English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
modulus U باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
residue check U بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
mods U باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
mod U باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
extant U باقی مانده
dregs U باقی مانده
holdovers U باقی مانده
left over U باقی مانده
remainder U باقی مانده
scantling U باقی مانده
surpluses U باقی مانده
surplus U باقی مانده
remnant U باقی مانده
remnants U باقی مانده
holdover U باقی مانده
remains U باقی مانده
debris U باقی مانده
residues U قسمت باقی مانده
residue U قسمت باقی مانده
memorising U باقی مانده در حافظه
residve U باقی مانده زیادتی
odd come short U زیادی باقی مانده
memorised U باقی مانده در حافظه
memorises U باقی مانده در حافظه
memorizing U باقی مانده در حافظه
memorizes U باقی مانده در حافظه
memorized U باقی مانده در حافظه
memorize U باقی مانده در حافظه
hang over U اثر باقی مانده
residuary U موصی له باقی مانده
residual value U مقدار باقی مانده
denominator [bottom of a fraction] U باقی مانده کسر [ریاضی]
wrecked U باقی مانده ازکشتی شکسته
scrape the bottom of the barrel <idiom> U گرفتن چیزی که باقی مانده
It remained intact. U سالم ودست نخورده باقی مانده
candle ends U باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
remedial maintenance U باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
modulo arithmetic U بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
tandems U باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
tandem U باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
walkovers U برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover U برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
ram U حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rams U حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rammed U حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
modulo arithmetic U شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
owelty U سرانه نقدی که شریکی برای برابر شدن کالای تقسیم شده به دیگری میدهد
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. U ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
fee tail U تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
idle balance U مانده راکد مانده غیرفعال
hards U پس مانده کتان یاشاهدانه پس مانده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
rinsing U پس مانده ابکشی پس مانده
retort residue U ته مانده یا پس مانده قرع
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
countersignature U امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
over- U باقی
over U باقی
conservation force U نیروی باقی
preserves U باقی نگهداشتن
preserving U باقی نگهداشتن
gleanings U ریزه باقی
aliquant U باقی اورنده
behind U باقی کار
impress U باقی گذاردن
impressed U باقی گذاردن
behind U باقی دار
impresses U باقی گذاردن
impressing U باقی گذاردن
behinds U باقی کار
to be on the safe side U باقی نباشد
behinds U باقی دار
hold over U باقی ماندن
come through U باقی ماندن
organzine U ابریشم باقی
to be in arrear U باقی داربودن
otherworld U عالم باقی
to leave behind U باقی گذاردن
preserve U باقی نگهداشتن
survives U باقی بودن
storing U می باقی می ماند
reopened U باقی بودن
leaving U باقی گذاردن
reopening U باقی بودن
surviving U باقی بودن
reopens U باقی بودن
survived U باقی بودن
leave U باقی گذاردن
survive U باقی بودن
reopen U باقی بودن
out of <idiom> U باقی نمانده
store U می باقی می ماند
shorter U کوچک باقی دار
the rest lies with you U باقی ان با خودتان است
hold up <idiom> U خوب باقی ماندن
hold up <idiom> U باجرات باقی ماندن
short U کوچک باقی دار
nothing was left over U چیزی باقی نماند
shortest U کوچک باقی دار
to stay behind U باقی ماندن جاماندن
bide U درجایی باقی ماندن
trail U اثرپا باقی گذاردن
trailed U اثرپا باقی گذاردن
trailing U اثرپا باقی گذاردن
trails U اثرپا باقی گذاردن
extant U نسخهء موجود و باقی
residual U آنچه در پشت سر باقی می ماند
jars U اثر نامطلوب باقی گذاردن
jarred U اثر نامطلوب باقی گذاردن
jar U اثر نامطلوب باقی گذاردن
lie by U غیر فعال باقی ماندن
hang over U اثر باقی ازهر چیزی
much sugar was left U قند زیادی باقی ماند
The would left a mark. U جای زخم باقی ماند
continue to be valid U به قوت خود باقی بودن
to satnd good U بقوت خود باقی بودن
to exclude doubt U جای تردید باقی نگذاشتن
not a scrap is left U ذرهای باقی نمانده است
remain in force U به قوت خود باقی بودن
cicatrize U جای زخم باقی گذاردن
for the rest U اما در باره باقی مطالب
it leaves no room for doubt U جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
That way, it stays in suspension. U به این صورت معلق باقی می ماند.
He left a large fortuue. U ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
preserving U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
let it remain as it is U بگذاری بحال خود باقی باشد
preserves U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserve U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
pocket split U باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
sour apple U ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
babbitt U فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
baby split U وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
Between you , me and the gatepost. Between ourselves . U میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
recrement U پس مانده
wearied U مانده
heels U پس مانده
offscourings U پس مانده
wearies U مانده
orts U پس مانده
recrementitious U پس مانده
scrapping U ته مانده
oversize materials rejects U مانده
deposits U پس مانده
dreg U پس مانده
riffraff U ته مانده
played out U مانده
draff U پس مانده
weary U مانده
wearying U مانده
fordone U مانده
forwearied U مانده
dross U پس مانده
residues U پس مانده
heel tap U ته مانده
leftover U پس مانده
residues U مانده
leftovers U پس مانده
residues U ته مانده
residue U ته مانده
knub U پس مانده
scraps U ته مانده
residue U مانده
residue U پس مانده
scrapped U ته مانده
scrap U ته مانده
forworn U مانده
leavings U ته مانده
tailing U پس مانده
deposit U پس مانده
tailling U پس مانده
balances U مانده
scum U پس مانده
residual U ته مانده
balance U مانده
refusing U پس مانده
refuses U پس مانده
refused U پس مانده
refuse U پس مانده
picking U پس مانده
outworn U مانده
remainder U مانده
residual U مانده
silt U ته مانده
fag end U ته مانده
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com