English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to have a shy at U باسنگ نشان کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pelt some one with stones U باسنگ بکسی حمله کردن
masons U باسنگ ساختن بناکردن
mason U باسنگ ساختن بناکردن
marble facing U روکارمرمر پوشش سطح دیوار باسنگ مرمر
mark U نشان کردن نشان
marks U نشان کردن نشان
puncuation U نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garter U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary U خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star U نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry U دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to draw a beads on U نشان کردن
sights U نشان کردن
sight U نشان کردن
ear mark U نشان کردن
to take a U نشان کردن
symbolized U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolize U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolised U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolising U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolises U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizing U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizes U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
inlaying U گوهر نشان کردن
inlays U گوهر نشان کردن
daggers U خنجر نشان کردن
inlay U گوهر نشان کردن
dagger U خنجر نشان کردن
trace U رد یابی کردن نشان
to imprint on the mind U خاطر نشان کردن
asterisks U با ستاره نشان کردن
to sight gun U نشان کردن اسلحه
stamp on the mind U خاطر نشان کردن
to impress on the mind U خاطر نشان کردن
to stamp on the mind U خاطر نشان کردن
point U خاطر نشان کردن
to aim ones gun at U باتفنگ نشان کردن
traced U رد یابی کردن نشان
asterisk U با ستاره نشان کردن
traces U رد یابی کردن نشان
sights U دید زدن نشان کردن
to set out U نشان دادن تعیین کردن
sight U دید زدن نشان کردن
display U نشان دادن ابراز کردن
suspension ribbon U لنت اویزان کردن نشان
projects U فاهر کردن نشان دادن
projected U فاهر کردن نشان دادن
displays U نشان دادن ابراز کردن
represents U بیان کردن نشان دادن
project U فاهر کردن نشان دادن
displayed U نشان دادن ابراز کردن
earmarks U نشان کردن اختصاص دادن
displaying U نشان دادن ابراز کردن
represent U بیان کردن نشان دادن
represented U بیان کردن نشان دادن
earmark U نشان کردن اختصاص دادن
poniter U نشان دهنده نشان گیرنده
marking U نشان دار سازی نشان
markings U نشان دار سازی نشان
flag U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
stamps U نشان دار کردن کلیشه زدن
featured U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
simulates U تقلید نشان دادن وانمود کردن
feature U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
demonstrated U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
stamp U نشان دار کردن کلیشه زدن
features U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
demonstrate U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
featuring U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
simulate U تقلید نشان دادن وانمود کردن
demonstrates U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
punctuates U نشان گذاری کردن نقطه دار
demonstrating U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
punctuating U نشان گذاری کردن نقطه دار
simulating U تقلید نشان دادن وانمود کردن
brazen U بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
brazenly U بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
damaskeen U ابدارکردن زرنشان یاسیم نشان کردن
punctuated U نشان گذاری کردن نقطه دار
belies U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belying U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belied U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belie U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
to give publicity to U بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
punctuate U نشان گذاری کردن نقطه دار
refers U اشاره کردن نشان کردن
highlighting U نشان کردن پررنگ کردن
refer U اشاره کردن نشان کردن
referred U اشاره کردن نشان کردن
milestone U بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestones U بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
gems U سنگ گران بها جواهر نشان کردن
gem U سنگ گران بها جواهر نشان کردن
conceal U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
conceals U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
to check off U رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
religionize U دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
supervisory U 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
auto U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
images U نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
target materials U مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
to inlay gems in anything U چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
prefiguring U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
quote U نقل بیان کردن نشان نقل قول
quoted U نقل بیان کردن نشان نقل قول
quotes U نقل بیان کردن نشان نقل قول
prefigures U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
indicator U نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
flash U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
altitude azimuth U عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
scores U نشان
medals U نشان
tracts U نشان
scored U نشان
impressing U نشان
traced U نشان
hallmarks U نشان
tract U نشان
ear mark U نشان
symbol U نشان
hallmark U نشان
ensigns U نشان
ensign U نشان
medal U نشان
shows U نشان
showed U نشان
show U نشان
score U نشان
traces U نشان
grammalogue U نشان
impresses U نشان
targeted U نشان
tallies U نشان
target U نشان
badge U نشان
tallies U خط نشان
tally U نشان
targeting U نشان
indication U نشان
targets U نشان
targetting U نشان
tallied U نشان
tallied U خط نشان
tally U خط نشان
tallying U نشان
bench mark U نشان
impress U نشان
benchmarks U نشان
benchmark U نشان
impressed U نشان
trace U نشان
tallying U خط نشان
hash mark U خط نشان
badges U نشان
chalk U نشان
chalked U نشان
chalking U نشان
chalks U نشان
branding U نشان
stamps U نشان
symptoms U نشان
trackless U بی نشان
symptom U نشان
plaque U نشان
printless U بی نشان
gong [British E] U نشان
presaged U نشان
tracks U نشان
presage U نشان
unmarked U بی نشان
targetted U نشان
vestiges U نشان
vestige U نشان
track U نشان
emblem U نشان
brand U نشان
savorŠetc U نشان
vexillum U نشان
presaging U نشان
emblems U نشان
stamp U نشان
presages U نشان
brands U نشان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com