Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
She is not concerned with all that .
U
با این کارها کاری ندارم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i have no work today
U
امروز کاری ندارم
I have nothing to do with politics.
U
کاری به سیاست ندارم
I am minding my own business.
U
کاری بکار کسی ندارم
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll .
U
با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
job
U
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
jobs
U
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
i have no knowledge of it
U
هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
it has escaped my remembrance
U
در یاد ندارم بخاطر ندارم
relational
U
کارها
relation
U
کارها
programme of work
U
برنامه کارها
programme of work
U
صورت کارها
hang-up
<idiom>
U
تاخیر دربعضی از کارها
draw up
U
کارها را تنظیم کردن
I am ready to compromise.
U
کارها روبراه است
pull one's weight
<idiom>
U
کارها را تقسیم کردن
job scheduler
U
زمان بند کارها
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
U
کارها را قبضه کردن
Our affairs are shaping well.
U
کارها داردسروصورت می گیرد
To get things moving. To set the wheels in motion.
U
کارها راراه انداختن
To spoilt things . To mess thing up .
U
کارها را خراب کردن
Things are very slack (quiet) at the moment.
U
فعلا" که کارها خوابیده
To put things straight(right).
U
کارها را درست کردن
artwork
U
کارها و تصاویر گرافیکی
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
U
کارها را بجریان انداختن
all aggairs pivot upon him
U
کارها بدست او می گرد د
To take things easy(lightly)
U
کارها را آسان گرفتن
i have nothing
U
ندارم
push (someone) around
<idiom>
U
اجبار شخص درانجام کارها
We are past that sort of thing .
U
دیگر این کارها از ماگذشته
i. for doing any thing
U
عدم صلاحیت در همه کارها
pull (something) off
<idiom>
U
باانجام رساندن کامل کارها
put the cart before the horse
<idiom>
U
انجام کارها بدون نظم
dispose
U
ترتیب کارها رامعین کردن
i have no objection to that
U
به ان اعتراضی ندارم
I don't have a fork.
من چنگال ندارم.
i am not in
U
حالش را ندارم
i am not a with him
U
با او اشنایی ندارم
I don't have a knife.
من چاقو ندارم.
i cannot bear him
U
حوصله او را ندارم
i dont meant it
U
مقصودی ندارم
I don't have a spoon.
من قاشق ندارم.
I am dead broke . I am penniless.
U
یک غاز هم ندارم
Are there any letters for me?
U
من نامه ای ندارم؟
Are there any messages for me?
U
من پیغامی ندارم؟
batch
U
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
batches
U
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
set the pace
<idiom>
U
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
to make things hum
U
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
Things are coming to a critical juncture .
U
کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
jobs
U
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
job
U
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
scheduling
U
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
No harm meant!
U
قصد اهانت ندارم!
i do not feel like working
U
کار کردن ندارم
I am not in the mood.
U
حال وحوصله ندارم
I have nothing to do with him .
U
با اوسر وکاری ندارم
i am reluctant to go
U
میل ندارم بروم
I'm up to my ears
<idiom>
U
فرصت سر خاراندن ندارم
My pain has gone.
U
دیگر درد ندارم.
i am out of p with it
U
دیگرحوصله انرا ندارم
I am sore at her. Iam bitter about her.
U
ازاودل خوشی ندارم
I don't like this.
من این را دوست ندارم.
I have no place (nowhere) to go.
U
جایی ندارم بروم
i reck not of danger
U
من باکی از خطر ندارم
I'm not worth it.
U
من ارزش اونو ندارم.
No offence!
U
قصد اهانت ندارم!
I'm fine with it.
<idiom>
U
من باهاش مشکلی ندارم.
I cant do any crystal – gazing .
U
علم غیب که ندارم
i do not have the courage
U
جرات انرا ندارم
I have no small change.
U
من پول خرد ندارم.
I have nothing against you .
U
با شما مخالفتی ندارم
priorities
U
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
priority
U
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
It is an absolute chaos.
U
همه رشته کارها از دست در رفته است
to mend matters
U
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
activities
U
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
resource
U
تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
activity
U
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
I cant take (stand) it any longer.
U
بیش از این تاب ندارم
That is fine by me if you agree.
U
اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I havent heard of her for a long time.
U
مدتها است از او خبری ندارم
I have no doubt that you wI'll succeed.
U
تردیدی ندارم که موفق می شوید
I have nothing more to say .
U
دیگر عرضی نیست ( ندارم )
I have lost my interest in football .
U
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
I don't have it in my power to help you.
U
من توانایی کمک به شما را ندارم.
i have no money about me
U
با خود هیچ پولی ندارم
I have nothing to declare.
کالای گمرکی همراه ندارم.
i have no other place to go
U
جای دیگری ندارم که بروم
I dislike dull colors .
U
رنگهای مات را دوست ندارم
i have nothing else
U
هیچ چیز دیگر ندارم
I dont wish ( want ) to malign anyone .
U
میل ندارم بد کسی را بگویم
I am tied up ( engaged ) on Saturday .
U
شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
i cannot a to buy that
U
استطاعت خرید انرا ندارم
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
priority
U
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
dispatching priority
U
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
priorities
U
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
U
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
I have no claim to this house.
U
نسبت به این خانه ادعایی ندارم
You must be joking (kidding).
U
شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
I am
[will be]
busy this afternoon .
امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
To regain consciousness. to come to.
U
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
It is of no interest to me at all.
U
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
I dont have an earthly chance.
U
کمترین شانس راروی زمین ندارم
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
I'll get there when I get there.
<proverb>
U
حالا امروز نه فردا
[عجله ای ندارم]
ido not feel my legs
U
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
minor league
U
دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
commoners
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commonest
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
general
U
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
generals
U
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
common
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
U
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
dry run
U
اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
I don't socialize much these days.
U
این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
I dont mean to intrude .
U
قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
i have no idea of that
U
هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself .
U
بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
agenda
U
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas
U
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
hierarchical communications system
U
روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
How long is a piece of string?
[Britisch E]
[Australian E]
[when length amount or duration is indeterminate]
<idiom>
U
من هم جوابی ندارم.
[وقتی کسی پرسشی دارد]
[اصطلاح مجازی]
how much does a vacation cost?
[American E]
[when amount is indeterminate]
<idiom>
U
من هم جوابی ندارم.
[وقتی کسی پرسشی دارد]
[اصطلاح مجازی]
pert
U
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
critical path analysis
U
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
It is too expensive for me to buy ( purchase ).
U
برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
glid
U
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
jobs
U
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
job
U
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
piracy
U
کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
schedules
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
off load
U
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
electronic cottage
U
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
state lamb
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
i take no interest in that
U
هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
cellars
U
محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
cellar
U
محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
drilling pattern
U
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
I dont have one toman let alone a thousand tomans .
U
هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
I simply cant concentrate.
U
حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
I am running out of money .
U
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
batches
U
1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
batch
U
1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
tasks
U
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
task
U
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
mosaics
U
موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery
U
سرب کاری کارخانه سرب کاری
impotence
U
کاری
effective
U
کاری
under employment
U
کم کاری
intent on doing anything
U
کاری
feckful
U
کاری
impotency
U
کاری
inaction
U
بی کاری
plastering
U
گچ کاری
currie
U
کاری
active
U
کاری
parget
U
گچ کاری
flower piece
U
گل کاری
malfunctioned
U
کژ کاری
slobbery
U
تف کاری
plasterwork
U
گچ کاری
malfunction
U
کژ کاری
malfunctions
U
کژ کاری
curry powders
U
کاری
electroplating
U
اب کاری
hypofunction
U
کم کاری
curries
U
کاری
curry
U
کاری
curry powder
U
کاری
wood carving
U
منبت کاری
hole punching
U
منگنه کاری
hypothyroidism
U
کم کاری تیروئید
tour de force
U
شیرین کاری
ultraism
U
افراط کاری
hours of business
U
ساعتهای کاری
hydrotreating
U
هیدروژن کاری
hunkerism
U
محافظه کاری
work area
U
ناحیه کاری
galvanization
U
رویینه کاری
insagacity
U
ندانم کاری
forging
U
چکش کاری
ingraving
U
کنده کاری
graving
U
کنده کاری
treacherousness
U
خیانت کاری
contouring operation
U
فرم کاری
trephine
U
مته کاری
habitual way of doing anything
U
کردن کاری
glyptics
U
کنده کاری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com