Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gee whiz
<idiom>
U
بافریاد شادی خود رانشان دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to a. the ball
U
توپ رانشان دادن
keep time
<idiom>
U
زمان صحیح رانشان دادن
to show round the premises
U
دورتادورعمارت رانشان کسی دادن
To come into the open.
U
آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
blaring
U
بافریاد گفتن
blares
U
بافریاد گفتن
blared
U
بافریاد گفتن
blare
U
بافریاد گفتن
holloo
U
بارک الله بافریاد تشریق کردن
holla
U
بارک الله بافریاد تشریق کردن
hollo
U
بارک الله بافریاد تشریق کردن
draught line
U
خطی که اب نشین کشتی رانشان میدهد
kinemacolour
U
سینماتوگرافی که رنگهای اصلی رانشان دهد
gyrostat
U
التی که جنبش وضعی جسمی رانشان میدهد
What films are they showing at this cinema ( theatra house ) ?
U
این سینما چه فیلم هائی رانشان می دهد ؟
z axis
U
محوری که روی یک صفحه مختصات عمق رانشان میدهد
planimetric
U
نقشهای که فقط فواصل افقی نقاط رانشان میدهد
isotherm
U
خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
cable rigging tension chart
U
جدولی که ارتباط بین تنش کابل کنترل و درجه حرارت رانشان میدهد
lively description
U
شرح روشن یا واقع نما شرحی که حالت واقعی یااصلی رانشان دهد
isallobaric
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobar
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
lubber line
U
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
fingerpost
U
راهنمای جاده تیر راهنماییکه پیکان مخصوص هدایت داردومسیرجاده رانشان میدهد راهنما
finder
U
عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
capered
U
شادی
joyless
U
بی شادی
curvet
U
شادی
glee
U
شادی
joyance
U
شادی
caper
U
شادی
airiness
U
شادی
exultation
U
شادی
revelery
U
شادی
gaiety
U
شادی
gala
U
شادی
joys
U
شادی
pleasance
U
شادی
rejoicings
U
شادی
galas
U
شادی
capers
U
شادی
jubilation
U
شادی
rejoicing
U
شادی
joy
U
شادی
mirthfulness
U
شادی ونشاط
reveled
U
شادی کردن
revel
U
شادی کردن
breezy
U
شادی بخش
effervescence
U
طراوت و شادی
reveling
U
شادی کردن
revelled
U
شادی کردن
revelling
U
شادی کردن
revels
U
شادی کردن
merriment
U
ابراز شادی
banzai
U
هلهله شادی
f.mirth
U
شادی جشن
joie de vivre
U
زیست شادی
exultance
U
وجد و شادی
joys
U
شادی کردن
cock-a-hoop
U
شادی کنان
acclamation
U
تحسین و شادی
happiness
U
شادی خوشنودی
joy
U
شادی کردن
fool's paradise
U
شادی احمقانه
plaudit
U
هلهله شادی
jubilate
U
فریاد شادی
joyously
U
از روی شادی
high jinks
U
سروصدا و شادی
mirth
U
نشاط شادی
jubilee
U
روز شادی
jubilees
U
روز شادی
exult
U
شادی کردن وجدکردن
ovations
U
شادی وسرور عمومی
with rejoicings and embraces
U
با شادی و فریاد هورا
exulted
U
شادی کردن وجدکردن
To be in raptures . To be overjoyed .
U
غرق در شادی بودن
they returned in triumph
U
شادی کنان برگشتند
elation
U
ترفیع سرفرازی شادی
gleefully
U
از روی شادی و خوشحالی
tragicomedies
U
دارای حزن و شادی
ovation
U
شادی وسرور عمومی
exults
U
شادی کردن وجدکردن
exulting
U
شادی کردن وجدکردن
tragicomedy
U
دارای حزن و شادی
carnivals
U
کاروان شادی جشن
carnival
U
کاروان شادی جشن
vortex breakdown/brust
U
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
capers
U
از روی شادی جست وخیزکردن
to overcrow one's rival
U
از پیروزی بر حریف شادی کردن
He was transported with joy.
U
از شادی درپوست نمی گنجید
to be pleased for somebody
U
در شادی کسی سهیم شدن
caper
U
از روی شادی جست وخیزکردن
to be glad for somebody's sake
U
در شادی کسی سهیم شدن
to be psyched for somebody
[American E]
U
در شادی کسی سهیم شدن
whoopla
U
عیاشی و شادی پر سرو صدا
capered
U
از روی شادی جست وخیزکردن
jobilate
U
شادی کردن از خوشی فریاد زدن
fly in the ointment
<idiom>
U
یک چیز کوچک که شادی را بههم بزند
She was transported with joy .
U
شادی تمام وجودش را فرا گرفت
inequality operator
U
نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
kirmess
U
جشن وعیدسالیانهای که ........وفریادهای شادی برپامی کنند
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
U
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
mardi gras
U
سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
Sophrosyne
U
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
to triumph over the enemy
U
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness.
U
نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
rejoices
U
شادی کردن وجد کردن
rejoicingly
U
شادی کنان وجد کنان
rejoice
U
شادی کردن وجد کردن
rejoiced
U
شادی کردن وجد کردن
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
promoting
U
ترفیع دادن درجه دادن
illustrates
U
شرح دادن نشان دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
develop
U
بسط دادن پرورش دادن
assigns
U
نسبت دادن تخصیص دادن
circulated
U
انتشار دادن رواج دادن
lends
U
عاریه دادن اجاره دادن
circulate
U
انتشار دادن رواج دادن
illustrate
U
شرح دادن نشان دادن
promoting
U
ترفیع دادن ترویج دادن
houses
U
منزل دادن پناه دادن
housed
U
منزل دادن پناه دادن
develops
U
بسط دادن پرورش دادن
incise
U
چاک دادن شکاف دادن
incised
U
چاک دادن شکاف دادن
incises
U
چاک دادن شکاف دادن
prefer
U
ترجیح دادن برتری دادن
preferring
U
ترجیح دادن برتری دادن
assigning
U
نسبت دادن تخصیص دادن
house
U
منزل دادن پناه دادن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
directed
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
prefers
U
ترجیح دادن برتری دادن
directs
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
individualize
U
تمیز دادن تشخیص دادن
lend
U
عاریه دادن اجاره دادن
massaging
U
ماساژ دادن تغییر دادن
massages
U
ماساژ دادن تغییر دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com