English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (7235 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
you must know U باید بدانید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
Other Matches
in point of fact U خوب بخواهید بدانید
as a matter of fact U حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
there is a rule that... U که باید.....
in due f. U باید
must U باید
the f. of a table U باید
to have to U باید
ought U باید
maun U باید
should U باید
outh U باید
shall U باید
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
as it deserves U چنانکه باید
it is to be noted that U باید دانست که
i ought to go U باید بروم
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
ought U باید وشاید
one must go U باید رفت
it is necessary to go U باید رفت
how shall we proceed U چه باید کرد
i must go U باید بروم
i ougth to go U باید بروم
i ougth to go U باید رفت
it is necessary for him to go U باید برود
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
comme il faut U چنانکه باید وشاید
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
enow U بسنده انقدرکه باید
the needful U انچه باید کرد
prettily U بخوبی چنانکه باید
shall i go? U ایا باید بروم
chicane U مانعی که باید دور زد
meetly U چنانکه باید و شاید
he must have gone U باید رفته باشد
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
it is to be noted that U باید توجه کردکه
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
he needs must go U ناچار باید برود
I must leave at once. باید فورا بروم.
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
you might have come U باید امده باشید
you must go U شما باید بروید
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
backlogs U کاری که باید انجام شود
backlog U کاری که باید انجام شود
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
load U کاری که باید انجام شود
loads U کاری که باید انجام شود
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
I must make a special note of that. U من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
Christmas comes but once a year. <proverb> U جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
Babies should be classified as antidepressants. U نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
You have to listen to me. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
You can't refuse me that ! U این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
makeweight U مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
proportional tax U مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
round vowel U حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
I must make an early morning start. U باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
he should better to led than U باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
overhead U کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
multiple U نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
vertical U تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
demurrage U جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
entry U موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
operation U مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
shifts U کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
Any reform of the pension law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
shifted U کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
transformational rules U مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند
substitution U لیست حروف یا کدها که به جای کد دریافتی باید درج شود
dynamic U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
queues U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
dynamically U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
They must give not less than 2 weeks' notice. U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Any reform of the insurance law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Which bus do I take for the opera? U برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟
times U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
timed U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
functional U سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com