English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bounteous U باسخاوت فراوان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
easy money U پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
bountiful U باسخاوت خوب ومهربان
redun dantly U فراوان
plentifully U فراوان
redundantly U فراوان
oodlins U فراوان
in abundance U فراوان
foison U فراوان
feracious U فراوان
richly U فراوان
prolific U فراوان
an abundance of U فراوان
affluent U فراوان
exuberantly U فراوان
all out U فراوان
copious U فراوان
oodles U فراوان
plenty U فراوان
plentiful U فراوان
unsparing U فراوان
galore U فراوان
excessive U فراوان
abundant U فراوان
superabundant U فراوان
fulsome U فراوان
exuberant U فراوان
profuse U فراوان
in galore U فراوان
foison U محصول فراوان
superrabundant U زیاد فراوان
cretaceous U دارای گچ فراوان
post haste U با شتاب فراوان
plenty of rain U باران فراوان
luxuriant vegetation U گیاهان فراوان
f. money U پول فراوان
it smells of the lamp U با زحمت فراوان
feisty U فراوان چابک
rampant vegetation U گیاهان فراوان
exuberate U فراوان بودن
abundant element U عنصر فراوان
infesting U فراوان بودن در
rampant U فراوان حکمفرما
teeming U فراوان بودن
abound فراوان بودن
abounded U فراوان بودن
teemed U فراوان بودن
abundantly U بطور فراوان
abounding U فراوان بودن
abounds U فراوان بودن
infest U فراوان بودن در
teem U فراوان بودن
infested U فراوان بودن در
infests U فراوان بودن در
teems U فراوان بودن
amply U بطور فراوان
lots U بسیار فراوان
abound with U فراوان داشتن
abound in U فراوان داشتن
overflowing U فراوان ریزش
ample U فراوان مفصل
rife U فراوان عادی
very U چندان فراوان
pervade U فراوان یا شایع بودن
shock head U دارای موی فراوان
here is bread in plenty U نان فراوان داریم
in deepest sympathy U با دلسوزی بسیار فراوان
superabound U زیاد فراوان بودن
to have plenty of time U وقت فراوان داشتن
pervaded U فراوان یا شایع بودن
post haste U بسرعت شتاب فراوان
copiously U فراوان زیاد مفصلا
he is f. of money U پول فراوان دارد
grow rife U فراوان یا متداول شدن
a copious choice of food and drink U غذا و نوشیدنی فراوان
luxuriance U شکوه وجلال فراوان
pervading U فراوان یا شایع بودن
pervades U فراوان یا شایع بودن
knock oneself out <idiom> U باعث تلاش فراوان
labor rich country U کشور با نیروی کار فراوان
luxuriates U فراوان شدن وفور یافتن
luxuriated U فراوان شدن وفور یافتن
overabound U بیش از اندازه فراوان بودن
overlabour U با رنج فراوان انجام دادن
overrefinement U تهذیب بسیار اراستگی فراوان
luxuriating U فراوان شدن وفور یافتن
slather U مقدار فراوان بیش ازاندازه
with much pains U با رنج فراوان با زحمات بسیار
luxuriate U فراوان شدن وفور یافتن
shock headed U انبوه گیسو دارای موی فراوان
it is a in terms U پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
Joyedevivre U لذت فراوان زندگی [ریشه فرانسوی]
Ferdowsi is held in the greatest respect. U فردوسی مورد احترام فراوان است
wisha U برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution U در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Vistory was dearly bought . U پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
Mahogany was once abundant [prolific] in the tropical forests. U یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
jam session U اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
Perspex U خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
open U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opened U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
phenolic epoxy U خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com