English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Black will take no other hue. <proverb> U بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
There is no colour beyond black . <proverb> U بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
forward tell U انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
uppers U بالاتر
about U بالاتر
above U بالاتر
overshooting U بالاتر از حد
superiors U بالاتر
the above figures U بالاتر
overshoots U بالاتر از حد
overshoot U بالاتر از حد
higher U بالاتر
further up U بالاتر
superior U بالاتر
upper U بالاتر
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
overshoot U بالاتر زدن
superordinates U شخص بالاتر
royalmast U دکل بالاتر
parent directory U دایرکتوری بالاتر
overshoots U بالاتر زدن
seniors U بالاتر بالارتبه
senior U بالاتر بالارتبه
above all U بالاتر از همه
overshooting U بالاتر زدن
hereinabove U بالاتر از این
above average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
above-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
superordinate U شخص بالاتر
transcending U بالاتر بودن
over-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
transcends U بالاتر بودن
transcended U بالاتر بودن
transcend U بالاتر بودن
the court above U محکمه بالاتر
above par U بالاتر از بهای اسمی
hyperpyrexia U درجه حرارت بالاتر از صد
evocations U احاله بدادگاه بالاتر احضار
evocation U احاله بدادگاه بالاتر احضار
reserve buoyancy U حجم بالاتر از خط ابخور ناو
critical altitude U ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
to invoke a higher power U به مقامی بالاتر رجوع کردن [برای کمک]
channels U ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channeling U ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channeled U ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channel U ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channelled U ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
cabin supercharger U کوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
cabin blower U در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
cassion discase U تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
gales U باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
gale U باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
limiter U وسیلهای که خروجی ان درازای همه ورودیهای بالاتر از حد معین ثابت است
pass U یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passed U یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passes U یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
braze welding U جوشکاری در دمایی بالاتر از 054درجه سانتی گراد و پایین تراز نقطه ذوب قطعات
curie point U دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
services U توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
flag rank U افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
LIM EMS U استانداردی که حافظه جانبی بالاتر از کلید بایت را معرفی میکند. این حافظه فقط توسط برنامه هایی که خاص نوشته شده اند به کار می رود
speedy cut U اسیب به عقب پای جلویی اسب بالاتر از سم با ضربه پای عقب
Plug and Play U یچ نیست
auxiliaries U نیست
isn't U نیست
he takes no notice of it U نیست
temporary storage U می نیست
auxiliary U نیست
he is not of our number U از ما نیست
it is well enough U بد نیست
storage U می نیست
It's not new. نو نیست.
aint U نیست
secondary U نیست
iron law of wage U قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
the ice is treach erous U یخ محکم نیست
there is no hurry U عجلهای نیست
he is none of my friends U او از دوستان من نیست
he is out of huomor U سر دماغ نیست
he is rather i. than sick U ناخوش نیست
he is not in it U داخل نیست
ought not U شایسته نیست
that is wrong U درست نیست
that depends U معلوم نیست
nihilism U نیست انگاری
he is out of huomor U سر خلق نیست
he is out of his senses U بهوش نیست
that is not it U این نیست
he is a bad husband U صرفه جو نیست
he has nothing in him U کسی نیست
he is not willing to go U نیست برود
he knows a thing or two U بی تجربه نیست
it is immaterial U چیزی نیست
it's only me U کسی نیست
it needs not U لازم نیست
it lies beyond his competence U در صلاحیت او نیست
it is not half bad U هیچ بد نیست
it is not in good workingorder U دایر نیست
close the door please U اگرزحمت نیست
it is unsuitable U مناسب نیست
it is unnecessary U لازم نیست
it has escaped my remembrance U یاد نیست
my health is tolerable U حالم بد نیست
no object U چیزی نیست
no matter U چیزی نیست
dont mention it U چیزی نیست
i do not have it in me U از من ساخته نیست
cold is merely privative U گرما نیست
no trouble U زحمتی نیست
no hurry U عجلهای نیست
if you please U اگرزحمت نیست
inextinct U نیست نشده
it is nothing out of the way U غریب نیست
There is no hot water U آب گرم نیست.
needn't U لازم نیست
It is all right . It is o. k. U طوری نیست
Such is not the case . That is not so. U اینطور نیست
It is not advisable . It is inexpedient. U صلاح نیست
niet le fait U کار او نیست
It's not new. جدید نیست.
There is nothing wrong with you . You are all right . U هیچیت نیست
I dont remember ( recall ) . U یادم نیست
no wonder <idiom> U تعجبی نیست
no sweat <idiom> U مشکلی نیست
sacred cow <idiom> U چارهای نیست
static U که پویا نیست
He goes on and on . He is most persistent . U ول کن معامله نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . U مردش نیست
It cant be helped. U چاره ای نیست
thereis no end to it U انراپایانی نیست
to make no mention of U ذکری از ان نیست
you are written U حق با شما نیست
Nevermind! U مهم نیست !
there is no hurry U شتابی نیست
it does not befit his state U در خور شان او نیست
isn't he there U ایا او اینجا نیست
is it not U ایا چنین نیست
he is not willing to go U مایل برفتن نیست
he is not of that stamp U ازان جنس نیست
There are plenty of other fish in the sea. <idiom> <proverb> U آدم قحطی نیست.
it does not befit me to U شایسته من نیست که مرانشاید که
it goes without saying U نیازمند بگفتن نیست
it is inadvisable to say that U گفتن ان مصلحت نیست
This isn't fresh. این تازه نیست.
This isn't clean. این تمیز نیست.
it is beyond retrieve U جبران پذیر نیست
he is nod U اهل انظباط نیست
it goes without saying U محتاج بذکر نیست
it does not s. the condition U واجدان شرایط نیست
He is not to blame for this. U تقصیر او [مرد ] نیست.
That's not so! U داستان اینطوری نیست!
There's more to come. <idiom> U این همش نیست.
he is unequal to the task U مرد اینکار نیست
i am out of sorts U حالم خوب نیست
i am out of sorts U خلقم بجا نیست
It is not economical. U مقرون به صرفه نیست.
if you dont object U اگر مانعی نیست
iam pretty well U نسبه حالم بد نیست
it is not very hard U چندان سخت نیست
i dont care a pin U مرا پروایی نیست
he is unable to speak U قادربسخن گفتن نیست
it is inadvisable to say that U گفتن ان مقتضی نیست
there is no mistaking U جای اشتباه نیست
you need not fear U لازم نیست بترسید
It is not fair that . . . U آخر انصاف نیست که …
He is nobody. He is a nonentity. U داخل آدم نیست
It cant be all that bad. U نه بابا اینقدر هم بد نیست
It might be a good idea for you to come . U بد نیست شما هم بیایید
There is no room for doubt. U جای تردید نیست
There is no reason (cause) for worry (concern) U جای نگرانی نیست
He does not belong here. U جای ؟ واینجا نیست
She is romantically inclined. She i8s game. U از دو حال خارج نیست
rast U هیج همچوچیزی نیست
His honest is beyond question. U دردرستی اوحرفی نیست
that in nothing to me U پیش من چیزی نیست
that is no bed of roses U اش دهن سوزی نیست
that is no great work U کار بزرگی نیست
the house is occupied U خانه خالی نیست
there is no question but that. U شکی نیست که) .00000
thereis no end to it U انتهای برای ان نیست
that is taken for granted U محتاج بدلیل نیست
that is not the word for it U لغتش این نیست
that is not the question U موضوع این نیست
that is not the case U مطلب چنین نیست
that is not my a U این کارمن نیست
to put out of the way U سربه نیست کردن
this is not fair U این انصاف نیست
that is not fair U این انصاف نیست
He couldnt care less. He doesnt give (care)a damn. U عین خیالش نیست
It is beyond repair. It cannot be put right. U درست شدنی نیست
I cant help it. It is beyond my control. U دست خودم نیست
It is not known yet . It is not settled yet . U هنوز معلوم نیست
it is unsatisfactory U رضایت بخش نیست
He is a quitter . U مرد میدان نیست
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com