Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
shampoo
U
باشامپویا سرشوی شستشو دادن
shampoos
U
باشامپویا سرشوی شستشو دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
washed
U
اب دادن شستشو
washed
U
شستشو دادن
wash
U
اب دادن شستشو
levigate
U
شستشو دادن
embrocate
U
شستشو دادن
washes
U
شستشو دادن
wash
U
شستشو دادن
washes
U
اب دادن شستشو
imbathe
U
شستشو دادن
absterge
U
تمیز کردن شستشو دادن
change (one's) mind
<idiom>
U
مغز کسی را شستشو دادن
lavage
U
انجدان رومی شستشوی معده یازخم شستشو دادن
shampoos
U
سرشوی
fullers earth
U
گل سرشوی
shampoo
U
سرشوی
souse
U
شستشو
ablution
U
شستشو
lixiviation
U
شستشو
imbathe
U
شستشو
leaching
U
شستشو
cleaning
U
شستشو
lotions
U
شستشو
launders
U
شستشو
embrocation
U
شستشو
embrocations
U
شستشو
washed
U
شستشو
washes
U
شستشو
wash
U
شستشو
elution
U
شستشو
washing
U
شستشو
scouring
U
شستشو
lotion
U
شستشو
laundering
U
شستشو
laundered
U
شستشو
lavation
U
شستشو
launder
U
شستشو
ablutions
U
شستشو
bathed
U
شستشو
bathing
U
شستشو
purification
U
شستشو
bath
U
شستشو
imbathe
U
شستشو کردن
abluent
U
شستشو دهنده
washer
U
شستشو کننده
rinser
U
شستشو کننده
water extraction
U
آبگیری
[پس از شستشو]
acid dip
U
شستشو با اسید
acid leach
U
شستشو با اسید
washers
U
شستشو کننده
washable
U
قابل شستشو
ablutomania
U
وسواس شستشو
purification
U
شستشو تصفیه
wash out
U
شستشو کردن
flush tank
U
حوضچه شستشو
wash oil
U
روغن شستشو
debenzolation
U
شستشو با بنزول
to take a bath
U
شستشو کردن
cleaning door
U
دریچه شستشو
cleaning process
U
فرایند شستشو
cleaning room
U
اطاق شستشو
lave
U
چکیدن شستشو کردن
wash out
U
محو کردن شستشو
bathe
U
استحمام کردن شستشو
rinsed
U
با اب پاک کردن شستشو
rinse
U
با اب پاک کردن شستشو
rinses
U
با اب پاک کردن شستشو
tubber
U
گازر شستشو دهنده
bathes
U
استحمام کردن شستشو
sediment escape
U
ساختمانهای تخلیه و شستشو
wash off
U
با شستشو پاک کردن
wash away
U
با شستشو پاک کردن
dehydration
U
[آبگیری فرش پس از شستشو]
scrubbing process
U
فرایند شستشو و تصفیه
leaching
U
تصفیه بوسیله شستشو
elutriation
U
شستشو با اب فرسایش انتخابی
back blowing
U
عمل شستشو و توسعه چاه
abstergent
U
شستشو دهنده ماده پاک کننده
color fastness
U
درجه و میزان ثبات رنگ در مقابل نور و شستشو
bleaching materiel
U
پودر شستشو برای رفع الودگی عوامل شیمیایی
leachate
U
مایعی که بوسله شستشو ازخاک یا واسطه دیگری بگذرد
lixiviate
U
تجزیه کردن بوسیله شستشو باقلیا یا ماده حلالی
needle bath
U
شستشو در زیر ابی که با دانههای خیلی ریز بر تن میریزد
raw wool
U
پشم خام
[پشمی که هیچگونه عملیات سفیدگری یا شستشو روی آن صورت نگرفته باشد.]
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
bleacher
U
کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
sizing
U
آهارزنی
[گاه جهت استحکام و یکنواختی نخ های تار، قبل از چله کشی آنها را با نشاسته و چسب شستشو می دهند. اینکار در پارچه بافی مرسوم است ولی در بافت فرش نیز استفاد می شود.]
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
give it a good wash
U
خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
vat dyeing
U
رنگرزی خمی
[روشی جهت رنگرزی رنگینه هایی که براحتی در آب حل نمی شوند. الیاف رنگ شده به این طریق دارای مقاومت بالایی در مقابل شستشو و نور خورشید هستند و بیشتری برای پنبه و الیاف های سلولزی است.]
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
loaning
U
قرض دادن عاریه دادن
cure
U
شفا دادن بهبودی دادن
cured
U
شفا دادن بهبودی دادن
cures
U
شفا دادن بهبودی دادن
promoting
U
ترفیع دادن درجه دادن
pottion
U
بهره دادن از جهاز دادن به
effectuate
U
انجام دادن صورت دادن
expands
U
توسعه دادن بسط دادن
to follow up
U
ادامه دادن قوت دادن
embellishes
U
ارایش دادن زینت دادن
promotes
U
ترفیع دادن ترویج دادن
embellished
U
ارایش دادن زینت دادن
illustrates
U
شرح دادن نشان دادن
embellish
U
ارایش دادن زینت دادن
organises
U
سازمان دادن ارایش دادن
organising
U
سازمان دادن ارایش دادن
expanding
U
توسعه دادن بسط دادن
organize
U
سازمان دادن ارایش دادن
garnishing
U
زینت دادن لعاب دادن
organizes
U
سازمان دادن ارایش دادن
slashes
U
چاک دادن شکاف دادن
circulates
U
انتشار دادن رواج دادن
illustrating
U
شرح دادن نشان دادن
expand
U
توسعه دادن بسط دادن
organizing
U
سازمان دادن ارایش دادن
slashed
U
چاک دادن شکاف دادن
promoting
U
ترفیع دادن ترویج دادن
slash
U
چاک دادن شکاف دادن
plating
U
اب دادن روکش فلز دادن
illustrate
U
شرح دادن نشان دادن
embellishing
U
ارایش دادن زینت دادن
insult
U
فحش دادن دشنام دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
empowering
U
اختیار دادن وکالت دادن
judging
U
حکم دادن تشخیص دادن
empowered
U
اختیار دادن وکالت دادن
empower
U
اختیار دادن وکالت دادن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
pronounces
U
حکم دادن فتوی دادن
houses
U
منزل دادن پناه دادن
housed
U
منزل دادن پناه دادن
house
U
منزل دادن پناه دادن
empowers
U
اختیار دادن وکالت دادن
incises
U
چاک دادن شکاف دادن
instruct
U
دستور دادن اموزش دادن
instructed
U
دستور دادن اموزش دادن
circulate
U
انتشار دادن رواج دادن
judged
U
حکم دادن تشخیص دادن
instructing
U
دستور دادن اموزش دادن
circulated
U
انتشار دادن رواج دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com