirister
U
باجمع خواندن
raw head
U
نوک خواندن
read head
U
نوک خواندن
criminiate
U
مرجم خواندن
to bid d. to
U
بمبارزه خواندن
to call to witness
U
بگواهی خواندن
psalmodize
U
زبور خواندن
parallel reading
U
خواندن موازی
to glance
U
بشتاب خواندن
to fling down the gauntlet
U
بمبارزه خواندن
to go to school
U
درس خواندن
destructive read
U
خواندن مخرب
nondestructive read
U
خواندن غیرمخرب
r/w
U
خواندن- نوشتن
numerate
U
خواندن یاشمردن
read pulse
U
تپش خواندن
read strobe
U
بارقه خواندن
cantillate
U
با اواز خواندن
rhapsodiz
U
از بر خواندن سرودن
to read out
U
بلند خواندن
boasts
U
رجز خواندن
rehearsal
U
تمرین از بر خواندن
rehearsals
U
تمرین از بر خواندن
trills
U
با تحریر خواندن
bastardize
U
حرامزاده خواندن
trill
U
با تحریر خواندن
boasted
U
رجز خواندن
boast
U
رجز خواندن
readable
U
قابل خواندن
chitter
U
اواز خواندن
read/write
U
خواندن- نوشتن
readability
U
قابلیت خواندن
reading disability
U
ناتوانی در خواندن
reading habit
U
عادت خواندن
reading quotient
U
بهر خواندن
reading rate
U
سرعت خواندن
reading speed
U
سرعت خواندن
reading readiness
U
امادگی خواندن
reading span
U
فراخنای خواندن
reading station
U
ایستگاه خواندن
readout
U
خواندن بازخواندن
trilled
U
با تحریر خواندن
spells
U
پی بردن به خواندن
chortles
U
سرودوتسبیح خواندن
to read wrong
U
اشتباه
[ی]
خواندن
misreads
U
غلط خواندن
misreading
U
غلط خواندن
To misread the facts . To infer wrongly .
U
کور خواندن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com