Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
take in
U
باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
single up
U
یک لا کردن طنابها
heave in
U
کشیدن به داخل
inhaul
U
به داخل کشیدن
extrude
U
از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
extrudes
U
از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
olympic lift
U
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
extruded
U
از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
extruding
U
از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
tackles
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
lashings
U
نوارهای بارپیچی طنابها
bouse
U
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand
U
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
U
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
engages
U
درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
engage
U
درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
immit
U
داخل کردن
enter
U
داخل کردن
entered
U
داخل کردن
enters
U
داخل کردن
work in
U
داخل کردن
imbark
U
داخل کردن
intromit
U
داخل کردن
phase in
U
داخل کردن
ingratiate
U
داخل کردن
ingratiated
U
داخل کردن
incorporating
U
داخل کردن
to work in
U
داخل کردن
incorporates
U
داخل کردن
ingratiating
U
داخل کردن
ingratiates
U
داخل کردن
incorporate
U
داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
swap in
U
مبادله کردن به داخل
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
catch a crab
U
تصادفا پارو را داخل اب کردن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
rammed
U
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
pressurizes
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
ram
U
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rams
U
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
pressurize
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizing
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurising
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurises
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
ingestion
U
قورت دادن داخل معده کردن
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
interpolated
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
insufflation
U
داخل کردن گازیا بخاردر گودالی ازتن
interpolating
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
priming
U
پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
financing
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financed
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
insinuates
U
داخل کردن اشاره کردن
insinuated
U
داخل کردن اشاره کردن
insinuate
U
داخل کردن اشاره کردن
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
weight
U
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
mortise dead lock
U
قفل داخل کار قفل داخل درب
distemper
U
ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
to scrape down
U
تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
pegs
U
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
ejection
U
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
peg
U
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
U
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
To smell. To sniff.
U
بو کشیدن ،بو کردن
to lock somebody
[yourself]
out
[of something]
U
در را روی
[خود]
کسی قفل کردن
[و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
lengthen
U
طولانی کردن کشیدن
trigger
U
کشیدن رها کردن
triggers
U
کشیدن رها کردن
entrain
U
سوار کردن کشیدن
triggered
U
کشیدن رها کردن
lengthened
U
طولانی کردن کشیدن
lengthening
U
طولانی کردن کشیدن
traced
U
ضبط کردن کشیدن
straps
U
کشیدن تیز کردن
lengthens
U
طولانی کردن کشیدن
strap
U
کشیدن تیز کردن
traces
U
ضبط کردن کشیدن
experiencing
U
تجربه کردن کشیدن
trace
U
ضبط کردن کشیدن
experiences
U
تجربه کردن کشیدن
experience
U
تجربه کردن کشیدن
snuffled
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
water injection
U
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
twinge
U
درد کشیدن تیر کشیدن
agonise
U
زحمت کشیدن درد کشیدن
twinges
U
درد کشیدن تیر کشیدن
impaling
U
محدود کردن میله کشیدن
breathe
U
نفس کشیدن استنشاق کردن
breathed
U
نفس کشیدن استنشاق کردن
impale
U
محدود کردن میله کشیدن
lie
دراز کشیدن استراحت کردن
drags
U
سخت کشیدن لاروبی کردن
garrison
U
محصور کردن حصار کشیدن
solicit
U
بیرون کشیدن وسوسه کردن
extracting
U
بیرون کشیدن استخراج کردن
extracts
U
بیرون کشیدن استخراج کردن
impaled
U
محدود کردن میله کشیدن
solicited
U
بیرون کشیدن وسوسه کردن
impales
U
محدود کردن میله کشیدن
breathes
U
نفس کشیدن استنشاق کردن
extracted
U
بیرون کشیدن استخراج کردن
lies
U
: دراز کشیدن استراحت کردن
go out
U
اعتصاب کردن دست کشیدن از
compass
U
نقشه کشیدن اختراع کردن
withdrawal
U
خارج کردن عقب کشیدن
withdrawals
U
خارج کردن عقب کشیدن
garrisons
U
محصور کردن حصار کشیدن
muck
U
خراب کردن زحمت کشیدن
leave off
U
قطع کردن دست کشیدن از
chid
U
گله کردن از زوزه کشیدن
rail
U
نرده کشیدن توبیخ کردن
fences
U
حفظ کردن نرده کشیدن
epp
U
جزر کردن فرو کشیدن
extract
U
بیرون کشیدن استخراج کردن
lied
U
: دراز کشیدن استراحت کردن
inhaling
U
بداخل کشیدن استشمام کردن
inhales
U
بداخل کشیدن استشمام کردن
picket
U
نرده کشیدن مراقبت کردن
to keep watch
U
کشیک کشیدن موافبت کردن
picketed
U
نرده کشیدن مراقبت کردن
pickets
U
نرده کشیدن مراقبت کردن
machinate
U
نقشه کشیدن تدبیر کردن
receded
U
عقب کشیدن خودداری کردن از
to lead away
U
پیرو خود کردن کشیدن
receding
U
عقب کشیدن خودداری کردن از
recede
U
عقب کشیدن خودداری کردن از
yip
U
زوزه کشیدن عوعو کردن
inhaled
U
بداخل کشیدن استشمام کردن
dragged
U
سخت کشیدن لاروبی کردن
drag
U
سخت کشیدن لاروبی کردن
aspirating
U
خالی کردن بیرون کشیدن
soliciting
U
بیرون کشیدن وسوسه کردن
aspirates
U
خالی کردن بیرون کشیدن
fence
U
حفظ کردن نرده کشیدن
aspirate
U
خالی کردن بیرون کشیدن
to work off
U
مصرف کردن دست کشیدن از
inhale
U
بداخل کشیدن استشمام کردن
solicits
U
بیرون کشیدن وسوسه کردن
recedes
U
عقب کشیدن خودداری کردن از
choke bore
U
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
water displacement
U
زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
stroking
U
لمس کردن دست کشیدن روی
touse
U
اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
to plan a building
U
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
bedraggle
U
روی زمین کشیدن و چرک کردن
clamor
U
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamours
U
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamour
U
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamoured
U
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamouring
U
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
strokes
U
لمس کردن دست کشیدن روی
stroked
U
لمس کردن دست کشیدن روی
stroke
U
لمس کردن دست کشیدن روی
To spilt hair . To make a fine distinction .
U
مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
lucubrate
U
شب زنده داری کردن وزحمت کشیدن
embarks
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
gaping
U
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
to take a recess
U
موقتا دست از کار کشیدن تنفس کردن
To crane ones neck .
U
گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
foot bow
U
کشیدن و رها کردن تیر به کمک دست و پا
lanciation
U
سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
gape
U
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
to dwell on
U
زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
gaped
U
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
shielding
U
زره کشیدن یازره پوش کردن روکش
cross (something) out
<idiom>
U
حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
gapes
U
خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
arm
U
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
extends
U
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
sports
U
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
extending
U
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
sported
U
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
extend
U
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
sport
U
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
cabled
U
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cable
U
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
sain
U
تقدیس کردن علامت صلیب روی بدن یاسینه کشیدن
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
drag
U
کشیدن بزور کشیدن
dragged
U
کشیدن بزور کشیدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com