English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
all out U با تمام قدرت و تلاش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
work someone's finger to the bone <idiom> U تمام تلاش را به کار بستند
full U تمام قدرت
fullest U تمام قدرت
minister plenipotentiary U نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
empower U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
creativeness U قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat U اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
authoritarainism U نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
beta software U نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminates U تمام شدن تمام کردن
terminate U تمام شدن تمام کردن
terminated U تمام شدن تمام کردن
gradient circuit U مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
radar discrimination U قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
effort U تلاش
set out <idiom> U تلاش
search U تلاش
competency U تلاش
searched U تلاش
scrounges U تلاش
searchingly U تلاش
searches U تلاش
stresses U تلاش
stress U تلاش
stressing U تلاش
quests U تلاش
scrounging U تلاش
efforts U تلاش
endeavor U تلاش
scrounge U تلاش
endevour U تلاش
synergic U هم تلاش
quest U تلاش
scrounged U تلاش
effort syndrome U نشانگان تلاش
full bore U حداکثر تلاش
scrounging U تلاش کردن
to lay about U تلاش کردن
shearing force U تلاش برشی
detonation charge U خرج تلاش
filler U خرج تلاش
bursting charge U خرج تلاش
burster U خرج تلاش
to cast about U تلاش کردن
wild-goose chases U تلاش بیهوده
wild-goose chase U تلاش بیهوده
wild goose chase U تلاش بیهوده
fillers U خرج تلاش
design stress resultant U تلاش محاسباتی
unity of effort U وحدت تلاش
make a push U تلاش کردن
level of effort U میزان تلاش
scrounge U تلاش کردن
main effort U تلاش اصلی
scrounges U تلاش کردن
normal force U تلاش عمودی
scrounged U تلاش کردن
go for broke <idiom> U به سختی تلاش کردن
put someone's best foot forward <idiom> U بیشتر تلاش کردن
bend over backwards to do something <idiom> U سخت تلاش کردن
go out of one's way <idiom> U تلاش زیادی کردن
knock oneself out <idiom> U باعث تلاش فراوان
main effort U تلاش اصلی نیروها
level of effort U تلاش رزمی یکان
roll up one's sleeves <idiom> U سخت تلاش کردن
prowled U پرسه زدن تلاش
inert filling U خرج تلاش بی اثر
put up a good fight <idiom> U سخت تلاش کردن
compete U تلاش و جدیت کردن
competed U تلاش و جدیت کردن
prowl U پرسه زدن تلاش
endevour U تلاش کردن کوشیدن
prowling U پرسه زدن تلاش
prowls U پرسه زدن تلاش
burster tube U لوله خرج تلاش
main attack U تلاش اصلی نیروها
competence U روح تلاش جدیت
burster course U مسیرانفجار خرج تلاش
to make a real effort U تلاش جدی کردن
competes U تلاش و جدیت کردن
admissible stress U تلاش قابل قبول
endeavor U تلاش کردن کوشیدن
last-ditch U وابسته به آخرین تلاش
try for point U تلاش برای کسب امتیاز
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
scrambles U بزحمت جلو رفتن تلاش
powers U حداکثر تلاش در کمترین زمان
to turn upside down U هر تلاش امکان پذیری را کرن
foraged U تلاش وجستجو برای علیق
scrambled U بزحمت جلو رفتن تلاش
forages U تلاش وجستجو برای علیق
forage U تلاش وجستجو برای علیق
scrambling U بزحمت جلو رفتن تلاش
Thank you for your efforts. U با تشکر برای تلاش شما.
power U حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered U حداکثر تلاش در کمترین زمان
go long U تلاش درپاس طولانی بجلو
foraging U تلاش وجستجو برای علیق
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
scramble U بزحمت جلو رفتن تلاش
powering U حداکثر تلاش در کمترین زمان
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster U سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
to put one's best foot formost <idiom> حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
to scramble for a living U برای معاش یازندگی تلاش کردن
muss U درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
use up every ounce of energy U نهایت تلاش خود را به کار بستن
to torpedo U تارومار کردن [مانند تلاش کسی]
follow up <idiom> U بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
To make desperate efforts. U این دروآن در زدن ( تلاش کردن )
inert mine U مین بی اثر وبدون خرج تلاش
stretch runner U تلاش زیاد اسب در اخرین مرحله
To go flat out . To make astupendous effort. U غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
However hard he tried ... U با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
Whistle past the graveyard <idiom> U تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
You wI'll fail unless you work harder . U موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard . U اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
to score with a girl <idiom> U موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
power 0 U تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
lap U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy U اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
biochip U تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
panorama U تمام نما اینه تمام نما
full track U تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas U تمام نما اینه تمام نما
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
flechette U پیکان شراپنل ساچمه ها یا پیکانهای مخلوط با خرج تلاش که پره دار هستند
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
Don't let making a living prevent you from making a life. U اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
write U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
force U قدرت
inauthoritative U بی قدرت
strengths U قدرت
strength U قدرت
nerves U قدرت
strong-arm U قدرت
commanding U با قدرت
strong arm U قدرت
posses U قدرت
posse U قدرت
potency U قدرت
nerve U قدرت
forces U قدرت
forcing U قدرت
zing U قدرت
godown U قدرت
vigour U قدرت
might U قدرت
energies U قدرت
tensions U قدرت
tension U قدرت
energy U قدرت
capability U قدرت
powers U قدرت
abilities U قدرت
power takeoff U قدرت
strenght U قدرت
powered U قدرت
powering U قدرت
will power <idiom> U قدرت
vigor U قدرت
vim U قدرت
authority U قدرت
ability U قدرت
sovereignty U قدرت
power U قدرت
vis U قدرت
authority symbol U نماد قدرت
world power U قدرت جهانی
adhesive stress U قدرت چسبندگی
world power U قدرت دنیوی
will to power U قدرت خواهی
like a ton of bricks <idiom> U به شدت یا با قدرت
accelerating power U قدرت شتاب
will-power U قدرت اراده
bearing capacity U قدرت تحمل
absorption power U قدرت جذب
authority figure U مظهر قدرت
basicity U قدرت بازی
diagonal power U قدرت قطری
almightiness U قدرت کامل
absorbency U قدرت جذب
voltage source U منبع قدرت
cans U قدرت داشتن
enterprises U قدرت اقدام
enterprise U قدرت اقدام
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com