Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
jockey club
U
باشگاه سوار کاران
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
farm
U
باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farms
U
باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farmed
U
باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
staging
U
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie
U
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarks
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
neurone
U
یاخته پی و کاران
neurones
U
یاخته پی و کاران
felonry
U
گروه تبه کاران
gangsters
U
همدست تبه کاران
gangster
U
همدست تبه کاران
underworld
U
دنیای تبه کاران واراذل
haunts
U
محل اجتماع تبه کاران
heresiarch
U
رئیس بدعت کاران ومرتدین
haunt
U
محل اجتماع تبه کاران
i had best to leaveit
U
بهترین کاران است که ان راول کنیم
cavalry
U
سوار نظامی سوار اسبی
vampires
U
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampire
U
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
horse guards
U
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
black book
U
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
cavalry man
U
سوار در سوار نظام
clubs
U
باشگاه
clubmate
U
هم باشگاه
clubbing
U
باشگاه
club
U
باشگاه
clubbed
U
باشگاه
clup
U
باشگاه
service club
U
باشگاه افراد
hunt club
U
باشگاه شکارچیان
service club
U
باشگاه سربازان
waived
U
رد ادعای باشگاه
stewards
U
خدمه باشگاه
indian club
U
باشگاه هندیها
stewards
U
پیشخدمت باشگاه
steward
U
پیشخدمت باشگاه
common rooms
U
باشگاه دانشجویان
steward
U
خدمه باشگاه
waives
U
رد ادعای باشگاه
common room
U
باشگاه دانشجویان
waive
U
رد ادعای باشگاه
mess president
U
رئیس باشگاه
clubbing
U
خاج باشگاه
clubbed
U
خاج باشگاه
general manager
U
مدیر باشگاه
mess
U
نهارخوری باشگاه
club
U
خاج باشگاه
messes
U
نهارخوری باشگاه
club sport
U
باشگاه ورزشی
mess treasurer
U
حسابدار باشگاه
football club
[British Englisch]
U
باشگاه فوتبال
clubs
U
خاج باشگاه
wardroom
U
باشگاه افسران ناو
pavilions
U
باشگاه بازیگران در انگلستان
rotarian
U
عضو باشگاه روتاری
pavilion
U
باشگاه بازیگران در انگلستان
country club
U
باشگاه خارج از شهر
country clubs
U
باشگاه ورزشی وتفریحی
country clubs
U
باشگاه خارج از شهر
option
U
حق باشگاه در تمدید قرارداد
gymkhana
U
ورزشگاه باشگاه ورزشی
mess
U
غذاخوری باشگاه ناو
options
U
حق باشگاه در تمدید قرارداد
gymkhanas
U
ورزشگاه باشگاه ورزشی
pro shop
U
فروشگاه باشگاه حرفهای
clubhouses
U
محل باشگاه وانجمن
golf club
U
باشگاه گلف بازان
messes
U
غذاخوری باشگاه ناو
jockey club
U
باشگاه سوارکاران انگلستان
mess treasurer
U
متصدی صندوق باشگاه
country club
U
باشگاه ورزشی وتفریحی
hell fire club
U
باشگاه جوانان بی پروا
clubhouse
U
محل باشگاه وانجمن
glee club
U
کلوب یا باشگاه اواز و سرود
YMCA
U
مخفف باشگاه جوانان مسیحی
YMCAs
U
مخفف باشگاه جوانان مسیحی
unattached
U
بدون وابستگی ورزشکار به باشگاه
YWCA
U
مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
YWCAs
U
مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
protection and indemnity club
U
باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
clubs
U
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
club
U
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubbed
U
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
to go clubbing
U
به باشگاه
[های]
شب رفتن
[برای رقص و غیره]
clubbing
U
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
man a bout town
U
ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
p&l club
U
club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
yaght club
U
باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
outside ofa horse
U
سوار
board
U
سوار
piece
U
سوار
in the saddle
U
سوار
boarded
U
سوار
pieces
U
سوار
horseback
U
سوار
horsewoman
U
سوار
horsewomen
U
سوار
trooper
U
سوار
troopers
U
سوار
cavalier
U
سرباز سوار
assemble
U
سوار کردن
modulation
U
سوار سازی
get on
U
سوار شدن
rider
U
سوار کار
up
U
سوار براسب سر پا
cavalier
U
اسب سوار
get in
U
سوار شدن
upped
U
سوار براسب سر پا
horse breaker
U
چابک سوار
assembles
U
سوار کردن
upping
U
سوار براسب سر پا
horse man
U
اسب سوار
assembled
U
سوار کردن
riders
U
سوار کار
canters
U
سوار اسب
equitant
U
سوار بر اسب
modulate
U
سوار کردن
horseback
U
سوار براسب
boot and saddle
U
سوار شوید
surfer
U
موج سوار
skim boarder
U
موج سوار
board surfer
U
موج سوار
acheval
U
سوار بر اسب
armored cavalry
U
سوار زرهی
biker
U
موتورسیکلت سوار
biker
U
دوچرخه سوار
modulates
U
سوار کردن
modulating
U
سوار کردن
mount
U
سوار شدن بر
cavalry
U
سوار زرهی
cantered
U
سوار اسب
equestrienne
U
زن اسب سوار
enchase
U
سوار کردن
canter
U
سوار اسب
cantering
U
سوار اسب
chevalier
U
سوار دلاور
mounts
U
سوار کردن
mounts
U
سوار شدن بر
mount
U
سوار کردن
bicyclist
U
دوچرخه سوار
Mts
U
سوار شدن
mounted
U
سوار شده
tobogganist
U
سورتمه سوار
equestrian
U
چابک سوار
equestrian
U
اسب سوار
reinsman
U
اسب سوار
horsemen
U
اسب سوار
jockeys
U
چابک سوار
vedette
U
قراول سوار
horseman
U
سوار کار
jockey
U
چابک سوار
washine
U
موج سوار زن
tobogganer
U
سورتمه سوار
horseman
U
اسب سوار
rides
U
سوار شدن
ride
U
سوار شدن
take up
U
سوار کردن
cyclists
U
دوچرخه سوار
cyclist
U
دوچرخه سوار
motorists
U
ماشین سوار
motorist
U
ماشین سوار
fabricate
U
سوار کردن
fabricates
U
سوار کردن
fabricating
U
سوار کردن
boaters
U
زورق سوار
horsewoman
U
سوار اسب
on shipboard
U
سوار کشتی
on stilts
U
سوار چوب پا
horsewomen
U
سوار اسب
on board a ship
U
سوار کشتی
fabricated
U
سوار کردن
rigged
U
سوار کردن
rig
U
سوار کردن
rigs
U
سوار کردن
Mt
U
سوار شدن
take on
U
مسافر سوار کردن
to ride on a horse
U
براسبی سوار شدن
to ride on a horse
U
اسبی را سوار شدن
imbark
U
در کشتی سوار کردن
mountie
U
پلیس سوار کانادا
light piece
U
سوار سبک شطرنج
staging area
U
منطقه سوار شدن
to give somebody a lift
U
کسی را سوار کردن
surfboat
U
قایق موج سوار
to take ship
U
در کشتی سوار کردن
to ride shanks's mare
U
سوار پای خودشدن
uhlan
U
سوار نیزه دار
setting up apparatus
U
دستگاه سوار کردن
to give somebody a ride
U
کسی را سوار کردن
ridable
U
رام و سوار شدنی
wheelsman
U
دوچرخه سوار شراعبان
reinsman
U
سوار کار ماهر
flatlander
U
موج سوار کم استعداد
To get into (ride in)a car .
U
سوار اتوموبیل شدن
to hitchhike
U
مجانی سوار شدن
To get on board.
U
سوار کشتی شدن
pick up
U
سوار کردن مسافر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com